فیلوجامعه‌شناسی

ــ̓ ̓ـکوتیشن: کانت درباره روشنگری

فرستادن به ایمیل چاپ

امانوئل ادامه مطلب...کانت در ”روشنگری چیست؟“


• روشنگری، خروج آدمیست از نابالغی به تقصیر خویش.

• و ”نابالغی“، ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن است بدون هدایت دیگری.

• این نابالغی ”به تقصیر خویشتن“ است، وقتی که علت آن نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کار گرفتن آن باشد بدون هدایت دیگری.
• «دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش!» این است، شعار روشنگری.
• تن‌آسایی و ترسویی است که سبب می‌شود تا بخش بزرگی از آدمیان، با آن‌که طبیعت، آنان را دیرگاهی است به بلوغ رسانیده و از هدایت غیر، رهایی بخشیده، با رغبت، همه عمر نابالغ بمانند، و دیگران بتوانند چنین سهل و آسان، خود را به مقام قیم ایشان برکشانند.
• نابالغی، آسودگی است.
• تا کتابی هست که برایم اسباب فهم باشد، تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدان من گردد، و تا پزشکی هست که می‌گوید چه باید خورد و چه نباید خورد، و...، دیگر چرا خود را به زحمت اندازم.
• اگر پولش فراهم باشد، مرا چه نیازی به اندیشیدن است؟
• دیگران، این کار ملال‌آور را برایم [و به جایم] انجام خواهند کرد.
• و برای اینکه بخش هر چه بزرگ‌تری از آدمیان (از جمله جنس لطیف به تمامی) به سوی بلوغ رفتن را نه فقط دشوار که بسیار خطرناک نیز بدانند، قیم‌هایی که از سر لطف، نظارت عالیه بر آنان را به عهده گرفته‌اند تدارک [بایسته] می‌بینند.
• اینان، پس از آن‌که جانوران دست‌آموز خود را خوب تحمیق کردند، سخت مواظبت می‌کنند که این موجودات سر به راه، نکند از قفسک کودکی‌شان، همان زندانی که ایشان برایشان فراهم کرده‌اند، پا برون گذارند.
• آن گاه، در گوششان می‌خوانند که اگر به تنهایی قدم بیرون بگذارند، چه خطرهایی تهدیدشان می‌کند.
• ولی این خطرها چندان هم که می‌گویند، بزرگ نیستند، بلکه آن رعایا با چند بار افت و خیز، سرانجام شیوه راه رفتن را می‌آموزند.
• اما یک نمونه ناکام کافی است که همه را از آزمون‌های بعدی بهراساند.
• برای هر فرد به تنهایی سخت دشوار است که خود را از نابالغی‌ای که سرشت ثانوی وی شده است، بیرون کشد.
• او دیگر نابالغی را دوست هم می‌دارد و براستی از به کار گرفتن فهم خود نیز ناتوان است. زیرا هرگز به وی چنین فرصتی نداده‌اند. قاعده‌ها و احکام [از پیش ساخته] این ابزارهای خودکار کاربرد عقلانی- و ای بسا سوء کاربرد- استعدادهای طبیعی او زنجیرهای نابالغی همیشگی وی هستند و آن کس نیز که این زنجیرها را به دور می‌افکند، می‌تواند از فراز گودالی باریک جستی نامطمئن زند و بس؛ زیرا که [فهم او] به حرکت آزادانه‌ای از این دست عادت ندارند. از این رو، بسیار اندکند کسانی که توانسته باشند با پرورش ذهنشان، خود را از نابالغی در آورند و سپس، گام‌های مطمئن بردارند.
• اما اینکه جماعتی بتواند به روشنگری دست یابد، محتمل، و اگر آزاد بگذارندش ای بسا قطعی است. زیرا همیشه تنی چند «خوداندیش» - حتی در میان قیم‌های گمارده بر توده- پیدا می‌شوند که پس از آن‌که خود، یوغ نابالغی را به کناری انداختند، روح ارج‌شناسی عقلانی ارزش‌ها و غایت هستی انسانی را که نفس اندیشیدن است، در پیرامون خویش می‌پراکنند.
• جالب اینجاست که درست همان جماعتی که پیش از این به دست اینان به زیر یوغ درآمده است، اکنون اگر به دست تنی چند از قیم‌هایی که خود هنوز به روشنگری نرسیده‌اند برانگیخته شوند، رهاشدگان را ناگزیر می‌سازند که هم‌چنان زیر یوغ نابالغی بمانند.
• آری؛ این‌سان زیان‌بار است، کاشتن تخم داوری‌های خام؛ زیرا که داوری‌های خام، سرانجام، از آنان که بانی‌شان بوده‌اند انتقام می‌گیرند.
• از این رو، جماعت‌ها، اندک اندک به روشنگری می‌رسند.
• با یک انقلاب، شاید خودکامگی فردی و زورگویی آزمندانه یا قدرت‌پرستانه بر افتد، اما اصلاح واقعی شیوه تفکر از انقلاب بر نمی‌آید و خام داوری‌های تازه در کنار خام داوری‌های کهن، افزار راهبری توده عظیم اندیشه باختگان می‌شود.
• برای[دست‌یابی به] این روشنگری، به هیچ چیز نیاز نیست، مگر آزادی؛ تازه آن هم به کم زیان‌ترین نوع آن، یعنی: آزادی کاربرد عقل خویش در امور همگانی به تمام و کمال.
• اما از همه سو می‌شنوم که فریاد برمی‌دارند که عقل نورزید! مرد نظامی می‌گوید: عقل نورزید! مشق بکنید! مدیر مالیه می‌گوید: عقل نورزید! پول بسلفید! کشیش می‌گوید: عقل نورزید! ایمان بیاورید! (تنها یک سرور در جهان هست که می‌گوید: عقل بورزید هر چندان، و در هر باره که دلخواهتان، اما فرمان‌برداری کنید!)
• این چیزها یک سر همه محدود کننده آزادی است.
• اما کدام محدودیت سدّ راه روشنگری است؟ و کدام است که نه تنها مانع نیست، بلکه پیش برندۀ آن است؟ من به این پرسش چنین پاسخ می‌دهم: «کاربرد همگانی عقل خویش» را می‌باید همواره آزاد گذاشت و این یگانه ابزاری است که می‌تواند آدمیان را به روشنگری برساند. اما کاربرد خصوصی آن چه بسا تنگ و محدود تواند بود بی آن‌که پیشرفت روشنگری از این جهت با دشواری ویژه‌ای روبرو شود.
• درک من از «کاربرد عقل خویش در امور همگانی»، آن استفاده‌ای است که کسی در مقام «اهل علم» در مقابل جماعت خوانندگانش از عقل خود می‌کند و کاربرد خصوصی آن، کاربردی را می نامم که کسی مجاز است در سمت اداری یا مدنی معینی که به وی سپرده شده، از عقل خود بورزد.
• اما در برخی امور که برای زندگانی جمعی سودمندند، ساز و کاری ویژه مورد نیاز است که بر اساس آن عده‌ای از اعضای جامعه بایستی[بی نشان دادن اراده خود] روشی کارپذیر[= انفعالی] داشته باشند تا به یاری توافقی ارادی حکومت بتواند آنان را به سمت هدف‌های عمومی راهنمایی کند، یا دست کم از آسیب رساندن به آن هدف‌ها باز دارد.
• در چنین مواردی، دیگر جای عقل ورزیدن نیست، بلکه شخص باید فرمان برد.
• اما هنگامی که همین کس که جزوی است از کل آن دستگاه خود را در مقام عضوی از جامعه در نظر آورد (و حتی عضوی از جامعه مدنی جهانی)، آن گاه می‌تواند به عنوان اهل علمی که با نوشته‌هایش، جماعتی به مفهوم واقعی کلمه را مخاطب قرار می‌دهد، عقل بورزد، بی آن‌که به کارهایی خدشه وارد شود که وی را به عنوان عضوی منفعل و کارپذیر بدان گمارده‌اند.
• بنابراین، اگر یک فرد نظامی که از فرماندگانش فرمانی دریافت می‌کند، در سر خدمت، آشکارا درباره نتیجه بخش بودن یا سودمندی آن به جدل بپردازد، کاری است زیان‌بار. او باید فرمان ببرد. اما براستی از وی نمی‌توان دریغ نمود که در مقام اهل علم، در باب نارسایی‌های امور جنگ و نظامی‌گری داد سخن دهد، و آن را با مخاطبان خود در میان گذارد تا ایشان داوری کنند.
• نباید هیچ شهروندی از پرداختن مالیات‌هایی که به عهده اوست سر بپیچد. حتی خرده گیری گستاخانه او در باب این مالیات‌ها، اگر که پرداختنشان از طرف او الزامی باشد، کاری است بزهکارانه و درخور کیفر (بزهکارانه است، زیرا می‌تواند فتنه‌انگیز باشد)؛ اما اگر همین شخص، در مقام اهل علم، بی‌تناسب و ظالمانه بودن چنین مالیات‌هایی را آشکارا نکوهش کند، کاری خلاف وظیفه شهروندی‌اش نکرده است.
• هم‌چنان که یک روحانی، می‌باید با طلبه‌ها و گروه مؤمنان خود بر طبق «اصول مذهب» کلیسایی سخن براند که خدمتگزار آن است؛ زیرا شرط پذیرش وی به خدمت، جز این نبوده است. اما در مقام اهل علم، آزادی کامل دارد و حتی بر اوست که همه اندیشه‌های نیکخواهانه و سنجیده‌اش را در باب کم و کاستی‌های آن اصول باز گوید و اگر پیشنهادی برای سامان‌گیری آن مذهب و کلیسا دارد با مخاطبانش در میان نهد و در چنین کاری هیچ جایی برای عذاب وجدان نیست؛ زیرا آن‌چه او بنا بر حرفه و در مقام کارگزار کلیسا می‌آموزاند، گزینش آزاد و دلخواهانه وی نیست، بلکه وی را به خدمت گرفته‌اند تا آن چیزها را به نام و فرمان آن که وی را به خدمت گرفته به مردم آموزش دهد. او خواهد گفت: کلیسای ما چنین و چنان می‌آموزاند، و دلیل‌هایی که در کار می‌آورد این‌هاست. سپس، سودمندی‌های عملی احکامی را که مکلف به بیانشان است، برای گروه مؤمنان خویش بازگو می‌کند، زیرا (بی آن‌که آن احکام اعتقاد کامل خود وی باشد) ممکن است حقیقتی در آن‌ها نهفته باشد. وی اگر در آن احکام چیزی نفی کننده معتقدات باطنی خود بیابد، دیگر نمی‌تواند از روی وجدان به کارش ادامه دهد، و باید از آن کناره گیرد. به این ترتیب، اینکه کشیش عقل خود را در برابر گروه مؤمنان دخالت دهد روا نیست؛ زیرا چنین گردهمایی به رغم بزرگی‌اش، گرد هم آمدن اهل آن کلیساست که با توجه به آن، او در مقام کشیش، دیگر آزاد نیست، و نباید هم آزاد باشد، بلکه مأموری است که به نام و فرمان آن که وی را به خدمت گرفته است، کاری را انجام می‌دهد. بر عکس، او در مقام اهل علم، و کسی که با نوشته‌هایش با جماعت در معنای واقعی کلمه، یعنی با جهان سخن می‌گوید، و به عنوان روحانی‌ای که عقل خود را در امر همگانی به کار می‌برد، از آزادی نامحدود به خدمت گرفتن عقل خویش و سخن گفتن به نام شخص خود، برخوردار است؛ زیرا این نکته که قیم‌های مردم (در امور روحانی) خود می‌باید از نابالغان باشند، آشفته‌گویی نامعقولی است که به پایداری همیشگی نامعقولی‌ها می‌انجامد. اما آیا نمی‌شود که جمعی از روحانیان مثلاً یک مجمع کلیسایی یا یک دیوان کلیسایی عالی‌قدر، این حق را داشته باشد تا میان خود در باب مجموعه‌ای از اصول ثابت مذهبی، هم سوگند شوند، و قیمومیتی دایمی بر یک یک اعضایشان و به میانجی ایشان بر عموم مردم اعمال کنند و حتی آن را همیشگی کنند، من می‌گویم نه؛ چنین چیزی شدنی نیست. پیمانی که نوع بشر را برای همیشه از دست‌یابی بر روشنگری بیشتر باز دارد، همانا باطل است و پوچ. حتی اگر بالاترین قدرت‌ها و دیوان‌های قانون‌گذاری و شکوهمندترین توافقنامه‌های صلح، مهر تصویب بر آن زده باشند. هیچ دورانی نمی‌تواند با خود به این قصد هم داستان و هم سوگند شود که دوران بعد را در قیدی بگذارد که هرگز نتواند شناخت‌هایش (بویژه چنین شناخت‌هایی که تأمل در آن‌ها لازم است) را گسترش بخشد و از خطاها بپیراید و به طور کلی در شاهراه روشنگری پیش رود. چنین کاری جنایتی است علیه طبیعت انسانی که از آغاز درست همین پیشروی در شاهراه روشنگری، مقصود و غایت آن قرار داده شده است و آیندگان کاملاً حق خواهند داشت چنین تصمیمات خودسرانه و نامشروعی را یکسره به دور افکنند.
• معیار ارزش آن‌چه به عنوان قانون بر مردم وضع می‌شود این است که آیا آن مردم هرگز خود چنان قوانینی بر خویش وضع می‌کردند یا نه؟
• اما برای دوره‌ای معین و کوتاه و تا پدید آمدن قانونی بهتر، این کار شدنی است تا با نظمی که در کار می‌آورد، هر شهروندی و بویژه روحانیان، آزاد گذاشته شوند، به صفت اهل علم، آشکارا، [خطاب به عموم] یعنی که از طریق نوشته‌های‌شان درباره کم و کاستی‌ها و تأسیسات فعلی و تشکیلات موجود، نظراتشان را باز گویند و در حالی که «نظم در کار» هم‌چنان پایدار می‌ماند، نظریات مختلف در چندی و چرایی امور، آن قدر آزموده شود که بتوان به نظری مشترک (حتی اگر به اتفاق آراء نباشد) دست یافت و سپس بر مبنای این اشتراک نظر، پیشنهادی به پیشگاه شاهانه عرضه داشت تا به حمایت از گروه مؤمنانی برآید که از دیدگاهی درست‌تر در باب لزوم تغییر تشکیلات فعلی دینی بین خود به توافق رسیده‌اند بی‌آن‌که سد راه دیگرانی شوند که به موازین کهن دلبسته باقی مانده‌اند.
• اما هم عهد شدن بر سر قانون اساسی دینی پایداری که کسی هرگز نتواند در آن تردید روا بدارد، حتی اگر چنین توافقی فقط به دوران زندگی یک انسان محدود باشد، یکسره ممنوع است؛ زیرا که انسانیت را در دوره‌ای از پیشرفت به سوی خیر و صلاح باز می‌دارد و به آیندگان زیان می‌رساند.
• البته آدمی می‌تواند روشنگری‌اش را در باب آن‌چه می‌باید از آن آگاهی داشته باشد به تأخیر اندازد، ولی صرف نظر کردن از روشنگری برای خود، و بویژه برای نسل‌های آتی، تجاوز به حقوق مقدس بشری است و لگدکوب کردن آن.
• قانونی را که مردم حق ندارند درباره خود وضع کنند، پادشاه نیز به طریق اولی چنین حقی ندارد؛ زیرا که اعتبار قانون‌گذاری پادشاه از این نشأت می‌گیرد که وی، اراده عموم مردم را در اراده خود وحدت می‌بخشد و باز می‌تاباند.
• اگر او تنها در آن همت بندد که همه اصلاحات جاری یا مورد نظر با نظم مدنی سازگار باشد، دیگر رعایای خود را آزاد تواند گذاشت تا آن‌چه را برای بهبود حال و رستگاری‌شان ضروری می‌دانند بکنند. و دیگر چیزی بر عهده او نیست، جز بازداشتن کسانی که با دست یازیدن به خشونت باز می‌دارند دیگران را از کوشش همه سویه برای شناخت و پیشبرد آن‌چه خود در جهت بهبود حال و رستگاری‌شان ضروری می‌بینند.
• مقام شامخ سلطنت زیان می‌بیند، اگر نوشته‌های رعایای خویش را که برای دست‌یابی بر نظری مشترک با همدیگر در جدلند، مشمول نظارت عالیه دولت خود قرار دهد. چه آن گاه به نظر والای خود چنین کند، چه بسا بر او خرده گیرند که: «دستوریان از قیصر دستور نمی‌ستانند». و چه بسا بیشتر تحقیر شود، آن گاه که تنی چند خودکامه، به رغم بقیه رعایا در پشتیبانی از استبداد معنوی، قدرت عالیه شاه را خوار کنند و دست به چنین نظارتی بیالایند.
• حال، اگر پرسیده شود که آیا ما اکنون در عصری زندگی می‌کنیم «روشنی‌یافته»؟ پاسخ این است که نه.
• ولی در عصر «روشنی‌بخش» بلی.
• در اوضاع و احوال امروز، همه مردم در چنان موقعیتی نیستند و نمی‌توان هم آنان را [در آن موقعیت] گذاشت که در مسائل دینی بدون هدایت دیگری عقل خویش را به خوبی و اطمینان به کار برند. هنوز کم و کاستی در این کار زیاد است.
• ولی نشانه‌های روشنی در دست داریم که هم اینک، در مقابلشان عرصه‌هایی گشوده می‌شود که در فراخنای آن، آزادانه به آن طرف پیش بروند و موانع روشنگری عمومی و خروج آنان از نابالغی به تقصیر خویشتنشان، اندک اندک کمتر شود. از این نظرگاه عصر ما، عصر روشنی‌بخش یا [به سخن دیگر] قرن فردریک است.
• شهریاری که دون شأن خود نمی‌داند که بگوید: بر اوست که در مسائل دینی نه تنها مردم را به پذیرش باوری وادار نکند، بلکه ایشان را در آن مسائل یکسره آزاد نیز بگذارد، شهریاری که عنوان متکبرانه «ناهی از منکر» را بر خود روا نمی‌بیند و آن را رد می‌کند براستی که [پادشاهی] روشن نگر است، و سزاوار اینکه جهانیان و آیندگان قدرشناس، وی را بدین عنوان بستایند که نوع بشر را (دست کم تا جایی که مربوط به حکومت است) از اسارت درونی رهانیده و همگان را آزادی بخشیده تا در کلیه امور وجدانی از عقل خویش پیروی کنند.
• در عهد چنین شهریاری است که روحانیان والامقام، رخصت یافته‌اند تا در مقام اهل علم، بی‌آن‌که به تکالیف حرفه‌ای‌شان خدشه‌ای برسد، در نهایت آزادی و آشکارا، رأی و نظری را که جا به جا یا اصول پذیرفته دینی‌شان ناساز است، با همه جهانیان در میان گذارند تا به محک نقد سنجیده شود و پیش از روحانیان، این حق به کسانی داده شده که تکالیف حرفه‌ای دست و پای‌شان را نمی‌بندد. این روح آزادی به بیرون نیز دامن می‌گسترد، حتی بدان جا که می‌باید با موانعی رویاروی شود که از وجود دولتی ناکاردان برآمده است؛ زیرا در برابر چشمان چنین دولتی، نمونه روشنی عرضه می‌شود از آن‌که جای هیچ نگرانی برای برهم خوردن یگانگی ملی و نظم عمومی نیست، اگر که آزادی حاکم شود. آدمیان اگر به عمد وادار نشوند در خام عقلی بمانند، اندک اندک خود را از آن بیرون می‌کشند.
• من در روشنگری بیش از هر چیز دیگر، بر «خروج آدمی از نابالغی به تفسیر خود خویشتن، در قلمرو مسائل مذهبی» پای فشرده‌ام؛ زیرا که حکم فرمایان ما در دیگر عرصه‌ها، همچون علوم و هنرها، میلی ندارند که نقش قیم رعایایشان را بازی کنند، و دیگر اینکه، نابالغی در امور دینی از هر نوع دیگر، اهانت‌بارتر و زیان‌بخش‌تر است.
• اما شیوه تفکر رئیس حکومتی که روشنگری در قلمرو مسائل دینی را ترویج می‌کند از همه این‌ها فراتر می‌رود، و به خوبی آگاه است که حتی در امر قانون‌گذاری خطری نخواهد داشت، اگر به رعایای خود اجازه دهد عقل خویش را در امور همگانی به کار برند و اندیشه‌هاشان را در شیوه‌های بهتر قانون‌گذاری، حتی نقد صادقانه قوانین موجود با جهانیان در میان گذارند. نمونه ستودنی و کم مانند و درخشان چنین پادشاهی را ما خود داریم که در این امر پیشتاز همه پادشاهان است.
• اما فقط کسی می‌تواند بگوید: عقل بورزید هر چندان، و در هر باره که دلخواهتان، اما فرمان‌برداری کنید! (سخنی که حتی یک جمهوری آزاد نیز دل گفتنش را ندارد)، که خود، روشنگر باشد و از سایه‌ها نهراسد و هم‌زمان، برای حفظ نظم عمومی، سپاهی سازمان دیده و پرشمار در فرمان داشته باشد. در اینجا، امور بشری روالی به خود می‌گیرد، غریب و نامنتظر، که اگر به تمامی، در آن نظر شود، همه چیز آن، کم و بیش متناقض است. چنین می‌نماید که درجه بیش‌تری از آزادی مدنی برای آزادی روح مردم سودمند باشد (به رغم آن‌که حدودی گذرناپذیر برای ایشان تعیین می‌کند). و درجه کمتر آزادی مدنی، برایشان فضایی بیافریند که در آن، با تمام توانایی‌هاشان رشد یابند. سپس، آن گاه که طبیعت، تخمکی را که در زیر این پوسته سخت [= در پناه سپاه سازمان دیده و پرشمار حافظ نظم عمومی] با مهربانی می‌پرورد، یعنی دلبستگی و کشش ذاتی آدمی به اندیشیدن آزاد را بارور و شکوفا سازد، این خود، اندک اندک بر نحوه تفکر مردم مؤثر می‌افتد (که در نتیجه، مردم، پیوسته در عمل به آزادی تواناتر می‌شوند) و سرانجام، نیز حتی بر اصول بنیادی دولت اثر می‌گذارد که دیگر ترجیح دهد تا با انسان، که اینک موجودی است بیش از ماشین، رفتاری پیش گیرد سزاوار شأن او.
مآخذ:...
هو العلیم

مدیریت تأثیرگذاری فرد بر جامعه

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


• در یك روز مفروض، در كتابخانه‌ای فرضی، دانشجویی را دیدم؛ از او پرسیدم كه آیا در انتخابات گذشته رأی داده‌ای؟ پاسخ او منفی بود. او وضعیت خود را برای من توضیح داد؛ او گفت كه اهمیتی ندارد كه من رأی بدهم یا ندهم. یك رأی، هرگز تفاوتی را در هیچ چیز ایجاد نمی‌كند. به او گفتم كه اگر همه این‌طور فكر می‌كردند، انتخاباتی شكل نمی‌گرفت. او پاسخ داد كه درباره «همه» صحبت نمی‌كند؛ گفت درباره خودش صحبت می‌كند. من درباره تأثیر او بر شركت افراد دیگر پیرامون خود در انتخابات پرسیدم؛ او پاسخ داد كه آن‌ها نمی‌دانند كه او رأی داده است یا نه؛ آن‌ها اگر می‌خواستند، می‌توانستند رأی بدهند.

• شما گمان می‌كنید كه حق با این دانشجوست؟ به آسانی می‌توان اثبات كرد كه بیشتر افراد، تا اندازه‌ای بر كسانی كه با آن‌ها به كنش متقابل می‌پردازند تأثیر دارند. برخی از ما، تأثیر زیادی بر جای می‌گذاریم. اما دریافت اینكه افراد، چگونه می‌توانند بر سازمان‌های رسمی یا بر جریان یك انتخابات تأثیر بگذارند دشوارتر است. فهمیدن اینكه آن‌ها چگونه می‌توانند بر سازمان‌های رسمی تأثیر بگذارند بسیار دشوار است. رابطه‌ی واقعی میان فرد و جامعه چیست؟ صد البته، جامعه، ما را شكل می‌دهد، اما آیا ما، به نوبه‌ی خود، به جامعه شكل می‌دهیم؟ آیا افراد، واقعاً تأثیری دارند؟

• باید پذیرفت كه منطقاً تأثیر فردی، همیشه در زمینه‌ی اجتماعی بزرگ‌تری وجود دارد، و یك تابع ریاضی احتمالی را تشكیل می‌دهد. احتمال تأثیر فرد بر جامعه و سازمان‌های پهن‌دامنه‌ی اجتماعی، تا اندازه‌ی زیادی به روندهای اجتماعی بزرگ‌تر بستگی دارد. بنابراین، واقع‌بینانه آن است كه تأثیر یك کنش‌گر بر کنش‌گر دیگر یا سازمان‌های اجتماعی، ممكن است، اما نباید غیر واقع‌بینانه از آن توقع زیاد داشت. در واقع، افراد نباید در مورد میزان تأثیر مطلوب خود در فرایندهای اجتماعی تصورات آرمانی و غیرواقعی پرورش دهند. باید دانست كه این تأثیرگذاری بر روندهای اجتماعی، همیشه در زمینه‌ی اجتماعی تسهیل می‌شود، یا دشوار می‌گردد. یك کنش‌گر هوشمند، تلاش می‌كند تا در روندهای اجتماعی بزرگ‌تر، روندهای خردتری را ایجاد كند تا سهم خود را در تأثیرگذاری بر دیگران و سرنوشت جامعه بیفزاید. معمولاً بدون در نظر گرفتن این رویه‌های اجتماعی كه تأثیرگذاری فردی ما را تسهیل می‌كنند، نمی‌توان هیچ راهی پیدا كرد تا بدانیم ما بر چه كسانی تأثیر داشته‌ایم یا با چه شدتی تأثیر گذاشته‌ایم.
• بیایید كمی دشوارتر فكر كنیم و بر پیچیدگی تصور خود از تأثیرمان بر انتخابات بیفزاییم. به گمانم، آنگاه واقع‌بینانه در انتخابات شركت خواهیم كرد، منتها این بار با یك دید عمیق‌تر. باز هم پس از آن دانشگاه مفروض، فرض دیگری را برای شما بیان می‌كنم. نخستین شغل من پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه تهران، تدریس تاریخ در دبیرستان بود و من آماده بودم تا در جهان، تغییر ایجاد كنم. به یاد دارم كه می‌خواستم در تمام جهان تغییر ایجاد كنم. شاید به كسی درس بدهم كه رهبر بزرگی شود؛ شاید اندیشه‌هایم را بیاموزم كه گسترش پیدا كنند؛ شاید معلم نمونه‌ای شناخته شوم كه همه بتوانند از او بیاموزند. برای من روشن نبود كه چگونه این كار را خواهم كرد، اما می‌دانستم كه می‌خواهم نشانه‌ی مثبتی بر جامعه بر جای گذارم. اندكی پس از آنكه شروع به كار كردم، برایم آشكار شد كه بینش‌هایم خیلی بلندپروازانه است. دست كم می‌توانستم تأثیری بر اجتماع تهران داشته باشم. پس از آنكه یكی دو ماهی تدریس كردم، دانستم كه اگر بخواهم تأثیری داشته باشم، باید به یك دبیرستان نمونه یا یك غیرانتفاعی عالی‌رتبه بروم. هنگامی كه پی بردم كه چه تعداد اندكی از دانش‌آموزان، كلاس‌های مرا ترجیح می‌دهند، یا اصولاً تعداد كمی از آن‌ها می‌دانند كه من چه كسی هستم، آرمان‌گرایی‌ام تغییر كرد. مانند اكثر معلمان آرمان‌گرا، سرانجام پی بردم كه شانس واقعی مرا برای تأثیر گذاشتن در زندگی مردم، باید در كنش متقابل هر روزه با 150 نفری یافت كه هفته‌ای پنج ساعت ملاقاتشان می‌كردم. با وجود این، كم كم فهمیدم كه از آنجا هم نمی‌توانم انتظار زیادی داشته باشم. من برای بسیاری از این افراد، شخص مهمی نبودم. بعضی‌ها مرا همچون مزاحمی در زندگی خود در نظر می‌گرفتند، و بعضی، اغلب نمی‌فهمیدند كه من سعی می‌كنم چه چیزی درس بدهم. اعمال من در كلاس درس، در واقع، بر سرانجام چندین دانش‌آموز تأثیر كرد، اما باید اذعان كنم كه تأثیر واقعاً پایدار را تنها بر چند تن از آنان داشتم، و آن هم اغلب نه در جهتی كه مورد نظر من بود. من هرگز بر جامعه‌ی ایران یا بر شهر تهران تأثیر نگذاشتم، و دبیرستان را همان گونه كه یافته بودم ترك كردم، در حالی كه «تأثیر كمی» بر آن گذاشته بودم.
• واقعاً می‌خواستم تأثیری بر یك سازمان داشته باشم. چرا نتوانستم؟ چه مانعی در این راه وجود داشت؟ چرا برای فرد، تا این اندازه دشوار (و شاید غیرممكن) است كه تأثیری منقلب کننده بر جامعه بر جای گذارد؟
• بیایید باز هم این موضوع را بشكافیم؛ هر سازمانی، سرانجام، شیوه‌های معینی برای انجام كارها به وجود می‌آورد. در واقع، معنای «سازمان‌یافته» بودن همین است. به دلیل این خاصیت سازمان‌هاست كه افراد می‌دانند كه دیگران چه می‌خواهند بكنند و می‌فهمند كه خودشان چه باید بكنند. یك تیم فوتبال، به همین شیوه عمل می‌كند. قواعد بازی و قواعد فدراسیونی بر بازی تیم حاكم هستند. افراد از اینكه آشكارا این قواعد را به رویارویی فراخوانند باز داشته می‌شوند، چرا كه با وجود این قواعد است كه اساساً بازی‌ای به نام فوتبال شكل می‌گیرد و افراد می‌توانند با هم بازی كنند. علاوه بر قواعد فدراسیون، هر تیم فوتبال نیز قواعد ویژه‌ی خود را دارد. هر تیم فوتبال خاص، قواعد بازی ویژه‌ای را به وجود می‌آورد، شیوه‌هایی برای فراخوانی به بازی یا جانشین‌سازی به كار می‌بندد. یا حتی شیوه‌های دقیقی برای تغییر آنچه افراد هنگام آغاز بازی انجام می‌دهند. افرادی كه تصمیم می‌گیرند به دلخواه خود بازی كنند، موفقیت تیم را به مخاطره می‌افكنند.
• بنابراین، کنش‌گر منفرد، در برابر الگوهای اجتماعی چه شانسی دارد؟ هر یك از ما در واقعیتی اجتماعی زندگی می‌كنیم كه دیگران به آن عادت كرده‌اند، و معمولاً از اینكه آن را از دست بدهند، بیمناك‌اند. هر چند كه ما وضعیت خود را دوست نداشته باشیم، در بیشتر ما چیزی وجود دارد كه ما را وامی‌دارد ساختار، فرهنگ، و نهادهایی را كه داریم حفظ كنیم. این جامعه، دست كم برای بسیاری از ما كارساز است. وانگهی، افراد می‌توانند در عملكرد موفقیت‌آمیز این جامعه‌ی پیچیده (كه مانند تمام جوامع امروز پیچیده است) مؤثر باشند. افراد می‌توانند جامعه را در رسیدن به هدف‌هایش یاری دهند. یك بازیكن برجسته‌ی خط حمله‌ی فوتبال، می‌تواند با استفاده از برخی جریان‌های مساعد در تیم، حتی یك تیم بد را جمع و جور كند. یك نماینده خوب می‌تواند جامعه را در جهت مثبت هدایت كند.
• واقعیت این است كه افراد معینی، براستی الگوهای اجتماعی را شكل می‌دهند. این افراد، معمولاً سعی می‌كنند در تمام فرصت‌های یك جامعه، مانند انتخابات فعال باشند، و روند امور را به سمت و سویی كه درست می‌دانند هُل دهند...
• فقط هُل دهند...
• هُل دهند...
• فقط هُل دهند...
• این افراد، به دلیل این آمادگی همواره است كه در مواقعی، درست سر بزنگاه موفق می‌شوند.
• آن‌ها این آمادگی را همیشه دارند، اما درست در یك لحظه‌ی سرنوشت‌ساز است كه موفق می‌شوند. چنین افرادی، دارای شخصیتی نیرومند، نقاد و آماده، برای ایجاد تغییرات اساسی در الگوهای پذیرفته شده هستند. در واقع، افرادی كه به دنبال تأثیرگذاری اجتماعی می‌گردند، معمولاً بیش از آنكه خود تصور می‌كنند، مؤثر واقع می‌شوند و این موردی است كه هم در مورد معلمی كه در یك دبیرستان درس می‌دهد، هم در مورد بازیگر فوتبال كه سعی می‌كند در یك تیم بد فرد مؤثری باشد، و هم در مورد دانشجویی كه فكر می‌كند كه باید بر روند سیاسی تأثیر بر جای بگذارد، رخ می‌دهد.
• در واقع، ما درست هنگامی توان بالفعل یا بالقوه‌ی خود برای تأثیر گذاشتن را از دست می‌دهیم كه اساساً از خود ایجاد تغییر صرف‌نظر می‌كنیم.
• ما معمولاً به هنگامی كه خود را مقهور «جامعه» یا «سازمان‌های بزرگ‌تر» تصور می‌كنیم، بهتر است از خود سؤال كنیم كه اگر فرد نمی‌تواند در جامعه تغییر ایجاد كند، پس چه چیزی می‌تواند؟
• وانگهی، هر سازمانی به طور طبیعی تغییر می‌كند. سازمان‌ها با تغییر اندازه، تغییر می‌كنند. با كهنه‌تر شدن، تغییر می‌كنند؛ با تغییر محیط، تغییر می‌كنند؛ و از همه مهم‌تر...
• و از همه مهم‌تر، سازمان‌ها با تغییر «افراد»، تغییر می‌كنند.
• در واقع، اشتباه است كه جامعه و سازمان اجتماعی را همچون مجموعه‌ای انعطاف‌ناپذیر و ثابت از الگوهای اجتماعی در نظر بگیریم كه نمایانگر ثبات و نظم پایدار است. هر كنش فرد، جامعه را اقلاً «ذره‌ای» تغییر می‌دهد و در شرایط مساعد، می‌تواند فرسنگ‌ها تغییر دهد.
• نكته‌ای كه مهم است این است كه جامعه مانند سنگ بزرگی نیست كه جایی ثابت افتاده باشد و ما به تنهایی قصد حركت دادنش را داشته باشم، بلكه جامعه، همچون سنگ ذاتاً در حال حركتی است كه ما برای تغییر مسیر آن، لازم است به آن ضربه‌ی كوچكی وارد آوریم.
• معمولاً ما حداقل به اندازه‌ی «یك ذره»، و گاه به میزان بالایی مؤثریم.
• هر چه امروز وجود دارد، فردا، دست كم اندكی تغییر خواهد كرد، و من با ضربه‌های مداومی كه به این تغییرات وارد می‌آورم، دست آخر، آن را به سمتی گرایش خواهم داد. تصور كنید كه كسی تنها با یك رأی بیش از دیگری نماینده شود. باز تصور كنید كه آخرین رأی شمارش شده، رأی شما باشد. پس، برای شما ملموس می‌شود كه گاه به میزان بالایی مؤثرید.
• جوامع، حتی دارای آهنگ دگرگونی هستند. بعضی جوامع، بسیار سریع‌تر از جوامع دیگر تغییر می‌كنند، و جامعه‌ی ما از این دست جوامع است.
• سنگ جامعه‌ی ما بسیار سریع و شتابان حركت می‌كند، و در این شرایط، تلنگری از هر سوی، می‌تواند گردش این چرخ را به طرز معناداری تغییر مسیر دهد.
• رویدادها یا اعمال فردی، ممكن است حتی این روند تغییرات را مدتی كم كند یا به آن شتاب دهد.
• پس، اگر بخواهم جمع‌بندی كنم، باید بگویم، من احتمالاً در این فکر که در دبیرستان كار عبثی انجام داده بودم، اشتباه می‌کردم. شاید من كار بزرگی كرده‌ام. شاید من براستی یكی از رهبران بزرگ دنیا را تربیت كرده‌ام. شاید آن دانشجو كه در انتخابات قبلی شركت نكرده بود، با شركت نكردن خود، جلوی یك تأثیر بزرگ بر روند جامعه را گرفته باشد. به عبارت دیگر، اگر شركت كرده بود، سرنوشت جامعه طور دیگری می‌شد. مهم این است كه باید همواره آماده باشیم كه هر اقدام ما مانند شركت كردن یا شركت نكردن در انتخابات، تأثیر پایداری بر جامعه بگذارد. تأثیری كه احتمالاً باید به لحاظ اخلاقی خود را در مورد آن مسؤول بدانیم.
• اما اگر از من راجع به انتخابات آتی بپرسید، باید بگویم كه هر اقدام ما در این انتخابات می‌تواند به مثابه‌ی تلنگری به یك سنگ بسیار شتابان باشد. گمان می‌كنم كه هر انتخابی كه شكل بگیرد می‌تواند برای زندگی نسل‌های بسیار تأثیرگذار باشد.
• و من در جمله‌ای كه شاید برای شما غافلگیرانه باشد، مایلم به شما بگویم كه شاید انتخاب «آن نماینده» انتخاب بسیار تأثیرگذاری باشد. من فكر می‌كنم كه شما با انتخاب «آن نماینده»، «برای فوتبال سیاست ایران یك علی دایی انتخاب می‌كنید كه می‌تواند با استفاده از برخی جریان‌های مساعد در تیم، یك تیم را جمع و جور كند».
مآخذ:...
هوالعلیم

کارل مارکس: تأمل بیشتر در زیبایی‌شناسی مارکس

فرستادن به ایمیل چاپ

ادامه مطلب...


برداشت آزاد از جرج مک‌کارتی


• برای کارل مارکس، و تمام کلاسیک‌های جامعه‌شناسی، قرن هیجدهم و پس از آن، اوضاع حاد قرن نوزدهم، با شهرهای بزرگ و نامأنوس، این جمع‌بندی را پدید می‌آورد که جهان، به ماشینی بدل شده است که انسان‌ها صرفاً اجزاء فاقد حیاتی در فرایند مکانیکی‌اش محسوب می‌شوند.

• این، «انقطاع انسان‌ها از وجود» در علم و کار، تراژدی مدرن و تقاضا برای بازگشت به مقام انسانی و استقلال اخلاقی، تحکیم مجدد جامعه با آزادی و زندگی خیر، انکار سودانگاری و ایده‌آل‌های روشن‌گری، و گسترش فردیتی بود که نیازها، فعالیت انسانی و پتانسیل عقل انسانی را بیشتر پرورش می‌داد. به زعم شیلر، «انسان، بیش از آن‌که خود را به سوی جهان پرتاب و تحمیل کند، جهان را با یک کلیت نامحدود از پدیدارهایش تصویر می‌کند و آن را در معرض عقلش قرار می‌دهد»، و بدین‌سان، به انفعال می‌رسد و شخصیت نحیفی می‌سازد.

• در نظریه‌ی اجتماعی کارل مارکس، خصیصه‌ی متمایز خلاقیت انسان در کار، این است که افراد، جهان را مطابق با «قوانین جمال» (“laws of beauty”) شکل می‌دهند.
• فریدریش فون شیلر (Friedrich von Schiller, 1759-1805)، قبل از مارکس، همین اصطلاح را برای توصیف آرمان زیبایی‌شناختی‌اش بشر، به همان صورتی به کار گرفت که در دیدگاه یونانی در باب هنر و زیبایی وجود داشت.
• بنابراین، ایده‌ی کار به عنوان یک فعالیت خودآگاه که منتهی به خود-تحقق‌بخشی و جامعه‌ی دموکراتیک می‌شود، مآلاً مستلزم یک بُعد زیبایی‌شناختی درباره‌ی زیبایی، هارمونی، نظم و تقارن است.
• شیلر، با عطف به باستانیان، امیدوار به فرا رفتن از تکه پارگی و مثله شدن حیات فرهنگی و اجتماعی زندگی قرن هجدهم بود؛ او در ”مجموعه نامه‌هایی درباره تربیت زیبایی‌شناختی انسان“ (۱۹۷۵)، انسان را موجودی می‌شمرد که «علی الابد، به جزء کوچک بسیطی از یک کل وابسته است؛ انسان، خود به این سمت کشیده می‌شود که صرفاً قطعه‌ای از یک کل باشد».
• هدف شیلر، ایجاد آشتی و هماهنگی میان هستی/طبیعت بود.
• یونانیان، برای فرا رفتن از این دوگانه، درسی به شیلر آموختند: «اتحاد جوانی خیال با طمأنینۀ عقل در یک انسان شکوهمند».
• یوهان یوآخیم وینکلمان (Johann Joachim Winckelmann, 1717-1768)، قبلاً ایده‌های مشابهی مطرح کرده بود؛ در کتاب «تأملاتی در محاکات مندرج در آثار هنری کلاسیک یونانی، در نقاشی و پیکرتراشی» (۱۷۵۵). وینکلمان، پیکرۀ یونانی «لایاکوآن» (Laocoön) را که وی را غرق در اندوه مرگ دو پسر ترسیم می‌کند، بررسی می‌نماید و نتیجه می‌گیرد: «متمایزترین و عام‌ترین خصال شاهکارهای یونانی، سادگی شکوه‌مند و عظمت مطلق آن‌ها، هم به لحاظ موقعیت و هم به لحاظ نمود است. همیشه اعماق دریا آرام، ولی سطح دریا، اغلب متلاطم است. و بر این سیاق، بیان یونانی، یک روح خونسرد و بزرگ را حتی در گرماگرم هوای نفْس آشکار می‌کند».
• شیلر با بازتعریف دوگانه‌های فرد/جامعه، احساسات/عقل، زیبایی/آزادی، کار/لذت، وظیفه/هوس، امیدوار به فرا رفتن از تناقض‌های کانتی و دوآلیسم‌های جامعه مدرن بود.
• درک صحیح اصالت اخلاقی انسانی و زیبایی تقلیدی از طبیعت، ترکیب هماهنگ ماده/صورت، و احساس/عقل را ایجاد خواهد کرد. دنیای جدیدی پدید می‌آید که در آن، صرفاً زیبایی و آزادی اخلاقی ظهور و بروز دارد.
• این تلقی از نجابت، سادگی و زیبایی روح یونانی، در آثار نویسندگان نوکلاسیک، و تأثیرات بعدی آن در دیدگاه مارکس در موضوع پراکسیس و تحقق نفس دیده می‌شود.
• کار و جامعه برای مارکس، فعالیت آگاهانه/عاطفی تعبیر و تفسیر می‌شوند. آگاهی/عاطفه، در یک آرمان خلاق از کار و زیبایی تلفیق شده‌اند.
• با انسانی کردن زیبایی‌شناختی طبیعت، نوعی وحدت اشتراکی و اخلاقی پدید می‌آید. این گونه است که نوع بشر بر بیگانگی غلبه  می‌یابد، و بشریت با خودش آشتی می‌کند.
• تولید اقتصادی، دیگر فقط به موضوع نابرابری طبقاتی و قدرت مربوط نمی‌شود، بلکه به بخشی از کارورزی بازی‌گوشانه و خلاقی تبدیل می‌شود که حقیقت نیازهای انسانی و انواع وجود را به عنوان حیوانات سیاسی و اقتصادی بیان می‌کند.
• کار آرمانی، ترجمان خودمختار و آگاهانه از مقدورات ذهنی و جسمی ماست که دیگر توسط روابط تولید محدود نشده باشد.
• به قول فیلیپ کِین: «آرمان مارکس، شبیه دیدگاه هگل درباره‌ی یونان باستان است که در آن، انسان نه تابعی از طبیعت است (آن گونه که در شرق اتفاق می‌افتد)، و نه از آن منفک می‌شود (آن گونه که در مسیحیت تعریف شده است). این دیدگاه، شبیه تلقی شیلر است که در آن، انسان، طبیعت را ابژه‌ی خود می‌سازد و به آن شکل می‌دهد، زیرا دیگر به عنوان یک جبر بر آن حکومت نمی‌کند. ... صورت آرمانی انسان، برای مارکس و شیلر، انسان تولیدگر است وقتی که از اجبار رها شده باشد» و در متن دنیا زندگی کند، نه آن‌که بر دنیا حکومت کند.
• در فرایند تولید، نه تنها یک جهان مادی، بیرون از طبیعت ایجاد می‌کنیم، بلکه دنیایی پدید می‌آوریم و محقق می‌سازیم که حقایق آن، خود را با اهداف فردی ما، ارزش‌های فرهنگی ما و آرمان‌های سیاسی ما هماهنگ می‌کنند.
• جهان، دیگر مطابق با قوانین فرافردی بازار ساخته نمی‌شود، بلکه مطابق با رؤیاهای جمعی ما ساخته می‌شود.
• از نظر مارکس، بشر «تصویر خود را در [آیینه] جهانی می‌بیند که خود، امری برساخته [و ذهنی] است».
• نه علم اقتصاد، بلکه این، هنر و خودآگاهی است که حقیقت چشم‌انداز زندگی‌های ما را نشان می‌دهند.
• در سایه این خودآگاهی و هنر، یک اجتماع دموکراتیک و آزاد تحقق می‌یابد که در آن ذهن و بدن، و فرد و جامعه، متحد می‌شوند.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 12 اردیبهشت 1391 ساعت 12:02

لكنت در زبان اخلاق‌محور

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


۱. اجتماعی كه در آن، اعتماد و اتكاء به «اخلاق»، «قواعد هنجاری روابط انسانی» فراگیر نباشد، از مشاركت نهادمند و مستمر شهروندان در امور عمومی و ثبات سیاسی درازمدت و احتمالاً از توسعه همه جانبه محروم خواهد بود. در چنین شرایطی، كه بازنمود ویژگی‌های یك «جامعه‌ی توده‌ای» است، یك گروه دموكرات توتالیتر و با قدرت و تسلط رسانه‌ای، می‌تواند به سادگی در جهت بسیج كردن چنین جامعه‌ی اتمی شده‌ای، اقدام کند و هر صدای مخالف خود را از طریق ساز و كارهای شناخته شده‌ی دموكراتیك توتالیتر خاموش سازد.

۲. این‌چنین، هر گفتار و نوشتار حق‌طلبانه‌ای، به لكنت دچار می‌گردد، یا از هراس اختناق دموكراتیك توتالیتر و ترس از واكنش «افكار عمومی رسانه‌ساز»، از كام برون نمی‌تراود، یا اگر هم بیان شد، بریده بریده و مثله شده، معدوم می‌گردد.

۳. قطع زبان اخلاق، به انحاء مختلف، و از طریق اعمال فشارهای رسانه‌ای و تغییر گفتمان حق و اخلاق، به گفتمان قدرت افكار عمومی باعث می‌شود كه سوء ظن و بدبینی و شایعه گسترش یابد. این‌چنین، آنانی برنده‌اند كه به انحاء مختلف «طرفداران» بیشتری برای خود دست و پا می‌كنند، نه آنان كه برحق‌اند.
۴. میزان «لكنت در زبان اخلاق» در هر جامعه‌ای، اندازه آزادی‌های واقعی، سلامت و اعتماد به نفس خویشتن انسان‌های ساكن در آن ملك، پویا یا منفعل بودن مردم، و صحت قوانین حاكم بر آزادی‌های آن جامعه را نشان می‌دهد. هر قدر «لكنت زبان اخلاق كمتر»، جریان امور سالم‌تر، سلامت و اعتماد به نفس مردم و مقامات بالاتر و اعتماد شهروندان به خود، به دیگری و به حكومت بیشتر و آزادی‌های سیاسی در وضعیت مناسب‌تری است.
۵. یكی از ملاك‌های اصلی اسلامی بودن یك حكومت، آن است كه ضعیفان یا شهروندانی كه به قدرت (و از جمله قدرت رسانه‌ای كه اكنون ارتباط مستقیمی با «پول» یافته است و تنها در اختیار قدرتمندانی است كه از طریق این رسانه‌ها تمام قوای حكومت و مردم را تحت كنترل می‌آورند) متصل نیستند، بتوانند مطالبات خود را به صورت آزاد و صریح بیان و از ظلم و تعدی هركس در هر مقامی شكایت كنند، بدون آن‌كه امنیت آن‌ها و به ویژه «امنیت اخلاقی» و حیثیت ایشان مختل شود.
۶. طبق آیه شریفه، خداوند دوست ندارد كسی با صدای بلند ناسزا بگوید، مگر فردی كه به او ظلم شده است؛ پس، شكل‌بندی جامعه باید به نحوی باشد كه كسی كه به او ستم شده است، بتواند آزادانه فریاد بكشد.
۷. برای این منظور، هیچ ابزاری كاراتر از احساس مسؤولیت تمام مردم یك قلمرو، در مورد اصولی كه «ظلم» و «عدل» بر اساس آن‌ها تعریف می‌شوند وجود ندارد؛ این، در حالی است كه ظالمان با سلطه بر نهادهای قدرت مسلط و از جمله، هژمونی فرهنگی و نمادین، این اصول را نشانه رفته‌اند و تلاش می‌كنند تا این اصول را كه مزاحم اعمال تعدیاتشان است از میان بردارند. در واقع، ظالمان، امروزه با درك دقیقی از مفهوم مدرن قدرت، به خوبی می‌دانند كه به جای خفه كردن صدای تظلم، باید آن را تحریف و بی‌اثر سازند. اصول مقبول افكار عمومی در مورد «عدل» و «ظلم» را تغییر دهند و سلطه‌ی خود را این‌چنین تداوم بخشند. با چنین نگاهی، «لكنت زبان اخلاق‌محور» و سیطره‌ی كوبندۀ زبان زورمحور، نباید در جامعه اسلامی بویژه برای ضعیف نگه‌داشته‌شدگان جا داشته باشد، و همچنین، باید چنین جمله‌ای را با بصیرت روشنی در مورد مفهوم مدرن «زور» و «ضعیف» فهم كرد.
۸. رسانه‌ها و متخصصان افكار عمومی می‌توانند محدودیت‌های فراوانی اعمال كنند و تلاش می‌كنند كه ملت‌ها را از «فهمیدن» و «ارتباط برقرار كردن» با یكدیگر بازدارند تا این‌گونه ابزار مناسبی در دست ایشان باشند. این جوامع توده‌ای رسانه‌ساز، آمادگی كامل دارند تا در خدمت قدرت‌های مسلط بر افكار عمومی و رسانه‌ها قرار گیرند. این مكانیسم‌ها، شاه‌كلید موفقیت خود را در غیر شفاف‌سازی نارسایی‌ها و تبعیض‌ها و ظلم‌ها می‌یابد و تلاش می‌كند تا امكان مقابله و ایجاد نظام جایگزین و اقدام همه‌جانبه و دقیق علیه سلطه (اعم از دموكراتیك و غیر دموکراتیک) را منهدم سازند، و این كار را با تهدید و اقدام مستقیم علیه مفهوم «حق» و «عدالت» انجام می‌دهند.
۹. اجازه دهید صریح بگویم، هیچ ملتی، بدون داشتن مفهوم جامعی از «حق» و «عدالت» و بدون داشتن یك «ایمان» به حقانیت یك «راه درست»، نمی‌تواند از خطا در شناسایی و نفی و مقابله با ظلم و دست زدن به انقلاب و تولید سیستم جایگزین برون تازد. چنین وضعی در جامعه‌ای رخ می‌دهد كه در آن «لكنت زبان اخلاق‌محور» در اوج خود باشد.
هوالعلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 12 اردیبهشت 1391 ساعت 12:02

الگوی تحلیلی ”انتظارات اجتماعی“ و رسانه‌ها

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد از ملوین دفلور و اِوِرِت دنیس


• یکی از مهم‌ترین وجوه زندگی اجتماعی افراد مختلف، نحوه مشارکت آن‌ها در گروه‌ها یا لااقل درک آن‌ها از شیوه مشارکت و برداشت ایشان از خصلت‌های گروه‌های مختلف است.

• این گروه‌ها، در معنای وسیع کلمه، از خانواده شروع می‌شود و به گروه همالان دوران کودکی، و گروه‌های انسانی پیچیده‌تری که با آغاز مدرسه رفتن شکل می‌گیرند، و از آن پس، با شروع به کار در اجتماع پاگیر می‌شوند.

• زندگی اجتماعی افراد، یعنی شناخت این گروه‌های مختلف انسانی و تعامل با آن‌ها.
• هر گروهی، سنت‌ها و عادات و انتظارات و رفتارهای اجتماعی معینی دارد که اعضا باید از آن‌ها پیروی کنند. اگر شخصی با هر کدام از این مقررات هم‌خوانی نداشته باشد، بسته به اهمیت و بسامد هنجارشکنی، هدف نکوهش، انتقاد، تنبیه، یا طرد جامعه قرار می‌گیرد.
• منابع اطلاعات ما در باب انتظارات اجتماعی چه هستند؟ منابعی که از طریق آن‌ها دانش خود را درباره مهارت‌های اجتماعی و انتظارات متقابل که در اعضای اجتماع وجود دارد، به دست می‌آوریم، چه هستند؟ منابع زیادی وجود دارند. از خانواده، دوستان، مدرسه، و از اجتماع چیزهای زیادی می‌آموزیم. ولی منبع دیگری نیز وجود دارد که از طریق آن، مقادیر زیادی اطلاعات پیرامون انتظارات اجتماعی مردمی که اعضای گروه‌های مختلف اجتماعی هستند، کسب می‌کنیم. این منبع، رسانه‌ها هستند.
• با تماشای تلویزیون، یا رفتن به سینما، و حتی با خواندن مطلبی، هر کسی، می‌تواند مقررات، نقش‌های مختلف اجتماعی و سایر مؤلفه‌های سازمان‌های اجتماعی را که لازمه ساخت و وجود انواع گروه‌های اجتماعی است، بیاموزد.
• شخص، می‌تواند بیاموزد که از یک زندان و ندامتگاه چه انتظاری می‌رود. از یک پدر و مادر، از یک پرستار بیمارستان، یا از مدیر یک شرکت که جلسه هیأت مدیره را اداره می‌کند، انتظار چه رفتاری می‌رود. شخص می‌تواند بیاموزد که رفتار برازنده و بایسته در جریان یک مسابقه اسب دوانی چیست. در صحنه نبرد و مبارزه و صرف شام در یک رستوران بسیار شیک، حتی اگر شخص قبلاً در چنین مکانی نبوده باشد، چه‌سان باید رفتار کند. رسانه به او می‌گوید.
• به طور خلاصه، فهرست بلند بالا و بی انتهایی از گروه‌های مختلف مردمی و فعالان اجتماعی وجود دارد که مقررات رفتاری آن‌ها، نقش‌های بخصوص‌شان، سطوح مختلف قدرت و نیروی جاذبه شخصیت‌ها، و روش‌های کنترل اعضایشان، در برنامه‌های مختلف رسانه‌ها به نمایش در می‌آید.
• فی‌الجمله می‌توان گفت هیچ راهی وجود ندارد که اشخاص معمولی بتوانند که در اغلب این گروه‌های اجتماعی شرکت کنند و روش‌های مناسب رفتاری را با آزمون و خطا فراگیرند. آن وقت، این رسانه‌ها هستند که در چنین جو آکنده از انتظارات، محل مناسبی برای آموزش‌های غیر ارادی فراهم می‌آورند.
• این نفوذ و تأثیر دروس ارائه شده از رسانه‌ها که در زمینه‌های مختلف تدارک می‌شود را می‌توان به صورت الگوی تحلیلی «انتظارات اجتماعی» متأثر از رسانه، فرموله نمود:

         ۱. برنامه‌هایی با محتواهای گوناگون که از طریق وسایل ارتباط توده‌ای ارائه می‌شوند، اغلب، زندگی گروه‌های مختلف یا فعالیت‌های جمعی و اجتماعی آن‌ها را نشان می‌دهند.
         ۲. در واقع، این نمایش‌ها، نشانگر و بازتاب واقعیات هستند، و با درجات مختلف دقت، زندگی گروه‌های متنوع اجتماعی را نشان می‌دهند.
         ۳. اشخاصی که تماشاگر این نمایش‌ها هستند، دروسی را به صورت مقررات، نقش‌ها، مراتب و کنترل‌های اجتماعی که در گروه‌های مختلف جامعه رایج است، فرا می‌گیرند.
         ۴. نتیجه نمایش گروه‌های مختلف اجتماعی و رفتارهای ویژه آن‌ها، آموزش الگوهای رفتاری آنان به تماشاگران است. الگوهایی که از آن‌ها انتظار می‌رود تا اگر در شرایط مشابهی قرار گیرند، همان رفتار را بروز دهند.
         ۵. پس، این دروس که از رفتارهای خاص آموخته شده‌اند، برای شخص تماشاگر و دیگران، به الگویی برای عمل بدل می‌شود، تا اگر تماشاگر، در موقعیت واقعی و عینی موضوع نمایش، قرار گرفت، الگوی رفتاری را در زندگی واقعی خود بروز دهد.
مآخذ:...
هو العلیم

دستنامه‌جامعه‌شناسی‌تبلیغات؛ ملاحظات‌فنی‌درپژوهش‌برای‌انجام‌تبلیغات‌اجتماعی (۴): تفسیر نتایج پژوهش‌ها

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد از آلن اندریسن


۱. «میزان روایی برآوردهای مورد استفاده در این مطالعه چقدر است؟» (ص.۱۶۹.) آیا دقیقاً همان چیزهایی كه باید اندازه‌گیری می‌شد، اندازه‌گیری شده‌اند؟

۲. «برآوردها تا چه حد پایایی دارند؟ اگر كسی از همین روش به صورت مكرر استفاده كند، آیا هر بار همین نتایج را خواهد گرفت؟» (ص.۱۷۰.)

۳. «برآوردها چقدر قابل تعمیم هستند؟» (ص.۱۷۰.)
۴. «اگر فرض بر آن است كه حاصل این مطالعه تبیین واقعیت است، تبیین ایجاد شده در چه سطحی است؟ در این مورد سه امكان وجود دارد» (ص.۱۷۰.):

     ۱. همبستگی: «در اغلب موارد مدیران برای سطح تبیین بیش از حد ارزش قایل می‌شوند. شاید بر این باور باشند كه نسبت به علیت و تبیین موضوع بصیرت دارند، در حالی كه آنچه واقعاً در اختیار دارند شواهد حاكی از همبستگی است» (ص.۱۷۱.). نتایج حاكی از همبستگی به دلیل دیگری هم مشكل‌آفرین هستند. ماجرا اغلب این است كه همبستگی‌های قوی فقط یك رابطۀ علی دیگر و محوری‌تر را پنهان نگه می‌دارند (ص.۱۷۱.).
     ۲. علیت (Causation): مطالعه نشان می‌دهد كه ویژگی A منجر به پاسخ R می‌شود.
     ۳. تبیین (Explanation): مطالعه نشان می‌دهد كه ویژگی A منجر به پاسخ R به دلایل Q۱ ،Q۲ ،Q۳ ،… می‌شود.
مآخذ:...
هو العلیم

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌ (۴۴)/ الگوی‌پیشرفت‌پایدار

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترادامه مطلب...حامدحا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی ۱۳۹۰

← روشنفکر گفت: ”تمدن غرب براي غربي‌ها، هم سعادت فرد را آورد، و هم سعادت جامعه را“.

← او گمان كرد که پيشرفت يك جامعه در علم و صنعت، و ترقي در استفاده از منابع طبيعي، و همچنين، تفوق و برتري‏طلبي بر ساير جوامع، سعادت آن جامعه است (هر چند كه منابع طبيعي نامبرده، حق ملل ضعيف باشد، و ملت مترقي آن را از ضعيف غصب كرده باشند، و براي غصب كردنش سلب آزادي و استقلال از او نموده باشند).

← اسلام، چنين پيشرفتي را سعادت نمي‏داند (چون اين پيشرفت، مايه فلاكت و مظلوميت و بدبختي ساير جوامع است، و حتي براي خود ملت پيشرفته هم سعادت نيست).

----------------------------------------
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ * وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ
مؤمنون /۷۱-۷۰
----------------------------------------

← الگوی پیشرفت غربی، شاید فرد و مناسبات میان‌فردی را بهبوبد بخشیده باشد، ولی طبیعت و مناسبات میان دارا و ندار و کشورهای غنی و فقیر را از تعادل خارج کرده است. آنها را نابود کرده است.
← پیشرفت، باید پایدار باشد، به نحوی که گسترش امروز محدود کننده فردا نگردد.
← اینجا مفهوم ”سعادت“ ادیان شرقی و فیلسوفانی چون ارسطو به کار می‌آید.
← ”سعادت“، یک امر ”کلی“ است. باید در نگاهی کلی که نسبت یک جامعه را با کل طبیعت و جوامع می‌نگرد سنجیده شود. اصطلاحاً به این سنخ توسعه و پیشرفت، ”توسعه پایدار“ اطلاق می‌شود.
← ”سعادت“، امري است مؤلف از رشد روح و رشد جسم، يا به عبارت ديگر، ”سعادت“ در آن است كه از يك سوی، از نعمت‏هاي مادي برخوردار شود، و از سوي ديگر، جانش با فضائل اخلاقي و معارف حقه الهيه آراسته گردد.
← در اين صورت است كه ”سعادت“ ضمانت مي‌شود.
← فقدان این دید کلی باعث شده است که غرب‏زدگان، با شيفتگي، سخن از صدق و صفا و امانت و خوش اخلاقي و خوبي‌هاي ديگر غربي‌ها داشته باشند. در اين سخن نيز به خطا می‌روند. آنان فرد را مستقل و غير وابسته به موجودات ديگر مي‏پندارند، و هرگز نمي‏توانند بپذيرند كه آنچنان وابسته و مرتبط به دیگر انسان‌ها و طبیعت و عالم‌اند  كه از خود استقلالي ندارند.
← غربزده بحران محیط زیست امروز را ببیند، تا دریابد که چرا غرب الگویی برای پیشرفت نیست.
← شاید انسان غربی و غربزده، به دلیل منافع خود موقتاً با یک ”مشتری“ یا ”رأی‌دهنده“، خوش‌برخورد و منصف باشد، ولی دید او که زندگی خود را یک پروژه شخصی برای تحقق اغراض شخصی و رسیدن به یک زندگی پر و پیمان فردی می‌نگرد، اشکال دارد.
← این اشکال است که به رغم رفتاری که مؤدبانه و منصفانه به نظر می‌رسد، او و جامعه‌اش را به نحو تاریخی با استثمار طبیعت و سایر انسان‌ها پیوند زده است.
← روشنفکر غربزده فردگراست. شاید به خاطر جایگاه تاریخی‌اش که خود را در مقابل جامعه نامتمدن شرقی ”تنها“ و ”غریبه“ می‌بیند.
← به خاطر داشتن چنين تفكري درباره فرد، غير از جلب منافع به سوي فرد، و دفع ضرر از فرد، به هيچ چيز ديگر نمي‏انديشند.
← و وقتي وضع خود را با وضع يك فرنگي مقايسه مي‌كند، كه او تا چه اندازه مراقب حق ديگران و خواهان آسايش ديگران است، خود را و ملت خود را عقب مانده، و آن فرنگي و همه فرنگي‏ها را مترقي مي‏بيند.
← با دقت در مثالي كه مي‏آوريم، مطلب را روشنتر خواهد شد: تن انسان مجموعه‏اي است مركب از اعضا و قوايي چند كه همه به نوعي دست به دست هم داده و وحدتي حقيقي تشكيل داده‏اند كه ما آن را انسان مي‏ناميم. و اين وحدت حقيقي، باعث مي‌شود كه تك تك آن اعضا و آن قوا تحت استقلال مجموع، استقلال خود را از دست داده و در مجموع، مستهلك شوند، چشم و گوش و دست و پا و… هر يك عمل خود را انجام بدهد و از عملكرد خود لذت ببرد، اما نه به طور استقلال، بلكه لذت بردنشان در ضمن لذت بردن انسان باشد.
← در اين مثال، هر يك از اعضا و قواي نام برده، تمام همشان اين است كه از ميان موجودات خارج، به آن موجودي بپردازند كه كل انسان، يعني ”انسان واحد“ مي‏خواهد به آن بپردازد.
← اين وضع، اجزاي يك انسان است كه مي‏بينم دست به دست هم داده و در اجتماع سير مي‌كنند و همه به يك سو در حركتند. افراد يك جامعه نيز همين حال را دارند، يعني اگر تفكرشان تفكر اجتماعي باشد، خير و شر، فساد و صلاح، تقوا و فجور، نيكي و بدي و… يك يك آنها، در خير و شر اجتماعشان تأثير مي‏گذارد. يعني اگر جامعه صالح شد، آنان نيز صالح گشته و اگر فاسد شد، فاسد مي‏گردند. اگر جامعه با تقوا شد، آنان نيز با تقوا مي‌شوند، و اگر فاجر شد، فاجر مي‏گردند و…. زیرا وقتي افراد، اجتماعي فكر كردند، جامعه داراي شخصيتي واحد مي‏گردد.
← و از آنچه گفته شد روشن می‌گردد كه در داوري نسبت به غرب، معيار صلاح و فساد را نبايد منحصراً حال افراد آن جامعه قرار داد، و نبايد افراد آن جامعه را با افراد جامعه‏هاي ديگر سنجيد. اگر ديديم كه مثلاً مردم فلان كشور غربي در بين خود چنين و چنانند، رفتاري مؤدبانه دارند، به يكديگر دروغ نمي‌گويند، و مردم فلان كشور شرقي و اسلامي اينطور نيستند، نمي‏توانيم بگوئيم، پس به طور كلي جوامع غربي از جوامع شرقي بهترند. بلكه بايد شخصيت اجتماعي آنان را در ”کل“، و رفتارشان با طبیعت و ساير انسان‌ها را معيار قرار دهیم.
در نتیجه...
• بهره‌ي ۱۳۹. مسلمان، هم اهداف و اغراض دنيايي و هم مقاصد آخرتي دارد و هيچ يك را به خاطر ديگري رها نمي‌كند و بر هر يك به همان اندازه‌اي كه خالق بشر از او خواسته اهتمام مي‌ورزد. اگر توازن نگاه به دنيا و آخرت بر هم بخورد، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.

← تا کنون، صد و سی و نه رهنمود از مصحف شریف آموختیم. چهل و شش رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...
مآخذ: ...
هوالعلیم

دستنامه‌جامعه‌شناسی‌تبلیغات؛ ملاحظات‌فنی‌درپژوهش‌برای‌انجام‌تبلیغات‌اجتماعی (۳): پژوهش كیفی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد از آلن اندریسن


«سه نوع كلی پژوهش كیفی مورد استفاده در تبلیغات اجتماعی برای به دست آوردن این اطلاعات وجود دارند» (ص.۱۳۹.):

۱. پژوهش قوم‌شناختی: «این پژوهش نوعاً شامل غوطه‌وری طولانی پژوهشگر یا گروه پژوهشی در بازار هدف و ثبت دقیق رفتارها، روابط اجتماعی، الگوهای موقعیت و جایگاه، هنجارها، تابوها، زبان، و امثال آن است» (ص.۱۴۰.). «دو حالت مشاركتی و غیرمشاركتی در آن وجود دارد. مشاهدۀ غیرمشاركتی مستلزم آن است كه پژوهشگر تا آنجا كه ممكن است دیده نشود، تا تأثیری بر رفتار مورد مشاهده نگذارد. این كار نوعاً زمان زیادی لازم دارد، زیرا مستلزم آن است كه فرهنگ محلی مشاهده‌گر را بپذیرد و بالاخره نادیده بگیرد. مشاهدۀ مشاركتی عكس آن است و رویكردی است كه در اغلب موارد در تبلیغات اجتماعی مورد استفاده قرار می‌گیرد» (ص.۱۴۰.).

۲. مصاحبۀ عمقی: منظور، مصاحبه‌های عمقی است كه به صورت فردی انجام می‌گیرد كه بر دو نوع است (صص.۳ ۱۴۲.):

• در خانه: در ارتباط با مسائل خصوصی‌تر؛

• خارج از خانه: «استفادۀ خاص آنها مربوط به مواردی است كه در آنها موضوع مصاحبه به نحوی به محل انجام آن مربوط است».

۳. گروه‌های متمركز: منظور مصاحبه‌های عمقی است كه به صورت گروهی انجام می‌گیرد (ص.۱۴۳.). «این رویكرد دو مزیت عمده دارد؛ اولاً نسبتاً كم‌هزینه است، زیرا پژوهشگر در یك آن با چند نفر مصاحبه می‌كند. علاوه بر آن داده‌های به دست آمده حتی غنی‌تر از داده‌های حاصل از مطالعات عمقی تك تك هستند» (ص.۱۴۳.). «گروه‌های متمركز نوعاً متشكل از ۶ تا ۱۰ نفر هستند كه از نظر جمعیت‌شناختی استاندارد و به لحاظ سبك زندگی همگن هستند و با هم تا قبل از دعوت شدن به جلسه آشنایی نداشته‌اند. جلسه در یك شرایط نسبتاً طبیعی، مانند جایی شبیه آشپزخانه یا اتاق نشیمن برگزار می‌شود و در حدود ۱.۵ تا ۲ ساعت به طول می‌انجامد. در طول جلسه یك واسطۀ تعلیم‌دیده هدایت بحث را بر عهده دارد، اما مداخله‌ای در بحث میان شركت‌كنندگان و جریان آزاد آن نمی‌كند» (صص.۴ ۱۴۳.). امتیازهای این رویكرد:

• هم‌افزایی: افراد نظرات خود را متناسب با یكدیگر تعدیل می‌كنند؛
• حداقل تأثیر حضور مصاحبه‌گر: گر چه نقش واسطه ایجاد انگیزه در گروه در زمان‌های لازم است، با این حال، تأثیر او تحت‌الشعاع حضور دیگر حضار قرار می‌گیرد؛
• افزایش خودانگیختگی: در یك موقعیت مصاحبۀ فردی، پاسخ‌دهنده باید توجه كند به همۀ سؤال‌ها پاسخ دهد. فقدان این فشار در مصاحبۀ جمعی باعث می‌شود پاسخ دهندگان احساس كنند در تنگنا قرار ندارند و مشاركت آنها خودجوش‌تر است؛
• ظهور دیدگاه‌های تازه به موضوع؛
• كیفیت بالاتر مصاحبه: می‌توان از مصاحبه‌گر مسلط‌تر و گرانقیمت‌تری استفاده كرد؛
• محیط و شرایط طبیعی.

░▒▓ توصیه‌هایی برای موفقیت روش گروه‌های متمركز
۱. تعداد افراد گروه را به ۶ تا ۱۰ نفر محدود كنید؛ داده‌هایی كه توسط گروه‌های كوچكتر از ۶ نفر تولید می‌شوند، كافی نیستند و در معرض خطر یا تحت سلطۀ یك یا دو فرد قرار دارند. در گروه‌های بزرگ‌تر از ۱۰ نفر، احتمالاً برخی اعضای گروه كسل و نومید می‌شوند، چون وقت كافی برای حرف زدن ندارند (ص.۱۴۵.)؛
۲. جو محیط را تا آنجا كه ممكن است طبیعی كنید، بدون توجه به اینكه چه فضایی برای مصاحبه‌گر راحت‌تر است (ص.۱۴۵.)؛
۳. بهترین واسطه‌ای را انتخاب كنید كه بودجه‌تان اجازه می‌دهد (ص.۱۴۵.)؛
۴. در صورت امكان هر جلسه را به صورت نوار صوتی یا ویدئویی ضبط كنید (ص.۱۴۷.)؛
۵. برای هر جلسه اهداف روشن و دستور كار پنهان برای ترتیب طرح موضوعات داشته باشید (ص.۱۴۹.)؛
۶. نوعاً بحث به صورت كلی با یك نكتۀ مورد علاقۀ عام آغاز می‌شود و سپس به موضوع خاص مورد نظر پژوهشگر به تدریج مطرح و بر روی آن تمركز می‌شود (صص.۵۰ ۱۴۹.)؛
۷. اطلاعات زمینه‌ای مرتبط را گردآوری كنید (ص.۱۴۸.)؛
۸. در رابطه با موضوعات بحث تداعی‌هایی كه ابتدا به ذهن متبادر می‌شوند را بررسی و گردآوری كنید (ص.۱۴۸.)؛
۹. ساختن تصورات مرتبط با موضوع (ص.۱۴۸.)؛ چه كسانی رفتار مورد نظر را انجام می‌دهند؟ چه ظاهری دارند؟ چگونه زندگی می‌كنند؟ چه احساسی دارند؟ چه می‌كنند؟
۱۰. مقایسۀ تصورات: در اینجا تصویری از ۱۰ موقعیت / فرد را می‌بینید ... كدام یك از آنها با موضوع تناسب دارد و كدام یك ندارد؟ (ص.۱۴۸.)
۱۱. پرسش در مورد مفهوم بدیهیات؟ (ص.۱۴۸.)
۱۲. تهیه و پرسیدن زنجیره‌ای از سؤال‌ها (چرا ... چرا ... / به چه دردی می‌خورد؟ ... چه فایده‌ای دارد؟ ... / وقتی به موضوع فكر می‌كنید، یاد چه می‌افتید؟ ... و با فكر كردن راجع به آن چه تصوری دارید؟ ... ) (آن قدر سؤال كنید تا پاسخ‌دهنده آمادۀ كشتن مصاحبه‌گر شود!) (ص.۱۴۸.)؛
۱۳. اشاره به تناقض‌ها (ص.۱۴۸.)؛
۱۴. تكمیل و ادامه دادن جمله (ص.۱۴۸.)؛
۱۵. اگر تو جای ... بودی چه می‌كردی؟ (ص.۱۴۸.)
۱۶. سناریوهای بهترین چیز ممكن در دنیا: برای یك دقیقه واقعیت را فراموش كن. اگر بتوانی خودت رئیس جمهور شوی، هر چه از یك رئیس‌جمهور می‌خواستی و بیشتر، به نظرت چه كارهایی می‌كردی؟ (ص.۱۴۸.)
۱۷. نوشتن فیلمنامه: اگر می‌توانستی یك داستن راجع به رئیس جمهور ایران بگویی چه می‌نوشتی؟ قهرمان‌های زن و مرد آن چه كسانی هستند؟ آیا فیلم تو یك پیام دارد؟ آیا برای دیدن آن به سینما می‌روی؟ چه جور آدمی به دیدن آن فیلم می‌رود؟ (ص.۱۴۸.)؛
۱۸. بگویید من از كرۀ مریخ آمده‌ام، چرا باید موضوع را انتخاب كنم؟ (ص.۱۴۸.)
۱۹. ایجاد نقشه‌های مفهومی از یك موضوع. رابطۀ موضوع با امور دیگر (ص.۱۴۸.)؛
۲۰. استفاده از استعاره‌ها: اگر موضوع یك گل باشد چه نوع گلی است و چه كسی آن را می‌چیند؟ (ص.۱۴۸.)
۲۱. هر جا كه ممكن باشد از چندین گروه استفاده كنید (ص.۱۵۰.)؛
۲۲. مطمئن شوید همۀ گروه‌های عمده جمعیتی موجود در مخاطبان نهایی مورد نظر، در گروه‌های متمركز نماینده‌ای دارند. این یك ساز و كار تعمیم در این نوع پژوهش‌هاست (ص.۱۵۰.).

░▒▓ انتخاب میان گروه‌های متمركز و مصاحبه‌های عمقی

▒ به لحاظ تعامل گروهی:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... تعامل پاسخ‌دهندگان ممكن است محرك یك پاسخ غنی‌تر با اندیشه‌های نو و ارزشمند باشد.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... تعامل گروهی احتمالاً محدود یا بی‌ثمر خواهد بود.

▒ به لحاظ فشارگروه / همالان:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... فشارگروه / همالان در به چالش كشیدن تفكر پاسخ‌دهندگان و روشن كردن اندیشه‌های متعارض با ارزش خواهد بود.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... فشارگروه / همالان مانع پاسخ دادن شده و در مفهوم نتایج ابهام ایجاد می‌كند.

▒ به لحاظ حساسیت موضوع:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... موضوع چندان حساس نیست كه پاسخ‌دهندگان مایل به صحبت كردن صریح در مورد آن در یك گروه نباشند.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... موضوع چندان حساس است كه پاسخ‌دهندگان مایل به صحبت كردن صریح در مورد آن در یك گروه نیستند.

▒ به لحاظ عمق پاسخ‌های فردی:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... موضوع چنان است كه اغلب پاسخ‌دهندگان می‌توانند در مدت ده دقیقه هر چه باید یا می‌توانند در مورد آن بگویند.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... موضوع چنان است كه اغلب پاسخ عمیق هر فرد مطلوب است، مانند موضوعات پیچیده و پاسخ‌دهندگان دارای معلومات فراوان.

▒ به لحاظ خستگی مصاحبه‌گر:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... بهتر است یك مصاحبه‌گر پژوهش را انجام دهد؛ چندین گروه موجب خستگی یا كسالت مصاحبه‌گر نمی‌شوند.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... بهتر است چند مصاحبه‌گر پژوهش را انجام دهند؛ یك مصاحبه‌گر از انجام تمام كار خسته یا كسل خواهد شد.

▒ به لحاظ مطالب محرك:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... حجم مطالب محرك گسترده نیست.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... حجم زیادی از مطالب محرك باید ارزیابی شوند.

▒ به لحاظ استمرار اطلاعات:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... تنها یك موضوع عمیقاً بررسی می‌شود و زنجیرۀ رفتارها اهمیت چندانی ندارد.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... فهم ارتباط نگرش‌ها و رفتارها بر مبنای یك الگوی فردی لازم است.

▒ به لحاظ تجربه با راهنمای مصاحبه:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... برای تدوین یك راهنمای موضوعی معنی‌دار به اندازۀ كافی می‌دانیم.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... لازم باشد راهنمای مصاحبه را با تغییر دادن آن پس از هر یك از مصاحبه‌های اولیه تدوین كنیم.

▒ به لحاظ مشاهده:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... مشاهده اطلاعات «دست اول» در مورد مخاطبان برای تصمیم‌گیری كلیدی، ممكن و مطلوب باشد.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... اطلاعات «دست اول» در مورد مخاطبان مهم نیست و مشاهده هم از نظر امكانات و تداركات قابل انجام نیست.

▒ به لحاظ لجستیك:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... می‌توان تعداد قابل قبولی از پاسخ‌دهندگان را در یك جا گرد آورد.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... پاسخ دهندگان از نظر مكانی پراكنده‌اند، یا گرد هم آوردن آنها به دلایل دیگر ساده نیست.

▒ به لحاظ هزینه و زمان‌بندی:
        •استفاده از گروه‌های متمركز وقتی... تغییر موضع سریع، ضروری و منابع مالی محدود است.
        •استفاده از مصاحبه‌های عمقی منفرد وقتی... تغییر موضع سریع ضروری نیست و بودجه برای هزینه‌های زیادتر وجود دارد.
مآخذ:...
هو العلیم

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌ (۴۳)/ دفاع‌از‌بنیادگرایی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترادامه مطلب...حامدحا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی ۱۳۹۰

← احیاگری اسلامی یا بنیادگرایی در جهان اسلام، همواره رویاروی روشنفکری مدرنیست بوده است.

← روشنفکری، اسلام و احکام آن و حیات دینی را به مثابه امری ”تاریخ گذشته“ می‌نگریسته است.

← این تلقی روشنفکران، تأثیر عمیقی بر فرهنگ ما گذاشته است. جدید بودن، مزیت فی‌نفسه یافته است. لفظ ”مرتجع“، بین ما نوعی فحاشی آشکار برای افکار تاریخ گذشته محسوب می‌شود. و این نوع تلقی، ما را به سمت بی‌دینی پیش می‌برد.
← روشنفکران می‌گویند که هر ایده، زمان و مکانی دارد که پس از گذر از مقتضیات آن، امکان عملی شدن را از دست می‌دهد (البته نشنیده بگیرید که از نظر آنان ایده‌های یونان و روم برای همه زمان‌ها و مکان‌ها و شرایط قابل اجراست).
← به زعم آنان، سنت اجتماعي اسلام، در دنيا، و در مقابل سنن تمدن فعلي، و در شرايط موجود دنيا قابل اجرا نيست، به اين معنا كه اوضاع حاضر دنيا با احكام اسلامي نمي‏سازد.
← خب؛ شاید واقعاً بتوان گفت که میان دیدگاه اسلامی و دنیای مدرن، ناسازگاری‌های اصولی وجود دارد.
← ليكن اين سخن، چيزي را اثبات نمي‌كند.

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الارْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي‏ لَهُمْ، وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي، لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً
نور/۵۵

← بنیادگرایان مسلمان که آهنگ بازگشت به مبدأ پاک دینی را دارند، نمي‏گویند با حفظ شرايط موجود در جهان، احكام اسلام، بدون هيچ دردسر جاري می‌شود.
← ولی، هر سنتي در هر جامعه‏اي جاري شده، ابتدايي داشته، يعني، قبلا نبوده، و بعد موجود شده است. وقتي مي‏خواسته موجود شود، شرايط، با آن ناسازگار بوده و آن را طرد مي‏كرده و سنت نو هم با سنت قبليش مبارزه مي‏كرده، و چه بسا، به خاطر ريشه‏دار بودن سنت قبلي چند باري هم شكست مي‏خورده، و دوباره قيام مي‏كرده، تا پس از شماری شكست، غلبه مي‏يافته و سنت قبلي را ريشه كن مي‏كرده‏اند، و چه بسا، اتفاق مي‏افتاده كه در مقابل سنت قبلي تاب مقاومت نمي‏آورده‏اند، چون عوامل و شرايط موجود، هنوز با آن مساعد نبوده، و در نتيجه، شكست مي‏خورده و به كلي از بين مي‏رفتند. تاريخ، خود شاهد بر اين معنا است و از اين پيروزي‌ها و شكست‏ها (چه در سنت‏هاي ديني، و چه دنيوي، و حتي در مثل نظام دموكراتيك و اشتراكي) نمونه‏ها دارد.
← پس، صرف اينكه سنتي از سنت‏ها، با وضع حاضر انطباق نداشته باشد، دليل بر بطلان آن سنت و فساد آن نظام نيست، بلكه آن سنت نيز مانند همه سنت‏هاي طبيعي كه در عالم جريان دارد، پاي‏گير شدنش به دنبال فعل و انفعال‌ها و كشمكش‏ها با عوامل مختلفي است كه سد راهش مي‌شوند.
← اسلام، هم از ديدگاه يك سنت طبيعي و اجتماعي، مانند ساير سنت‏ها است، و مستثناي از اين قانون كلي نيست. وضع آن نيز مانند وضع ساير سنت‏هاست كه اگر بخواهد پاي‏گير شود، عوامل و شرايطي دارد، هم چنان كه پاي‏گير نشدنش نيز عوامل و شرايطي دارد و اوضاع امروز اسلام ”با اينكه در دل ميليون‌ها نفر از افراد بشر براي خود جا باز كرده“، ضعيف‏تر از وضعي كه در زمان نوح و ابراهيم و محمد (علیهم السلام) داشت نمي‏باشد. در روزگار اين بزرگواران، اسلام و دعوتش قائم به شخص واحد بود، و دعوتشان در جوي آغاز شد كه فساد همه جا را فرا گرفته و در همه دل‌ها ريشه دوانده بود، و اين ريشه‏ها حتي يك روز هم نخشكيده و تا به امروز جوانه زده و باقي مانده است.
← و وقتي رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، قيام به دعوت نمود كه به غير از يك مرد و يك زن پيرو نداشت. ولي بتدريج، يكي يكي به پيروانش افزوده شد. با اينكه آن روز روزگار عسرت بود. ليكن، نصرت خدا ياريشان كرد، و توانستند اجتماعي صالح تشكيل دهند؛ اجتماعي كه صلاح و تقوا بر افراد آن غلبه داشت، و تا آن جناب زنده بود، صلاح اجتماعيشان نيز محفوظ بود تا آنكه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنيا رفت. فتنه‏ها كار اسلام را بدانجا كه خواست كشانيد.
در نتیجه...
← اسلام، صلاحيت خود را براي هدايت مردم به سوي سعادتشان و پاكي حياتشان، ثابت كرده و با اين حال، چگونه ممكن است كسي آن را يك فرضيه غير قابل انطباق بر زندگي بشر بداند و بپندارد كه چنين فرضيه‏اي حتي اميد نمي‏رود روزي زمام امر دنيا را به عهده بگيرد (با اينكه هدف اسلام چيزي به جز سعادت حقيقي انسان نيست).
← در تفسير آيه: ”كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَهً“ (بقره/۲۱۳)؛ بحث عميق در احوال موجودات عالم به اينجا منجر مي‌شود كه بزودي نوع بشر هم به هدف نهائيش (كه همان ظهور و غلبه كامل اسلام است) خواهد رسيد، يعني روزي خواهد آمد كه اسلام زمام امور جامعه انساني را در هر جا كه مجتمعي از انسان باشد، به دست خواهد گرفت و گفتيم كه خداي عز و جل هم طبق اين نظريه و رهنمود عقل، وعده‏اي داده و در كتاب عزيزش فرموده: ”فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ، أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرِينَ، يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ“ (مائده/۵۴). و نيز فرموده: ”وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الارْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي‏ لَهُمْ، وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي، لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً“ (نور/۵۵).

• بهره‌ي ۱۳۸. این تلقی که هر ایده، زمان و مکانی دارد که پس از گذر از آن، مقتضیات زمانی و مکانی، امکان عملی شدن را از دست می‌دهد، جامعه را به سمت بی‌دینی پیش می‌برد.

← تا کنون، صد و سی و هشت رهنمود از مصحف شریف آموختیم. چهل و هفت رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...
مآخذ: ...
هوالعلیم

در پی انسان ”مسؤول“

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


• در دنیای پساتوسعه‌ای زندگی می‌کنیم. پس از تحمل توسعه، به سطحی رسیده‌ایم که انگار قدری از زندگی اطمینان یافته‌ایم.

• توسعه...

• وقتی توسعه به سطح مطمئنی برسد، آن وقت «انگیزه‌های بزرگ»، خشک می‌شوند.
• «انگیزه‌های بزرگ»...
• «انگیزه‌های بزرگ»، مثل نجات ملت، نجات هم‌نوع، نجات دنیا، مبارزه با بی‌عدالتی، نبرد با قحطی و گرسنگی، خاتمه دادن به مصائب بشر، اعتلای نوع انسان،... .
• یک برداشت از تاریخ بشر که همواره نوع مسلطی از تبیین‌های حکیمانه از تاریخ بشر را تشکیل داده است، تبیین‌های تناوبی است. این‌که بشر، می‌خیزد، چند گام به پس و پیش، و سپس می‌افتد. می‌خیزد، چند گام به پس و پیش، و سپس می‌افتد. می‌خیزد، چند گام به پس و پیش، و سپس می‌افتد. ...
• و چرا بشر پس از توسعه، از رشد می‌افتد؟
• چون دردسر «مسؤولیت»پذیری، زیر سایه «رفاه»، از سر همه باز می‌شود.
• ایده‌های بزرگ کم و بیش با ایده‌های کوچک برابر می‌شوند، چون هیچ یک بشر یا «من» را از مرگ حتمی یا از یک معضل زندگی خراب کن رها نمی‌کنند. نوعی برابری بی‌معیار بین دوغ و دوشاب رقم می‌خورد.
• و حس و حال در این فضایی که فرق چندانی میان مرد «مسؤول» و مرفه «بی‌درد» نیست، از دست می‌رود. «تعصب» و پایبندی و حمیت ویران می‌شود.
• کم کم، کارهای پر درد سر، بی‌مشتری می‌شود، و همه می‌روند دنبال «نان کلفت و کار نازک».
• و توسعه کمک می‌کند که «نان کلفت و کار نازک» میسر گردد. این اتفاق که با «کار نازک»، «نانی کلفت» به دست آید.
• و سپس، جامعه به سمت برابر شدن و دوغ و دوشاب گسیل می‌شود.
• در این شرایط، اگر برای جامعه معضلی پدید آید، یا همه منتظرند که یکی دیگر، شاید یک منجی بیاید و معضل را بگشاید، یا اگر در مراحل حاد، همه احساس کنند که کاری باید کرد، نمی‌توانند کاری صورت دهند؛ چون «مردمی بی‌هنر» شده‌اند. سرد و گرم روزگار نچشیده. و توسعه کمک می‌کند که نسلی پدید آید، سرد و گرم روزگار نچشیده.
• نوع بشر، همواره، به تناوب، چرخه‌ای از تجربه توسعه، پساتوسعه، و بی‌مسؤولیتی و فاجعه و باز، خیزش توسعه و برون آمدن از فلاکت؛... و توسعه و پساتوسعه و بی‌مسؤولیتی و فاجعه... و باز...
• در دنیای پساتوسعه‌ای امروز،...
• در دنیای پساتوسعه‌ای امروز، «مسؤولیت» و «مسؤولیت»پذیری بیش از آن که واقعی باشد، در برخی فیلم‌های به جای مانده از «قدیم»، ”تبلیغ“ می‌شود. اغلب، مردمی «غیر مسؤول» و «بچه» تصویر می‌شوند که می‌نشینند، تا یک «مسؤول» مانند «مرد عنکبوتی» و «گجت»، مشکلات آنان را حل کند. این قهرمانان ماشینی، بیش از آن که برانگیزاننده باشند، خلصه‌آورند.
• گاهی به نظر می‌رسد که بشر تصور می‌کند که می‌تواند «مسؤولیت» تقدیر خود را به «قهرمانان خلصه‌آور»، با لباس‌های پرنده و آب دهان چسبناک و پاهای فنروار و پالتوهای معجزه‌گر بسپارد.
• ولی دل‌خوشی به «قهرمانان خلصه‌آور» بیهوده است.
• «قهرمانان خلصه‌آور» متکی به ماشین، نمی‌توانند به جای انسان‌های مسؤول بیندیشند و به جای آن‌ها حل مشکل کنند.
• برای حفظ تمدن انسانی، روح لازم است.
• و اکنون...
• و اکنون، بشر، در حالی که تصور می‌کرد که همه موانع را از سر راه خود برداشته است و برخواهد داشت، با «بحران سخت انرژی» مواجه شده است.
• «بحران سخت انرژی»...
• دنیا، با معضل انرژی روبروست، و همه چیز، بند و تابع ابتکارات انسانی برای فایق آمدن بر این معضل است. ماشین نمی‌تواند برای این معضل فکری کند، و برهوت «مسؤولیت»، خیلی پیش از این، افکار بزرگ را عقیم کرده است. تا چندی پیش، فکر لازم را از «صنعتی شریف» وارد می‌کردند، ولی این روزها، «صنعتی شریف» هم برای معضل انرژی راه حل سریعی ندارد.
• تا پیش از آن که «بحران سخت انرژی»، معضلات حاد خود را بر جهان تحمیل کند، رفته رفته، این احساس در بخش‌های مهمی از دنیا در حال از دست رفتن بود که لازم است برای زندگی کردن کار مهمی انجام داد.
• و من فکر می‌کنم که بخشی از این بحران هم به «رخوت» دنیای پساتوسعه‌ای بازمی‌گردد، که برهوت «مسؤولیت» است.
• کار مهمی هم انجام ندهی، یک کارمند سر و ساده هم که باشی زندگی می‌گذرد.
• آن وقت، در آن جامعه، کسی نمی‌دود. و آن‌گاه، جامعه نیروی پیشرانه خویش را در تطبیق با محیط طبیعی متغیر از دست می‌دهد.
هوالعلیم

صفحه 363 از 425

a_a_