حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
▬ برداشت من این است که عمده رویدادهای سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجری خورشیدی، رویدادهای «تاریخی» بودند. وقتی میگویم، «تاریخی» دقیقاً منظورم این است که عمق آن رویدادها در آن مقطع برای چشم غیر مسلح مرئی نیست؛ یعنی با مرور زمان، جنبههای این رویدادها خود را نشان میدهند و اثرگذار میشوند. هر چه زمان میگذرد، برخی جنبههای مهم آن رویدادها تازهتر، فعالتر، مؤثرتر و تعیینکنندهتر میشود. باید گرد زمان بر آن رویدادها مینشست، تا شکوفا شوند.
▬ در داغی برخوردها، اتفاقاتی روی داد که با مرور زمان به بیانیههای تاریخی تبدیل میشوند، و...
▬ «جدایی نادر از سیمین» یکی از این رویدادهای تاریخی بود.
▬ رویارویی «جدایی نادر از سیمین» و «اخراجیها۳»، کسانی را که قادر به برآورد عمق تاریخی پدیدهها نبودند، از درک مفهوم «تاریخی» «جدایی نادر از سیمین» ناتوان کرده بود. آنها در حالی که دلمشغول بازی سیاسی خود بودند، عمق تاریخی «جدایی نادر از سیمین» را درک نمیکردند و فریاد میزدند: زنده باد «جدایی نادر از سیمین».
▬ در رویارویی این دو فیلم، آنچه مهر تأیید «همگانی» یافت، ابطال روشنفکری و نهادهای او بود که در هر دو فیلم، نه فقط به نقد، که به لجن کشیده میشد.
▬ مجموعهای از رویدادها که از عظمت فیلم در جشنواره برلین و فجر شروع شد، و تا انتخاب شکوهمند در اسکار استمرار یافت، شرایطی را فراهم آورد که این بیانیه آشکار علیه حیات تاریخی روشنفکری ایرانی که حامی تاریخی «مدرنیت ایرانی» و منادی یک زندگی شهری آلوده بوده، به نقطه نمادین تاریخی برای فیصله مناقشه خِرَد اسلامی و خِرَدمندی دیرپای مشرقی در مقابل روشنفکری تمام شود و نشان دهد که سبک زندگی روشنفکرانه تا چه اندازه میتواند آلوده و حتی تنفربرانگیز باشد.
▬ وقتی زمان بگذرد، و دو فیلم که همزمان، مهر تأیید مردم یک زمانه را پای خود داشتند، مورد تأمل مجدد نسلها قرار گیرند، یک بیانیه تاریخی از یک نسل قرائت خواهد شد: این که مدرنیت مرده است. این که روشنفکری در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت مرد.
░▒▓ برهان
░▒ مرور تاریخی برآمدن «روشنفکر»
▬ بعد از مشروطه و شکلگیری مجلس شورای ملی توسط نمایندگان مردم، دمیدن روح آزادی و عدالت به اقشار مردم نوید بخش بستری بود که در آن روشنفکران نه از مجموعه سلطنت، بلکه از درون طبقات مختلف اجتماعی پدید آیند، ولی چنین نشد.
▬ حوادث این دوره باعث گردید طبقه روشنفکر جایگاهی در ساختار قدرت قاجار و پس از قاجار پیدا کند. مشروطه، در واقع، پلی است بین استبداد قاجاریه به دیکتاتوری رضا شاه که بیشک، بستر حوادث مختلفی در جریان شکلگیری این طبقات شده است.
▬ رسوخ روشنفکری در سیاست قاجار و تسلط بعدی آن به سیاست پهلوی، توجه رضاخان به «مدرنیزاسیون» در شانزده سال سلطنت خود را توجیه میکند. نیز، نشان میدهد که محمد رضا چگونه متقاعد شد که کشور را به دست آنها و مستشاران مدرنیست بسپارد.
░▒ عمق معرفتی «روشنفکر»
▬ روشنفکری نوین در ایران، در طول قرن نوزدهم پدیدار شد، و نشانه آغازین آن نوعی دگرگونی دید فلسفی و تعبیر الگوها در رویکرد نظری نسبت به واقعیت بود. این روشنفکری، محصول تعلیم و تربیت نوین بود. گشایش مدرسه دارالفنون در نیمه قرن نوزدهم یکی از اولین میعادگاهها را برای این تجددگرایی روشنفکرانه فراهم آورد.
▬ تا قبل از قرن نوزدهم، آموزش یکسره محدود به مدارس دینی نمیشد؛ سنت درباری ایران و ادبیات فارسی نیز در جریان آموزش دخالت داشتند، اما، هیچ یک با اسلام که موجودیتی فرهنگی و راه و رسمی برای زندگی بود، در نیفتادند. دانشآفرینی تحت ضوابط دینی، همچنان کار مدارس اسلامی بود که در چارچوب برنامهها و دروس خود آنها صورت میگرفت، و نوعی زبان روشنفکری به تدریج نضج گرفت که پیوندهایی با حکومت داشت، اگر چه لزوماً مطیع خواستهها یا منافع روزمره حکومت نبود.
▬ عوامل گوناگونی در گسترش این زبان نقش مهمی داشتند. یکی از این عوامل، استقرار قدرت مرکزی توسط حکومت قاجار (۱۹۲۵- ۱۷۷۹) در سالهای پایانی قرن هیجدهم بود. اگر چه پس از سقوط سلسله صفوی در دهه ۱۷۳۰ تلاشهایی صورت گرفت تا قدرت سیاسی ایران حفظ شود. این تلاشها یا اصلاً جنبه ایالاتی داشت و موقوف به جنگ و ستیز بود مانند دوران نادرشاه و حکمرانی نسبتاً کوتاه افشاریه در خراسان یا تنها به برخی بخشهای مملکت محدود میشد، مانند فرمانروایی کریم خان زند در شیراز که بر جنوب و مرکز ایران حکومت داشت. این حکومتها هر دو محلی بودند و نتوانستند سایه قدرت خود را بر سراسر ایران بگسترانند.
▬ در دوره فتحعلی شاه قاجار، حکومتی پابرجا و درباری شکل گرفت که از مجموعهای از نهادهای لازم برخوردار بود. گروهی از نخبگان که در آن زمان به قدرت سیاسی حاکم پیوسته بودند، میکوشیدند سنتهای درباری و ادبی ایران را احیا کنند. این احساس علاقه به نهادهای کهن در ایران کاملاً تازه نبود. روشنفکران، برخی نهادهای قدیمی ایران را که با پدیده دربار در پیوند بودند به گونهای مطلوب در نظر آورده و مفهوم جدید آگاهی ملی را پرورش دادند.
▬ درسخواندگان زمان فتحعلی شاه عبارت بودند از درباریان، شعرا، نویسندگان، دیوانیان و تبلیغ نگاران، صوفیان و روحانیان. سنت حمایت دربار از شاعران و ادیبان در این دوره ادامه یافت و نوشتههای خود فتحعلی شاه را در واقع، میتوان نماینده تمایلی گسترده در این باره دانست.
▬ مرحله دوم توسعه گفتمان ملی در دربار همزمان بود با شکستهای پی در پی ایران از روسیه در قرن هیجدهم میلادی که احساسات میهنخواهانه درباریان فنسالار را جریحهدار کرد. عباس میرزا یکی از این چهرهها بود که به دنبال اجرای یک برنامه نوسازی مدرن در ساختار نظامی دولتی بود، اما، با مقاومت درباری مواجه شد.
▬ در قرن نوزدهم میلادی بستری فراهم شد تا اندیشههای مدرنیست غربی وارد ایران شود و یکی از مهمترین رهاوردهای ایناندیشهها، پیش و پس از نهضت مشروطه در ۱۲۸۴ گسترش وجهی از عقلانیت مدرن بود که از اندیشههای مرتبط با جریان روشنگری ناشی میشد.
▬ این اندیشهها و تمایلات که در جامعه قاجاری اواخر قرن نوزدهم و بویژه همزمان با نهضت مشروطه در اوایل قرن بیستم ظهور کرد، کم کم تأثیری مهم بر فرهنگ سیاسی و جهانبینی جامعه روشنفکر بر جای نهاد و بازتاب ایناندیشهها و تمایلات را میتوان در آگاهی ملی و احساسات میهنپرستانه دید که در قالب ایدئولوژی مشروطه تبیین شد.
▬ در قرن نوزدهم به جای کلمه روشنفکر از منورالفکر استفاده میشد، این کلمه بر طیف وسیعی از افراد اطلاق میشد که به رغم تفاوت در زمینههای فرهنگی و اجتماعی، همگی به لزوم اصلاحات پایبند بودند. ناهمگنی این نخستین گروه منورالفکر توفیر چشمگیری با طرز فکر روشنفکران عصر پهلوی که غالباً از طبقه متوسط بودند داشت. طی یکصد سال از ۱۸۲۰ تا ۱۹۲۰ م اعضای طبقه جدید روشنفکر، از جمله درباریان و دولتمردان نظیر امیر کبیر، سپهسالار و امینالدوله، عباس میرزا و ایرج میرزا همگی متوجه اصلاحات اجتماعی و ضرورت تغییرات سیاسی بودند.
▬ انتقاد از سبک جدید شهری تقریباً، فینفسه انتقاد از حاکمیت سیاسی بود، و عوامل مؤثر در فساد شهری و بحران فرهنگ، طبعاً به عنوان مسائلی سیاسی تلقی میشدند. نشانه اینکه از خود بیگانگی شهری به صورت مسألهای سیاسی در آمده بود، این است که روشنفکران منتقد آن، به رغم مضمون آشکار «جدایی نادر از سیمین»، از بدبینی و نگرشهای نومیدانه نسبت به چشمانداز تجدد پرهیز میکردند یا دست کم آن را مشکل اصلی نمیدانستند. بیگمان، نقد ریشهای از خود بیگانگی شهری، مستلزم نقد ریشهای مدرنیت و روشنفکری بود، ولی روشنفکری، محافظهکارانه نمیخواست تا با نقادی کوبنده و واقعی مدرنیت، موضع سیاسی خود را از دست بدهد.
▬ ولی در گرماگرم یک نبرد سیاسی بیتعارف، روشنفکری، همچون مستی که اسرار مگوی فراموشخانه عیان میکند، نقد سیاسی زندگی شهری را تعمیق کرد و ریشه آن را در روابط ناپاک مدرنیسم روشن نمود. فیلم «جدایی نادر از سیمین»، نقد کوبنده سبک زندگی روشنفکری شهری است. عمق منطق تاریخ که در شعبده یک جنگ زرگری سینمایی خود را نشان میداد، موجب شد که فیلم «جدایی نادر از سیمین» به یک بیانیه تاریخی تبدیل شود که بدون محافظهکاری، فرجام زندگی آلوده روشنفکرانه را هم در یک سطح سیاسی و هم در یک افق اجتماعی و روزمره نشان دهد.
با اقتباس از روایت تاریخی محمد مهدی رهبرماه
هو العلیم
من مادر هستم را هم ببینید