فیلوجامعه‌شناسی

ــ̓ ̓ـکوتیشن: گی دبور دربارۀ فرهنگ در جامعۀ نمایش

فرستادن به ایمیل چاپ

گی دبور دادامه مطلب...ر ”جامعه نمایش“


░▒▓ نابودی فرهنگ، زبان و هنر

«فرهنگ، سپهر عام شناخت و بازنمودهای زندگی [آنچه زیسته شده] در جامعۀ تاریخی تقسیم شده به طبقات است. … تمام تاریخ فاتحانۀ فرهنگ را می‌توان همچون تاریخ بروز نابسندگی‌اش، و روندی به سوی خودحذف‌كنندگی‌اش دانست. فرهنگ جای جستجوی وحدت از بین رفته است. فرهنگ به مثابۀ سپهر جدا شده مجبور است خود را در این جستجوی وحدت نفی كند. … كمبود عقلانیت فرهنگ تمایز یافته، عاملی است كه به نابودی محكومش كرده، زیرا در بطن آن پیروزی تعقل دیگر به صورت نیاز مبرم درآمده است. … فرهنگ عقل جهانی، بس كم‌عقل است.

        «پایان تاریخ جهانی از دو جانب مخالف نمودار می‌شود:… تقابل در مورد اول میان انباشت شناخت‌های پاره پاره و تئوری پراكسیس است؛… تقابل در مورد دوم میان خودویرانگری نقادانۀ زبان مشترك قدیم جامعه و بازسازی مصنوعی‌اش در نمایش كالایی، یعنی بازنمود موهوم نازیسته‌هاست. … جامعه با از دست دادن كمونتۀ جامعۀ مبتنی بر اسطوره ناگزیر همۀ استنادهایش را به زبان واقعاً مشترك، تا مقطعی كه گسست كمونتۀ نافعال بتواند با پیوستن به كمونتۀ تاریخی واقعی مرتفع گردد، از دست می‌دهد. هنر كه زمانی زبان مشترك بی‌عملی اجتماعی بود، همین كه به صورت هنر مستقل به معنای مدرن آن درمی‌آید، یعنی از دل عالم دینی اولیه‌اش درآمده و تبدیل به تولید انفرادی آثار جداگانه می‌شود، همچون موردی خاص روندی می‌یابد كه تاریخ مجموعۀ فرهنگ جدا شده غالب است. ابراز استقلالش آغاز انحلال اوست. … روند اضمحلال مدرن هر گونه و نابودی صریحش بیان ایجابی این امر است كه زبان ارتباط مشترك از دست رفته است. … هنر در دوران انحلالش به مثابۀ حركتی منفی، كه فراگذشتن از هنر را در جامعه‌ای كه در آن هنوز تاریخ زنده نمی‌شود دنبال می‌كند، هم هنر تحقق واقعی‌اش فراسوتر از خود اوست. این هنر جبراً آوانگارد (پیشگام) است، و وجود ندارد. آوانگارد بودنش امحای اوست» (صص.8-173.).

░▒▓ نابودی ایدئولوژی
«وقتی ایدئولوژی كه خواست انتزاعی كل عالم و توهم آن است،… دیگر نه انتخاب بدیهی، بلكه امر بدیهی است،… تاریخ ایدئولوژی پایان گرفته است. … ”ایدئولوژی تام“ همچون شبه دانایی یك تمامیت منجمد و بینشی تمامیت‌گرا استیلا می‌یابد، اكنون در نمایش راكد ناتاریخ تحقق یافته است. و تحقق‌یابی‌اش در عین حال انحلالش در مجموعۀ جامعه است. ایدئولوژی، این آخرین نابخردی سد كنندۀ دستیابی به حیات تاریخی، می‌باید همراه با انحلال علمی این جامعه از میان برود.
        «نمایش ایدئولوژی تمام‌عیار است، زیرا ذات هر نوع نظام ایدئولوژیكی را در حد كمال نشان می‌دهد و نمودار می‌سازد: یعنی فقیر شدن، اجیر شدن و نفی شدن زندگی واقعی. … در جامعه‌ای كه دیگر هیچ كس نمی‌تواند از جانب دیگران بازشناخته شود، هر فرد از بازشناختن واقعیت خویش درمی‌ماند. … آگاهی تماشاگرانه زندانی عالمی بی‌فراز و نشیب، محصور در صفحۀ نمایش، پرده‌ای كه زندگیش به پشت آن تبعید شده، دیگر چیزی نمی‌شناسد جز مخاطبانی خیالبافته كه او را در رابطه‌ای یك سویه در جریان كالای خود و سیاست كالای خود می‌گذارند. … نمایش كه عبارت است از حذف حد و مرز من و جهان از طریق فرو كوفتن منی كه در حصار حضور و غیاب جهان است، در عین حال عبارت است از حذف حد و مرز راستین و دروغین از طریق واپس راندن هر حقیقت زنده‌ای به زیر حضور واقعی كذبی كه با سازمان‌دهی ظواهر تأمین می‌شود» (صص.6-193.).
مآخذ:...

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌(27)/ روحانی‌کاتولیک

فرستادن به ایمیل چاپ

ادامه مطلب...


دکترحامدحا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390

← در جریان عصر سازندگی، ”زهد“ تغییر معنا داد.

← به این معنا شد که دنیا داشته باش، زیاد هم داشته باش، اما به آن وابسته نشو!

← معنایی که انگار پیشوایان دینی تا پیش از عصر سازندگی، خردورزی لازم برای فهم آن را نداشتند!
← وقتی این معنای تازه را فهمیدی، آن وقت سبک زندگی تازه‌ای باب کن.
← سپس، خرید کن، تا چرخ توسعه بگردد.
← بدین ترتیب، در کنار سایر متمولان، جماعتی ”روحانی کاتولیک“ پیدا شدند که معلوم نبود این کنز و مال را برای چه می‌خواهند.
← آبروی تاریخی ”زی طلبگی“ ”روحانیت ساده‌زیست“ را بردند.
← چون فضیلت ”زهد“ را نفهمیدند.
← چون ”مغز دنیا“ را نفهمیدند.
← در کنار سایر متمولان، شرایط فکری را پدید آوردند که مبارزه با مفاسد اقتصادی به اولویت اول هر نوع تلاش صادقانه برای نجات این کشور تبدیل شد و همچنان این مبارزه بی‌فرجام مانده است.
← چون ”مغز دنیا“ را نفهمیدند.

----------------------------------------
وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي‏ أَ فَلا تَعْقِلُون‏
قصص/60
----------------------------------------

← در قرآن مجيد، از دنيا و زندگاني دنيا با تعبيرات مختلفي ياد گرديده و انسان‌ها را از اقبال به آن و اغفال در برابر آن بر حذر داشته است، از جمله (تفسير نور، ج.9، ص.80):

← o زندگي دنيا، مايه‏ي غرور و اغفال است. ”وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَ مَتاعُ الْغُرُورِ“ (حديد/20)؛
← o دنيا، بازيچه است. ”وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ“ (انعام/32)؛
← o دنيا، اندك و ناچيز است. ”فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الاخِرَةِ إِلاَ قَلِيلٌ“ (توبه/38)؛
← o دنيا، غنچه‏اي است كه براي هيچ كس گُل نمي‏شود. ”زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا“ (طه/131)؛
← o دنيا، عارضي است. ”عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا“ (نساء/94 و نور/33)؛
← o زندگي دنيا، براي كفّار جلوه دارد. ”زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا“ (بقره/212)؛
← o مال و فرزند، جلوه‏هاي دنيا هستند. ”الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا“ (كهف/46)؛
← o چرا آخرت را به دنيا مي‏فروشيد؟ ”اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالاخِرَةِ“ (بقره/86)؛
← o چرا به دنياي فاني و محدود، راضي مي‌شويد؟ ”أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا“ (توبه/38)؛
← o چرا به دنياي كوچك و زودگذر شاد مي‏گرديد؟ ”فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا“ (رعد/26)؛
← o چرا دنيا را به آخرت ترجيح مي‌دهيد؟ ”يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَي الاخِرَةِ“ (ابراهيم، 3)؛
← o چرا به دنياداران خيره مي‌شويد؟ ”لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي‏ ما مَتَّعْنا بِهِ“ (حجر، 88)؛
← o چرا فقط به‏دنيا فكر مي‌كنيد؟ ”لَمْ يُرِدْ إِلاَ الْحَياةَ الدُّنْيا“ (نجم، 29)؛
← o آيا دنياگرايان نمي‏دانند كه جايگاهشان دوزخ است؟ ”وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا، فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوي‏“ (نازعات، 38).
در نتیجه...
• بهره‌ي 97. غرور و اغفالي كه از بازي با زندگي دنيا برمي‌خيزد، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد. دنياپرستي، آخرت فروشي (براي اهداف دنيوي كه در چشم افراد بزرگ جلوه مي‌كند) و نپرداختن حق فقرا، دنيا را براي افراد و جامعه به يك دام بدل مي‌كند كه اعتقادات آنها را نابود مي‌كند.

← تا کنون، نود و هفت رهنمود از مصحف شریف آموختیم. هشتاد و هشت رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...
مآخذ:...
هوالعلیم

ــ̓ ̓ـکوتیشن: گی دبور دربارۀ «فضا» در جامعۀ نمایش

فرستادن به ایمیل چاپ

گی دبور ادامه مطلب...در ”جامعه نمایش“


«تردد انسانی به مثابۀ مصرف، توریسم، این محصول فرعی تردد كالاها، از بنیاد در تفریحی خلاصه می‌شود كه عبارت است از رفتن و بازدید كردن از آنچه پیش پا افتاده شده است. راه‌اندازی اقتصادی آمد و شد به جاهای متفاوت فی‌نفسه ضامن هم‌ارزی آنهاست. همان مدرنیزه كردنی كه زمان را از سفر ستانده، واقعیت فضا را هم از آن سلب كرده است» (ص.164.).

«برای هر دم با خود یكسان‌تر شدن و نزدیك‌تر شدن به یكنواختی راكد است كه فضای آزاد كالا مدام تغییر می‌كند و بازسازی می‌شود» (ص.163.).

«گر چه همۀ قوای تكنیكی اقتصاد كاپیتالیستی را باید همچون عواملی جدایی‌ساز دریافت، اما شهرسازی تجهیز پایگاه عمومی این عوامل، آمایش مناسب رشدشان، و اصلاً تكنیك جدایی است؛

      «شهرسازی انجام دادن مدرن وظیفۀ بی‌وقفه‌ای است كه قدرت طبقاتی را محفوظ نگاه می‌دارد: حفظ اتم‌وارگی زحمت‌كشانی كه شرایط شهری تولید آن‌ها را به طور خرناكی مجتمع ساخته بود. … روند عام ایجاد انزوا، كه واقعیت شهرسازی است، در عین حال باید براساس ضرورت‌های قابل برنامه‌ریزی تولید و مصرف شامل نوعی ادغام مجدد كنترل‌شدۀ زحمت‌كشان هم باشد. ادغام‌شوندگی در سیستم باید افراد منزوی شده را به حیث افرادی با هم منزوی باز در خود بگیرد. … برای نخستین بار نوعی معماری جدید، امری كه در هر یك از دوره‌های پیشین مختص ارضای طبقات مسلط بود، مستقیماً برای فقیران به وجود آمده است. … همین نوع معماری به مثابۀ زمینۀ مناسب برای كاشتن نوع جدیدی از هستی اجتماعی، با شروع صنعتی شدن كشورهایی كه از این لحاظ عقب مانده‌اند، در همه جا پدیدار می‌گردد.

      «… برهۀ كنونی، برهۀ خودویرانگری محیط شهری است. تركش انفجار شهرها بر روی دهات پوشیده از ”توده‌های بی‌شكل تفاله‌های شهری“… ، به طور بی‌واسطه تابع الزامات مصرف است. … سازماندهی تكنیكی مصرف فقط سرلوحۀ آن انحلال عامی است كه بدین‌سان شهر را به صرف كردن خویش [تحلیل بردن خود] كشانده است.
      «… تاریخ جهانشمول در شهر زاده شد و در برهۀ پیروزی قطعی شهر بر روستا به بلوغ رسید. … اگر تاریخ شهر تاریخ آزادی بوده، تاریخ جباریت و دستگاه اداری دولتی هم بوده، دستگاهی كه توأم با روستا شهر را هم كنترل می‌كند. شهر تا كنون فقط میدان نبرد برای آزادی تاریخی بوده و نه تصاحب آن. شهر میانجای تاریخ است، زیرا هم محل تمركزیابی قدرت اجتماعی و هم آگاهی از گذشته است.
      «… شهرسازی با ویران كردن شهرها به بازسازی شبه روستایی می‌پردازد كه در آن هم روابط طبیعی روستای قدیم و هم روابط اجتماعی مستقیم و مستقیماً زیر سؤال قرار گرفتۀ شهر تاریخی از بین رفته است. این شبه روستا یك جمعیت دهقانی جدید مصنوعی است. … پراكندگی در فضا و ذهنیت محدود كه همواره بازدارندۀ دهقانان در اقدام به عمل مستقل و اظهار وجود به مثابۀ نیروی خلاق تاریخی بوده، اینك بار دیگر خصلت‌ساز تولیدكنندگان می‌گردد» (صص.8-163.).

پیشنهاد حلی گی دبور:

«بزرگترین ایدۀ انقلابی دربارۀ شهرسازی، ایده‌های شهرشناسانه، تكنولوژیك، یا زیبایی‌شناسانه نیست. این ایده عبارت است از تصمیم به بازسازی یكپارچۀ هر خطه مطابق با نیازهای قدرت شوراهای زحمت‌كشان» (ص.169.).
مآخذ:...

کارل مارکس: مفهوم پراکسیس

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... آزاد از جرج مک‌کارتی


• مفهوم «پراکسیس» (praxis)، تاریخی جذاب و طولانی از فلسفه‌ی یونان تا ایدئالیسم و ماتریالیسم آلمانی دارد.

• اگر چه کانت هرگز از این اصطلاح استفاده نکرد، ولی در معرفت‌شناسی و فلسفه اخلاق خود، زمینه‌ای برای کاربرد آن در فلسفه بعدی آلمان فراهم آورد.

• در نقد خرد محض کانت، آگاهی سوبژکتیو (ذهنی) ابژه‌های تجربه و معرفت اخلاقی را شکل می‌دهد؛ در پدیدارشناسی روح هگل، بشریت، تاریخ و خودآگاهی خویش را می‌سازد؛ و در نظریه «انسان هستی‌مند» (Gattungswesen)، مارکس، انسان‌های جهان مادی و معنوی خودشان را از طریق سازمان اجتماعی کار می‌سازند.
• اما پراکسیس سنتی دیرپای‌تر دارد.
• ریشه این مفهوم را می‌توان در این مفهوم ارسطویی پراکسیس جست. ارسطو، غایت تجربه‌ی انسانی در فعالیت سیاسی (praxis) در شهر (polis) قرار دارد. با این پراکسیس، پرهیزگار، مشحون از حکمت عملی (phronesis) و واصل به سعادت (eudaimonia) خواهیم شد.
• مارکس، معانی مدرن و باستانی کنش‌گری/واداری (acting\making)، و شهروند/کارگر (citizen\laborer) را با یکدیگر ترکیب می‌کند، تا تصویری از انسانیت بسازد که با کار خلاقانه و دموکراسی مشارکتی، در جستجوی تحقق استعدادها و رهایی است.
• در جامعه‌ی سرمایه‌داری، روابط کاری در کارخانه یا روابط اجتماعی تولید، صورت‌های کار ازخودبیگانه شده هستند، زیرا کارگران، کنترل خود را بر محصولات تولید شده، سازمان و فرایند تولید، کار خودشان به عنوان «انسان هستی‌مند»، و روابطشان با یکدیگر، از دست می‌دهند.
• از آن‌جایی که سرمایه‌داری یک جامعه طبقاتی مبتنی بر مالکیت خصوصی و قدرت‌های اقتصادی نابرابر است، کارگران، کنترلی بر تولید و فعالیت تولیدی ندارند. آن‌ها به دلیل تقسیم کار و کار خصوصی، نه آهنگ، الگو و اولویت‌هایی در محل کار دارند، و نه ظرفیت‌های بالقوه فردیشان را به عنوان موجودات اجتماعی محقق می‌کنند. در نهایت، توان شکل دادن به اجتماعات اخلاقی و تولیدی مبتنی بر اصول متقابل اشتراکی و دموکراسی و شهروندی ندارند.
• فعالیتی که برای خود-تحقق‌بخشی و تکامل فردی انجام شد، به استثمار و رنج و درد منتهی شد.
• کار انسانی، صرفاً و بیشتر، کارگر را مقید به نهادهای ازخودبیگانه، و دستمزد حاصل از بردگی می‌کند.
• تشخیص مارکس این بود که ارزش خودآگاهی و آزادی در دنیای مدرن، پیوسته و به نحو سیستماتیک تقلیل می‌یابد.
• مارکس با فصاحت و بلاغت، این ایده‌ها را در سطور زیر صورت‌بندی می‌کند: «کارگر، هر چه بیشتر تولید می‌کند، کمتر مصرف می‌کند؛ هر چه ارزش بیشتری ایجاد می‌کند، ارزش خودش کمتر می‌شود؛ هر چه تولیدش را پاک‌تر و مهذب‌تر می‌کند، کارگرِ ناجورتر و ناپخته‌تری می‌شود؛ هر چه محصول، متمدن‌تر می‌شود، کارگر غیر متمدن‌تر و وحشی‌تر می‌شود؛ هر چه کار نیرومندتر می‌شود، کارگر ناتوان‌تر می‌شود؛ هر چه کار هوشیارانه‌تر می‌شود، هوش و زیرکی کارگر کاهش می‌یابد، و او، به برده‌ی طبیعت بدل می‌گردد».
مآخذ:...

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 24 فروردین 1391 ساعت 11:12

محض رضای خدای «فقرای ته خط»

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


• بالا و پایین شدن ارز و سکه که سرنوشت یک نبرد طبقاتی را تعیین می‌کند، و شبیه یک بازی کامپیوتری هیجان‌انگیز برای کارشناسان و طراحان اقتصادی است، در اقشار دون‌پایه این اجتماع، به یک فاجعه واقعی ختم می‌شود که «کشته» می‌دهد.

• نبرد نمایانی بود که «کشته» داد.

• بی‌گمان، برخی، با این بالا و پایین شدن‌ها «کشته شدند».
• «کشته شدند».
• نوسانات اجتماعی عمده که در جامعه امروز ما معمولی تلقی می‌شوند، برای نعلبکی بضاعت «فقرای ته خط» (کارگر یا کارمند قراردادی، یا کاسب جزء، جوان بیکار، یا زنان سرپرست خانوار)، امواج عظیم‌اند.
• «فقرای ته خط»، از مخاطرات ناشی از تغییرات سیاست‌های بازار و درمان، و نوسانات در قیمت‌ها و میزان دارایی‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها، و نیز، میزان تولیدات صنعتی و كشاورزی، نوسانات اقلیم، و…، تأثیرات تكان‌دهنده دریافت می‌كنند.
• «فقرای ته خط»، از ظرفیت بسیار نازلی برای جذب شوك‌های ناگهانی برخوردارند.
• این، در حالی است كه بسیاری از مخاطرات مذكور، برای «طبقه متوسط شهری» (دولت‌مردان، بورکرات‌ها، کارشناسان، برنامه‌ریزان، نمایندگان، تجار و کسبه عالی‌رتبه، کارمندان و کارگران رسمی دائم و رسمی آزمایشی و پیمانی)، اساساً مطرح نیست، یا در مواردی كه مطرح است، مكانیسم‌های مختلف حمایتی برای آن‌ها وجود دارد، یا به وجود می‌آید.
• «فقرای ته خط»، معمولاً از «اقشار آسیب‌پذیر» هم محسوب نمی‌شوند.
• سال‌هاست که کارمندان رسمی و جاافتاده، با توانمندی خود در تدارک طومارها و فشارها و فضاها، خود را به عنوان «اقشار آسیب‌پذیر»، جا زده‌اند. زیر این چتر، جایی برای «اقشار واقعاً آسیب‌پذیر» (کارگر یا کارمند قراردادی، یا کاسب جزء، جوان بیکار، یا زنان سرپرست خانوار) نیست. آن‌ها امکان و تریبونی ندارند که خود را از «اقشار آسیب‌پذیر»، بقبولانند.
• ویژگی‌هایی از اقتصاد و اجتماع كشور ما، و نیز، برخی تأثیرات خارجی، افلاس «فقرای ته خط» را با تصاعد لگاریتمی صد چندان می‌کند، و جان آن‌ها را تا خرخره می‌راند:

o رانت‌خواری و بوروكراسی ناسالم ریشه‌دار و دیرپا؛
o تبعیض‌های سیستماتیك و نهادی ریشه‌دار و دیرپا؛
o سیاست‌های اقتصادی تبعیض‌آمیز به زیان «فقرای ته خط» كه موجب كنار گذاشتن آن‌ها از فرایند توسعه و تشدید اثرات سایر فرایندهای ایجاد كنندۀ فقر می‌شود؛
o نقصان‌های ناشی از وجود مراكز قدرتمند و متمركز ثروت؛
o سیاست‌های فوق‌العادۀ تنظیم بازار كه از سوی دولت اعمال می‌شوند و هدف اصلی آن‌ها، طبقۀ متوسط شهری است، نه قشرهای مولد پایین؛
o فقدان گروه‌های منافع و قدرت احزاب یقه سفید كه در عمل، به نفع طبقۀ متوسط شهری عمل می‌كنند؛
o دموكراسی‌هایی كه عمدتاً معطوف به طبقه متوسط شهری هستند، و كمتر در پی جلب رأی‌دهندگان قلیل ته خط هستند؛ در واقع، دموكراسی‌های امروز، همواره و علی‌الاصول، ضد «فقرای ته خط» هستند.
o تمركز بالای سرمایه و ترتیبات نامتعادل توزیع محصولات و خرید محصولات؛
o حقوق نامشخص مالكیت یا تحمیل قوانین ویژه در مورد منابع و محیط و مالكیت‌ها؛
o بی‌ثباتی سیاسی و نزاع‌های داخلی؛
o شمار بالای خانوارهای با نرخ‌های وابستگی و بار تكفل بالا؛
o شوك‌های بیرونی ناشی از تغییر در وضع طبیعی؛
o شوك‌های بیرونی ناشی از تغییر شرایط اقتصادی بین‌الملل؛
o نابسامانی مستمر در جایگاه فعالیت‌های اقتصادی که معمولاً این اقشار عهده‌دار آن هستند.

• سیاست مبنایی برای فایق آمدن بر فقر «فقرای ته خط»، توانمندسازی گروه‌های سطح پایین و فعال در مناطق حاشیه‌ای است. از این قرار، «فقرای ته خط»، به منظور تضمین به كار گیری مؤثر منابع و توزیع عادلانۀ منافع در شناسایی، طراحی و اجرای برنامه‌ها مستقیماً دخالت داده شوند.
• گروه‌ها و سازمان‌های ریشه‌دار «محلی» و «بومی»، با دریافت حمایت‌های مناسب، می‌توانند پرداخت‌های انتقالی (كمك‌ها و اعتبارات) را به شیوه‌ای بهره‌ور و دقیق میان «فقرای ته خط» توزیع كنند. در واقع، نهادهای حامی پرداخت‌های انتقالی، نوعی بیمه در مقابل شوك‌های اقتصادی پیش‌بینی نشده فراهم می‌سازد. بیشتر «فقرای ته خط»، به پرداخت‌های انتقالی خصوصی بین خانوارها، خانواده‌های گسترده و سایر گروه‌های خویشاوندی وابسته‌اند. «فقرای ته خط»، به اعتباراتی نیاز دارند كه بر اساس شرایط قابل قبول، و در هنگام نیاز، در دسترس‌شان باشد.
• برنامه‌های اعتباری در چهارچوب نهادهای ریشه‌دار «محلی» و «بومی» عمل کنند، كه در آن‌ها خود «فقرای ته خط» مشاركت فعالی در اخذ تصمیمات داشته باشند، كاراتر خواهند بود. از این رو، حکمرانی باید از سازمان‌های محلی به عنوان شاخك‌های حساس‌تر و دقیق‌تر خود برای تشخیص نیازهای فقرای ته خط استفاده كند. دولت‌ها باید ببینند كدام دارایی‌ها، بیشتر مورد نیاز «فقرای ته خط» است تا به آنان كمك كند.
• فعال شدن نهادهای ریشه‌دار محلی، اگر با تحکیم قانون‌گرایی و شفافیت در همه حیطه‌ها همراه شود، کارآترین تدابیر ضد فساد را رقم می‌زند.
• مكانیسم‌های مدیریت مناطق روستایی، بیش از سایر مناطق، نیاز به روندهای دقیق و گستردۀ جمع‌آوری و تولید اطلاعات دارند. «فقرای ته خط»، با مسائل بسیار متفاوتی روبرو هستند، و از یك گروه همگن تشكیل نشده‌اند. بنابراین، باید برای جمع‌آوری اطلاعات دربارۀ مشكلات فراروی آن‌ها تلاش منظم و قابل ملاحظه‌ای صورت پذیرد تا بتوان چنان كه باید با آن‌ها مواجه شد.
• باید زیرساخت‌هایی كه مستقیماً بر بهره‌وری بخش‌های اقتصادی تولیدی خرده‌پا و كیفیت زندگی «فقرای ته خط» تأثیر می‌گذارند، مدام زیر نظر حساس و انعطاف‌پذیر برنامه‌ریزان قرار گیرند.
• نباید سیاست‌ها در زمینۀ قیمت‌گذاری، مالیات‌ها و نرخ ارز، باعث تهدید اقتصادهای خرده‌پا و نوپا گردد. نفس اقدام در تثبیت فرایندهای اقتصادی، علاوه بر كمك به سیر عمومی اقتصاد كشور، كمك بزرگی به «فقرای ته خط» خواهد بود.
• باید خدمات عمومی و مساعدت‌های اجتماعی در قالب برنامه‌های عام‌المنفعه، اعتبارات خرد، یارانه‌های غذایی و غیره در اختیار مردم، خصوصاً کارمند و كارگران موقت، و زنان بی‌سرپرست قرار گیرد.
• باید سرمایه‌گذاری قابل ملاحظه‌ای در بخش آموزش و بهداشت و تأمین اجتماعی صورت گیرد. معمولاً آموزش و بهداشت، تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر بهره‌وری دارند. در زمینۀ بهداشت، موضوع تغذیه بسیار مهم است. «فقرای ته خط» (هم افراد و هم خانواده‌ها)، در بیشتر مواقع، از تغذیۀ ناكافی رنج می‌برند. آن‌ها، بسته به اوضاع و احوال خویش، به انواع مختلفی از حمایت‌ها نیاز دارند. چنین حمایت‌هایی می‌تواند شامل برنامه‌های غذایی مكمل، كمك‌غذای تدارك دیده شده از طریق مدارس مناطق فقیرنشین و حاشیه‌ای، كلینیك‌های مراقبت بهداشتی (خصوصاً در مورد مادران و كودكان) و مراكز اجتماعی، و پرداخت‌های غیرنقدی به مردم باشد. به نظر می‌رسد در این زمینه، سیاست‌های محلی، هدفمند و غیرمتمركز، حداكثر كارایی را دارند و در اینجا نیز سازمان‌های محلی بالاترین اهمیت را خواهند داشت.
مآخذ:...

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 23 فروردین 1391 ساعت 20:01

ــ̓ ̓ـکوتیشن: گی دبور دربارۀ «زمان» در جامعۀ نمایش

فرستادن به ایمیل چاپ

گی دبور در ”جامعه نمایش“


«زمان، همانگونه كه هگل نشان داده، یك از خودبیگانگی لازم است، محیطی است كه سوژه با گم شدن در آن تحقق می‌یابد، تبدیل به غیر می‌شود تا به حقیقت خویش تبدیل شود. اما از خودبیگانگی غالبی كه بر تولیدكنندۀ یك اكنون بیگانه عارض می‌شود، درست در قطب مخالف قرار دارد. در این ازخودبیگانگی فضایی، جامعه‌ای كه سوژه و فعالیتی را كه از او می‌رباید از ریشه جدا می‌كند، او را نخست از زمانش جدا می‌كند» (ص.159.).

░▒▓ سیر زمان تا جامعۀ نمایش

«انسان با از آن خود ساختن طبیعت خویش، گستردگی عالم را نیز فراچنگ می‌آورد. ”تاریخ، خود بخشی واقعی از تاریخ طبیعی، از تبدیل شكل طبیعت به انسان است“ (ماركس). … زمان‌مند شدن انسان، بدان‌گونه كه به وساطت جامعه صورت می‌پذیرد، برابر با نوعی انسانی شدن زمان است. حركت ناخودآگاه زمان، در آگاهی تاریخی تجلی می‌یابد و حقیقی می‌شود (ص.137.).

«جامعه‌ای كه بر تكنیك و زبان مسلط شده، گر چه دیگر فراوردۀ تاریخ خویش است، جز آگاهی از اكنون دائمی آگاهی دیگری ندارد» (ص.138.).

«نمایش… آگاهی كاذب از زمان است» (ص.158.).

این در حالی است كه:

«جامعۀ ایستا زمان را بر حسب تجربۀ بی‌واسطه‌اش از طبیعت با الگوی زمان چرخشی سازمان می‌دهد. … در تجربۀ مردمان كوچنده زمان چرخشی دیگر زمان مسلط است، زیرا آن‌ها در هر لحظه از گارشان باز همان اوضاع همیشگی را می‌یابند.

      «… گذار از كوچندگی شبانی به كشاورزی یكجانشین، به معنای پایان آزادی كاهلانه و بی‌محتوا آغاز كار پر زحمت است.
      «… تملك اجتماعی زمان، تولید انسان بر اثر كار انسانی، در جامعۀ تقسیم شده به طبقات توسعه می‌یابد. قدرتی كه بر روی قحطی جامعۀ زمان چرخشی ایجاد شده، طبقه‌ای كه این كار اجتماعی را سازمان می‌دهد و ارزش افزودۀ محدود آن را به تملك خود درمی‌آورد، در عین حال ارزش افزودۀ زمانی حاصل از سازماندهی كار اجتماعی را نیز تصاحب می‌كند: او به تنهایی صاحب زمان بی‌برگشت موجود زنده است. … بنابراین تاریخ در برابر انسان‌ها همچون عاملی بیگانه ظهور می‌كند، همچون امر ناخواسته‌ای كه خود را در مقابلش پناه‌گرفته می‌پنداشتند.
      «… دین‌های توحیدی سازشی بود میان اسطوره و تاریخ، میان زمان چرخشی هنوز مستولی بر تولید و زمان بی‌برگشتی كه مردمان در آن با هم مقابله و با هم تركیب می‌شوند. … دین نیمه‌تاریخی نقطۀ عزیمت كیفی در زمان برقرار می‌كند، مثل میلاد مسیح (ع) و هجرت محمد (ص)، اما زمان بی‌برگشت‌اش… همچون شمارش معكوسی در تفكر دینی سر و ته می‌شود: در زمانی رو به كاهش انتظار جهان راستین دیگر را كشیدن، انتظار واپسین داوری [روز قیامت]. ابدیت از زمان چرخشی بیرون آمده و اینك آخرت آن است.
      «… قرون وسطی، آن جهان اساطیری ناتمامی كه كمالش را برون از خود داشت، برهه‌ای است كه در آن تاریخ زمان چرخشی را، كه هنوز تنظیم‌كنندۀ بخش اصلی تولید است، واقعاً می‌فرساید. …
      «… با افول قرون وسطی، آگاهی وابسته به نظم قدیم زمان بی‌برگشت مستولی بر جامعه را به شكل وسواس مرگ احساس می‌كند. این مالیخولیای انحلال جهان است، آخرین جهانی كه در آن امنیت اسطوره هنوز متعادل‌كنندۀ تاریخ بود؛ و برای این مالیخولیا هر امر زمینی فقط به سوی تباهی خویش می‌رود.
      «… تصاحب نوین زندگی تاریخی، رنسانس كه گذشته و حق خود را در روزگار باستان می‌یابد، حامل گسست شادمانه از ابدیت است. زمان بی‌برگشت او زمان انباشت بی‌پایان شناخت‌هاست.
      «… آنچه بورژوازی بدان متصل است، زمان كار است، كه برای نخستین بار از گردونۀ چرخش رهایی یافته. با بورژوازی، كار به كاری كه شرایط تاریخی را دگرگون می‌سازد تبدیل شد. بورژوازی نخستین طبقۀ مسلطی است كه كار برایش ارزش است. … پیروزی بورژوازی، پیروزی زمان عمیقاً تاریخی است، زیرا زمان تولید اقتصادی‌اش است كه جامعه را دائماً و از بیخ و بن دگرگون می‌سازد. تا زمانی كه تولید كشتگری همچنان كار اصلی است، زمان چرخشی، كه وجودش در عمق جامعه باقی است، نیروهای ائتلاف‌یافتۀ سنت را، كه مانع این روند خواهند شد، تغذیه می‌كند. اما زمان بی‌برگشت اقتصاد بورژوایی این بازماندگان را در سرتاسر جهان ریشه‌كن می‌سازد. … تاریخی كه در تمامی ژرفای جامعه حضور دارد، به سوی گم شدن در سطح آن می‌رود. پیروزی زمان بی‌برگشت در ضمن دگردیسی‌اش به زمان چیزهاست، از آن رو كه سلاح پیروزی‌اش دقیقاً تولید زنجیره‌ای اشیاء بر طبق قوانین كالا بوده است. … در حالی كه زمان چرخشی پیشین بخش فزاینده‌ای از زمان تاریخی زیسته شده توسط افراد و گروه‌ها را تحمل می‌كرد، سلطۀ زمان بی‌برگشت به سوی حذف اجتماعی این زمان زیسته شده پیش می‌رود. … با توسعۀ كاپیتالیسم، زمان بی‌برگشت به طور جهانی یكدست شده است. از آن رو كه جهان سراسر زیر توسعۀ این زمان گرد آمده، تاریخ جهانشمول به واقعیت مبدل شده است» (صص.51-138.).

░▒▓ زمان «شبه‌چرخشی» در جامعۀ نمایش
«… زمان تولید (زمان-كالا) انباشت بی‌كرانی از فواصل هم‌ارز است. انتزاع زمان بی‌برگشتی است كه همۀ اجزایش می‌باید یگانه برابری كمی خود را از روی زمان‌سنج ثابت كنند. … این زمانی است بی‌ارزش شده، شكل كاملاً وارونۀ زمان به مثابۀ ”میدان توسعۀ انسانی“.
      «زمان عام ناتوسعه‌یافتگی انسانی به هیأت تكمیلی زمان قابل مصرف نیز وجود دارد كه بر مبنای این تولید معین همچون زمانی شبه‌چرخشی به سوی زندگی روزمرۀ جامعه باز می‌گردد. زمان شبه چرخشی در واقع فقط تغییر قیافۀ قابل مصرف زمان-كالای تولید است، و حامل خصائل اساسی آن، یعنی آحاد همگن قابل مبادله و حذف بعد كیفی است. … زمان شبه‌چرخشی زمان بقای اقتصادی مدرن است. … زمان شبه چرخشی زمانی است كه توسط صنعت دگرگون شده است. زمانی كه پایه‌اش در تولید كالاهاست، خود كالایی قابل مصرف است. … كل زمان قابل مصرف جامعۀ مدرن نهایتاً همچون مادۀ اولیۀ محصولات جدید مختلف‌الشكلی كه به صورت برنامه‌های زمانی اجتماعاً سازمان‌یافته بر جامعه غالب‌اند، پرداخته می‌شود. … در اقتصاد رو به گسترش ”خدمات“ و تفریحات، فرمول پرداخت ”كلی“ برای محاسبۀ مسكن نمایشی، شبه گردش‌های دست جمعی در تعطیلات، آبونمان مصرف فرهنگی، حتی فروش معاشرت به صورت ”محاورات شورانگیز“ و ”ملاقات با شخصیت‌ها“ پدیدار می‌گردد. این نوع كالای نمایشی، كه مسلماً نمی‌تواند جز به مقتضای قحطی فزایندۀ واقعیات مربوطه‌اش اعتبار یابد، چون به طور قسطی قابل پرداخت است، مسلماً در میان اجناس پیشتاز فروشندگی مدرن هم قرار می‌گیرد.
      «زمان شبه چرخشی قابل مصرف، هم به مثابۀ زمان مصرف تصاویر، در معنای محدودش، و هم به مثابۀ تصویر مصرف زمان، در تمام وسعت آن، زمان نمایشی است. … تصویر اجتماعی مصرف زمان، منحصراً زیر سلطۀ لحظه‌های تفریحات و تعطیلات است؛ لحظه‌هایی كه همچون هر كالای نمایشی، با فاصلۀ بازنموده شده و بنا به فرض مسلم مطلوب محسوب می‌شوند.
      «… در نمایش، زمان زنده‌مانی مدرن باید به همان شدت كه ارزش كاربردش پایین آمده تفاخرش را بالا برد. تبلیغ زمان، جانشین واقعیت زمان شده است.
      «… مصرف زمان شبه چرخشی جوامع قدیم با كار واقعی این جوامع سازگاری داشت، حال آنكه مصرف شبه چرخشی اقتصاد توسعه یافته با زمان بی‌برگشت انتزاعی تولیدش تضاد دارد. زمان چرخشی زمان توهم راكد بود. . به طور واقعی زیسته می‌شد، در صورتی كه زمان نمایشی زمان واقعیت متغیر است و به طور موهوم زیسته می‌شود.
      «حیات فردی به مثابۀ سوی دیگر همان نقصان حیات تاریخی عام، هنوز فاقد تاریخ است. … با زمان بی‌برگشت رسمی جامعه بی‌رابطه، و با ریتم شبه چرخشی محصول فرعی قابل مصرف این زمان در تقابل مستقیم است. … این زیستۀ فردی ارتباط برقرار نمی‌سازد و فهمیده نشده و فراموش گشته مقهور یاد كاذب نمایشی چیزهای نایادماندنی است» (صص.7-153.).
مآخذ:...

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌(26)/ فضیلت‌سرازیرشدن

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترحامدادامه مطلب...حا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390

← شیفتگان انقلاب، ساکن در ”الهیه“ و ”فرمانیه“، بهترین خدمت به انقلاب را می‌توانند با ”سرازیر شدن“ خود انجام دهند.

← باور کنید...

← باور کنید که هیچ چیز به اندازه نگاه نادرست به «دنیا»، جامعه ما را به سوی بی‌دینی سوق نمی‌دهد.
← اصلاً می‌رود تا حاصل انقلاب را به باد دهد، این نگاه ”عفاف و کفاف“ی به دنیا. این نگاه که «دنیا را داشته باش، ولی به آن دل نبند». این‌ها گول است.
← واقع آن است که این ”نگاه بد“ به دنیا، نسل نورسته را به نسل پردازنده انقلاب بدبین کرده است.

----------------------------------------
إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الارْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الانْعامُ حَتَّي إِذا أَخَذَتِ الارْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها آن هم قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالامْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الاياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ  وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلي‏ دارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ
يونس/5-24
----------------------------------------

← زندگي دنيا همانند یک حادثه است.
← حادثه...
← حادثه: آبي از آسمان نازل می‌گردد. بر اثر آن، گياهان گوناگون كه مردم و چهار پايان از آن مي‏خورند، مي‏رويد، تا زماني كه روي زمين زيبايي خود را (از آن) گرفته و تزيين مي‏گردد و اهل آن ”مطمئن مي‌شوند كه مي‏توانند از آن بهره‏مند گردند“.
← ناگهان، فرمان ما شب‌هنگام يا در روز براي نابودي آن فرا مي‏رسد. سرما يا صاعقه‏اي را بر آن مسلط مي‌سازيم و آن چنان آن را درو مي‌كنيم كه گويي هرگز نبوده است.
← گويي هرگز نبوده است.
← اينچنين، آيات خود را براي گروهي كه تفكر مي‌كنند شرح مي‌دهيم. و خداوند دعوت به سراي صلح و سلامت مي‌كند و هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مي‏نمايد.
← در نخستين آيه مورد بحث اين واقعيت ضمن مثال جالبي تشريح شده تا پرده‏هاي غرور و غفلت را از مقابل ديده‏هاي غافلان و طغيانگران كنار زند. ”زندگي دنيا همانند آبي است كه از آسمان نازل كرده‏ايم“ (إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ). اين دانه‏هاي حياتبخش باران بر سرزمين‌هاي آماده مي‏ريزند، ”و به وسيله آن گياهان گوناگون كه بعضي قابل استفاده براي انسان‌ها، و بعضي براي حيوانات است، مي‏رويند“ (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الارْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الانْعامُ).
← اين گياهان علاوه بر خاصيت‏هاي غذايي كه براي موجودات زنده دارند سطح زمين را مي‏پوشانند و آن را زينت مي‏بخشند، تا آنجا كه ”زمين بهترين زيبايي خود را در پرتو آن پيدا كرده و تزيين مي‌شود“ (حَتَّي إِذا أَخَذَتِ الارْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ). در اين هنگام شكوفه‏ها، شاخساران را زينت داده و گل‌ها مي‏خندند، و گياهان در پرتو نور آفتاب مي‏درخشند، و ساقه‏ها و شاخه‏ها همراه وزش باد در طربند، دانه‏هاي غذايي و ميوه‏ها كم كم خود را نشان مي‌دهند، و صحنه پر جوشي را از حيات و زندگي به تمام معني كلمه مجسم مي‌كنند، كه دل‌ها را پر از اميد و چشم‌ها را پر از شادي و سرور مي‌سازند، آن چنان كه ”اهل زمين مطمئن مي‌شوند، كه مي‏توانند از مواهب اين گياهان بهره گيرند“ هم از ميوه‏ها و هم از دانه‏هاي حياتبخششان (وَ ظَنَّ أَهْلُها آن هم قادِرُونَ عَلَيْها). ”اما ناگهان فرمان ما فرا مي‏رسد (سرماي سخت يا تگرگ شديد يا طوفان درهم كوبنده‏اي بر آنها مسلط مي‏گردد) و آنها را چنان درو مي‌كنيم كه گويا هرگز نبوده‏اند”! (أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالامْسِ). ”لَمْ تَغْنَ“ از ماده ”غنا“ به معني اقامت كردن در مكاني است، بنابراين، جمله‌ي ”لم تغن بالامس“ يعني ”ديروز در اين مكان نبوده است“ و اين كنايه از اين است كه چيزي به كلي از ميان برود آن چنان كه گويي هرگز وجود نداشته! در پايان آيه براي تاكيد بيشتر مي‌فرمايد: ”اين چنين آيات خود را براي افرادي كه تفكر مي‌كند تشريح مي‌كنيم“ (كَذلِكَ نُفَصِّلُ الاياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
← آنچه گفته شد ترسيم روشن و گويايي از زندگي زودگذر و فريبنده و پر زرق و برق دنياي مادي است كه نه مقام و ثروتش قابل دوام است و نه جاي امنيت و سلامت مي‏باشد. لذا در آيه بعد با يك جمله كوتاه اشاره به نقطه مقابل اينگونه زندگي كرده و مي‌فرمايد ”خداوند به دار السلام، خانه صلح و سلامت و امنيت دعوت مي‌كند“ (وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلي‏ دارِ السَّلامِ). در آنجا كه نه از اين كشمكش‌هاي غارتگران دنياي مادي خبري است، و نه از مزاحمت‌هاي احمقانه ثروت‏اندوزان از خدا بيخبر، و نه جنگ و خونريزي و استعمار و استثمار، و تمام اين مفاهيم در كلمه دارِ السَّلامِ (خانه صلح و سلامت) جمع است. و هر گاه زندگي در اين دنيا نيز شكل توحيدي و رستاخيزي به خود گيرد آن هم تبديل به ”دار السلام“ مي‌شود، و از صورت آن ”مزرعه بلا ديده طوفان زده“ در مي‏آيد. سپس اضافه مي‌كند ”خدا هر كس را بخواهد (و شايسته و لايق ببيند) به سوي راه مستقيم، همان راهي كه به دار السلام و مركز امن و امان منتهي مي‌شود، دعوت مي‌كند“ (وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
← از آنجا كه قرآن يك كتاب انسانسازي و تربيت است در بسياري از موارد براي روشن ساختن حقايق عقلي متوسل به ذكر مثال مي‌شود و گاهي موضوعاتي را كه آغاز و انجامش، سال‌ها طول مي‏كشد در يك صحنه زودگذر و قابل مطالعه در برابر چشمان مردم مجسم مي‌سازد. بررسي تاريخ پر ماجراي عمر يك انسان يا يك نسل كه گاهي يكصد سال طول مي‏كشد براي افراد عادي كار آساني نيست، اما هنگامي كه صحنه‏اي همانند زندگي بسياري از گياهان كه در چند ماه خلاصه مي‌شود (از تولد و رشد و نمو و زيبايي و سپس نابودي) در مقابل او قرار دهند بسيار راحت مي‏تواند چگونگي زندگي خود را در اين آئينه شفاف ببيند. درست اين صحنه را در مقابل چشم خود مجسم كنيد، باغي است پر از درخت و سبزه و گياه كه همگي به ثمر نشسته و غوغاي حيات در سرتاسر آن نمايان است، اما در يك شب تاريك يا يك روز روشن ناگهان ابرهاي سياه آسمان را مي‏پوشاند، رعد و برق و سپس طوفان و رگبارهاي شديد و تگرگ‌هاي دانه درشت آن را از هر سو درهم مي‏كوبد. فردا كه به ديدن آن باغ مي‏آئيم درختان در هم شكسته، گياهان از هم پاشيده و پژمرده، و همه چيز را در هم به روي خاك ريخته در مقابل خودمان مشاهده مي‌كنيم آن چنان كه باور نمي‏كنيم اين همان باغ سرسبز خرمي است كه ديروز بروي ما مي‏خنديد. چنين است ماجراي زندگي انسان‌ها مخصوصا در عصر و زمان ما كه گاه يك زلزله يا يك جنگ چند ساعته چنان يك شهر آباد و خرم را در هم مي‏كوبد كه چيزي جز يك ويرانه با يك مشت اجساد قطعه قطعه شده باقي نمي‏گذارد. وه چه غافلند مردمي كه به چنين زندگي ناپايدار دل خوش كرده‏اند؟! در جمله‌ي ”فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الارْضِ“ بايد توجه داشت كه ”اختلاط“ در اصل آن چنان كه راغب در مفردات (الراغب الاصفهاني، 1404 (شماره صفحه در منبع اصلي نيامده است)) گفته: به معني جمع ميان دو چيز يا بيشتر است، خواه مايع باشند يا جامد، و ”اختلاط“ اعم از ”امتزاج“ است (زيرا امتزاج معمولا در مايعات گفته مي‌شود) بنابراين، معني جمله چنين مي‌شود كه به وسيله آب باران، گياهان از هر قسم به هم مي‏آميزند، گياهاني كه بدرد انسان مي‏خورد يا مورد استفاده حيوانات است. اين جمله اشاره ضمني به اين حقيقت نيز مي‌كند كه خداوند از آب باران كه يك نوع و يك حقيقت بيشتر ندارد انواع و اقسام گياهاني را مي‏روياند كه نيازمندي‌هاي مختلف انسان‌ها و حيوانات را با مواد غذايي گوناگونشان تامين مي‌كنند (تفسير نمونه، ج.8، ص.263).
در نتیجه...
• بهره‌ي 94. نفس عدم توجه به اينكه دنيا مي‌تواند علاوه بر فرصت، آفت هم باشد، در افراد و جوامعي كه تنها به فكر توسعه و رشد دنيوي هستند، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
• بهره‌ي 95. دنيا انسان‌ها را فريب مي‌دهد و به خيال و گمان وامي‌دارد و بدين‌سان زمينه تفكر صحيح را از آنها سلب مي‌كند و به اين ترتيب، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
• بهره‌ي 96. مغرور شدن و دلبستگي به دنياداري، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.

← تا کنون، نود و شش رهنمود از مصحف شریف آموختیم. هشتاد و نه رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...
مآخذ:...
هوالعلیم

ــ̓ ̓ـکوتیشن: اسپنسردرباره‌تکامل‌اجتماعی

فرستادن به ایمیل چاپ

هربرت اسپنسر ادامه مطلب...در «اصول جامعه‌شناسی»


• حقایق بسیاری که مورد توجه قرار دادیم، در اثبات این نکته دست به دست هم می‌دهند که تکامل‌های اجتماعی، بخشی از کل زنجیره تکاملی را تشکیل می‌دهد.

• همان‌طور که در مورد انواع تکامل‌یافته به طور کلی صدق می‌کند، جوامع، هم از طریق افزایش ساده‌ی توده (اجتماعی)، و هم از راه به هم پیوستن و دوباره به هم پیوستن آن توده‌ها، از خود انسجام (integration) نشان می‌دهد.

• تغییر از همگونی (homogeneity) به ناهمگونی (heterogeneity)، پیوسته تحقق می‌یابد.
• نمونه‌های بی‌شمار این امر را می‌توان از قبیله ساده که اجزاء مشابه دارند، تا ملت متمدن که پر از عدم تشابهات ساختاری و کارکردی است، مشاهده کرد. با پیشرفت انسجام و ناهمگونی، همنوایی (coherence) نیز افزایش می‌یابد.
• [ابتدا،] گروه انسان‌های بیابان‌گرد و سرگردان را می‌بینیم که پراکنده می‌شوند، منقسم می‌گردند، و هیچ گونه قیود و پیوندهایی آنان را در کنار هم نگه نمی‌دارد. [سپس،] قبیله را می‌بینیم که اجزاء آن بر اثر انقیاد در برابر مردی که چیرگی یافته است، منسجم‌تر شده‌اند. سلسله‌ی قبایلی را می‌بینیم که تحت قیود یک رییس اصلی و رؤسای فرعی، در نوعی شبکه (دستگاه‌های به هم پیوسته) سیاسی متحد شده‌اند (و غیره). تا بالاخره، به ملت متمدن می‌رسیم که به قدر کافی قوام یافته تا بتواند برای هزار سال و بیش از آن پیوستگی خود را حفظ کند. هم‌زمان با این‌ها، تعیّن گسترش می‌یابد.
• در ابتدا، سازمان اجتماعی مبهم است. پیشرفت، به همراه خود، ترتیبات پا بر جایی را به ارمغان می‌آورد که آرام آرام، وضوح بیشتری می‌یابند. رسوم، به صورت قوانینی در می‌آیند که در همان حال که ثبات می‌یابند، در کاربست‌هایشان بر انواع اعمال، تخصصی‌تر نیز می‌شوند. کلیه نهادها که در بدو امر، به طرز آشفته‌ای در هم و متداخل بودند، رفته رفته جدا می‌شوند، و این جدا شدن، در همان حالی صورت می‌گیرد که هر یک از آن‌ها در درون خود، ساختارهای ترکیبی را به نحو بارزتری نمایان می‌کنند. بدین ترتیب، فرمول تکاملی از کلیه جهات، جامه عمل می‌پوشد. پیشرفت در جهات ابعاد بزرگ‌تر، همنوایی، کثرت صورت‌ها، و تعیّن، جریان دارد.
مآخذ:...

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 22 فروردین 1391 ساعت 21:59

ــ̓ ̓ـکوتیشن: گی دبور دربارۀ مؤلفه‌های‌جامعۀ‌نمایش: شش. شكل‌گیری‌وتقویت‌نامحسوس‌مخاطرات

فرستادن به ایمیل چاپ

گی دبور در ادامه مطلب...”جامعه نمایش“


«نمایش، پنهان نمی‌كند كه نظم اعجاب‌انگیزی را كه برقرار ساخته خطراتی چند احاطه كرده است. آلودگی اقیانوس‌ها و تخریب جنگل‌های استوایی روند تجدید اكسیژن زمین را به خطر انداخته؛ لایۀ ازن زمین در برابر پیشرفت صنعتی به سختی تاب می‌آورد؛ تشعشعاتی كه منشأ هسته‌ای دارند به طرزی غیر قابل برگشت بر هم انباشته می‌گردند. تنها جمع‌بندی نمایش این است كه مهم نیست. او فقط دربارۀ موعد و مقدار حاضر است بحث كند. و فقط از این لحاظ می‌تواند اطمینان خاطر دهد.

      «روش‌های دموكراسی نمایشی، بر خلاف وحشی‌گری صرف دیكتاتوتالیتری، بسیار انعطاف‌پذیرند. می‌توان نام چیزی را نگاه داشت، هر چند خود آن در خفا عوض شده باشد… . همچنین، می‌توان نام چیزی را عوض كرد هر چند خود آن در خفا ادامه یافته باشد. برای مثال در انگلستان كارخانۀ بازیابی زباله‌های هسته‌ای وایندسكال پس از آتش‌سوزی مصیبت‌باری در 1975، برای اینكه در برابر سوء ظن‌ها بهتر رد گم كند، ناگزیر شد محل كارخانه را سلافید بنامد، اما این بازیابی ”نام‌محل‌شناختی“ مانع از افزایش مرگ و میر ناشی از سرطان و سرطان خون در نواحی اطرافش نشد. سی سال بعد به طور دموكراتیك خبردار می‌شویم كه سری نگاه داشتن گزارش مربوط به این فاجعه تصمیم دولت انگلیس بوده كه به نظرش، آن همه نه بی‌دلیل، می‌توانسته اعتمادی را كه مردم به نیروهای هسته‌ای داشتند متزلزل كند» (صص.1-230.).

علم نیز به كمك این سیر و فرایند آمده است؛

«گفته می‌شود كه علم اكنون در انقیاد الزامات سوددهی اقتصادی است، این امر همواره مصداق داشته است. آنچه تازگی دارد این است كه كار اقتصاد به جایی رسیده باشد كه نه فقط با امكانات زندگی انسان‌ها، بلكه با امكانات بقایشان نیز آشكارا بجنگد. در چنین هنگامی است كه اندیشۀ علمی، در تقابل با بخش بزرگی از سابقۀ ضد بردگی خویش، خدمت به سلطه‌گری نمایشی را برمی‌گزیند. علم پیش از آنكه كارش به اینجا برسد دارای استقلال نسبی بود. لذا می‌توانست تكه واقعیتش را موضوع اندیشه قرار دهد؛ و از همین طریق سهم عظیمی در افزایش ساز و برگ اقتصاد ایفا كرده بود. آنگاه كه اقتصاد قادر مطلق جنون گرفت، و زمانۀ نمایشی هم چیزی جز این جنون نیست، آخرین نشانه‌های خودمختاری علمی فعالیت ”پژوهشگران“، از میان برداشت. دیگر از علم نمی‌خواهد كه جهان را بفهمد، یا چیزی را در آن بهبود بخشد. از آن می‌خواهند هر آنچه را كه صورت می‌گیرد آناً توجیه كند. سلطه‌گری نمایشی كه در این زمینه به اندازۀ سایر زمینه‌هایی كه با مخرب‌ترین ناسنجیدگی به كار می‌گیرد خرفت است، درخت غول‌پیكر شناخت علمی را تنها به این قصد كه از آن چماقی بتراشد برافكنده است. به منظور تبعیت از این تقاضای اجتماعی غایی مبنی بر یك توجیه‌گری آشكارا محال، بهتر آن است كه علم دیگر نه چندان توان اندیشیدن، بلكه به قدر كافی آمادگی برای راحتی‌های گفتار نمایشی داشته باشد. آری در چنین پیشه‌ای است كه علم روسپی‌منش این زمانۀ زبون، چالاكانه جدیدترین تخصص خود را با نیك‌خواهی بسیار یافته است.

      «… علم توجیه دروغین طبیعتاً با بروز نخستین نشانه‌های انحطاط جامعۀ بورژوایی، با تكثیریابی سرطانی شبه علوم موسوم به ”انسانی“ پدیدار شد.
      «… وقتی كار به اینجا برسد كه علم رسمی اینگونه هدایت شود، یعنی همانند تمام دیگر بخش‌های نمایش اجتماعی كه، با ظاهری از لحاظ اجتماعی مدرن و غنی، صرفاً شگردهای قدیمی چشم‌بندان دوره‌گرد، را از سر گرفته‌اند، دیگر نباید شكفت‌زده شد كه به موازات آن، رمالان و فرقه‌ها، ذن در بسته‌بندی هواگیری شده یا الهیات مورمونی، نیز كم و بیش در همه جا از نو چنین اقتدار عظیمی كسب كرده‌اند» (صص.7-234.).
مآخذ:...

فقرای ته خط

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا 


 

 • این روزها، فقرا، همان «فقرای ته خط»، پس از فراموشی «گوشت قرمز»، و «گوشت مرغ»، به «نان» رسیده‌اند.

• هر نانوایی، روزانه چندین فقیر واقعی به خود می‌بیند.

• کسی می‌آید و با شرم، پول نمی‌خواهد، گوشت نمی‌خواهد، مرغ نمی‌خواهد، کیک نمی‌خواهد، او «یک»، و فقط «یک» نان، صدقه می‌خواهد.
• شک نکنید که او فقیر واقعی است، و برنامه‌ریزان این کشور، این سائل را از مقابل نانوایی می‌رانند. «این سائل را می‌رانند». «می‌رانند».
• او، یک کارگر یا کارمند قراردادی است که پنج ماه است حقوق نگرفته، یا یک کاسب جزء فلک زده است که دیگر قدرت رقابت با «شهروند» و «رفاه» و «سپه» و... را ندارد، یا یک کارگر فصلی شهری و روستایی است، یا جوانی است که دستش به هیچ جا بند نیست.
• این‌ها، «نان» ندارند.
• ولی یخچال «بالابالایی‌ها»، همان سیاستمداران، بورکرات‌ها، کارشناسان، برنامه‌ریزان، نمایندگان، تجار و کسبه عالی‌رتبه، کارمندان و کارگران رسمی دائم و رسمی آزمایشی و پیمانی (همان‌ها که دستشان به یک جایی بند شده و بالاخره، هر طور شده حقوق و مزایا و ردیف و تبصره و حق مأموریت و حق ویژه و حق فوق‌العاده و سبد کالا و هزار و یک چیز دیگر برای خود دست و پا کرده‌اند)، هر کدام، کمی تا قسمتی «باغ وحش» است. گوسفند و گاو و مرغ و... در آن هست. زیاد هست. «نان» که حتماً هست.
• آن‌ها صدایشان از جای خنک بلند می‌شود. از یخچالی پر از حیوانات.
• و به اتکاء این پشت‌گرمی محکم و در عین حال خنک، همان سیاست‌های بی‌ملاحظه و بی‌انعطاف تعدیل که شانزده سال بلای جان این کشور بود، را این بار، در «هدفمندسازی یارانه‌ها» که نه، در «حذف یارانه‌ها» تکرار می‌کنند.
• بار دیگر، سیاست ایران، «سیاست سطح بالا»، سیاست فاصله گرفته از «مردم» شد. و همه باید از این ماجرا بترسیم.
• درست، در شرایط بحران جهانی اقتصاد، و وقتی که سیاست‌ورزان کشوری مانند ایران، باید از هدفمندسازی واقعی تخصیص عواید نفت و سایر ذخایر راهبردی، برای توانمندسازی و حفظ حداقل‌های بقای اقشار دون‌پایه کشور استفاده کنند، کارشناسان و بوروکرات‌های دولت و مجلس، که همیشه صدایشان از جای خنک بلند می‌شده و بر پیام رأی مردم می‌چربیده، اکنون هم در تلاش‌اند تا اقتصاد ایران را به هر قیمت، جهانی کنند. قیمت بنزین در سطح قیمت جهانی، قیمت غذای مرغ در سطح قیمت جهانی، قیمت مرغ در سطح قیمت جهانی، قیمت نان در سطح قیمت جهانی، و بدبختی هم در سطح بدبختی جهانی. در سطح مردم و یونان و اسپانیا و ایتالیا و... اتیوپی و سومالی. ضرورت پدید آمدن دستور كارهای سیاسی برای تنظیم و تنسیق زندگی روزمرۀ مردم در برنامه‌های كلان توسعه و از خلال «آمارهایی كه خود سخن می‌گویند» نادیده گرفته می‌شود و این خلاء از سوی عامۀ مردم احساس می‌شود، و نهایتاً «حادثه‌ساز» خواهد شد.
• و نهایتاً «حادثه‌ساز» خواهد شد.
• «حادثه‌ساز» خواهد شد.
• خواهد شد.
• شد.
• مشغولیت به «حرف‌های بزرگ»، خلأی را در پرداختن به پرسش‌های ذهنی روزمرۀ مردم پدید آورده است و حوزۀ زندگی روزمره را فقیر می‌سازد. و مردم به این اطمینان می‌رسند که دولت‌مردان و نمایندگان مجلس، جملگی، حسی شبیه «نان نداشتن» را تجربه نکرده‌اند. «نانی برای کودک گرسنه نداشتن». «کودک بیمار واقعاً گرسنه». «کودک سرطانی، بدون درمان، با درد، پیش چشم مادر، مرده».
• فرهنگ «بالابالایی‌ها»، در فضای انتزاعی خود، واقعیت‌های بی‌ربط به این جامعه را شكل می‌دهند و سپس به تحلیل آن می‌پردازند. آن‌ها به گسترش هر چه بیشتر پیچیدگی سیستم نظری و عملی علاقمندند، حال آن‌كه با پیچیده شدن هر چه بیشتر این نظام انتزاعی بی‌ربط، فاصلۀ آن از زندگی ملموس روزمره فزونی می‌یابد و به عدم تفاهم كامل با جامعه می‌رسد.
• چه آن‌ها که به پرداخت یارانه بیست و هشت هزارتومانی اصرار دارند، و چه آن‌ها که انکارش می‌کنند، هر دو، انگار میان مردم نیستند که وانفسای فقدان «نان» را احساس کنند. در میان مردم نیستند، تا صدای شکستن استخوان‌های فقرا را بشنوند.
• حامل‌های انرژی، گران شدند، و سپس، خانه و بهداشت و درمان و تحصیل و پوشاک و گوشت قرمز و گوشت سفید و نان، همه با هم، یک‌جا گران شدند. بدین ترتیب، بیست و هشت هزار تومان، پاسخ نیازهای حیاتی (نه نیازهای رفاهی؛ اصلاً بحثی از نیازهای رفاهی نیست) یک خانوار ایرانی را نخواهد داد.
• باور کنید که بیمار شدن یکی از اعضای خانواده در این روزگار، هولناک است. باور کنید که در نقاط تمرکز فرصت‌های شغلی مانند تهران، هزینه اجاره مسکن برای یک نیروی خدماتی کمرشکن است. و وقتی تلاش کردی با یارانه نقدی، بخشی از این دست هزینه‌ها را که همگی به بهانه افزایش سطح عمومی قیمت‌ها و حامل‌های انرژی بالا می‌روند را بپردازی، آن وقت، یارانه نقدی بیست و هشت هزار تومانی به خرید نان فردا صبح نخواهد رسید.
• فکر می‌کنم که این ملت، در کنار + بیش از یارانه ضمیمه بیست و هشت هزار تومانی، در کوتاه مدت و میان مدت، به یک سیستم هوشمند و انعطاف‌پذیر توزیع حمایت‌های اجتماعی عمومی نیاز دارند که با حساسیت، میان مردم بگردد و چاله و چوله‌های هولناکی از آن دست که گفتم و فراوان است را پر کند.

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 22 فروردین 1391 ساعت 15:26

صفحه 370 از 425

a_a_