دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ هنر گوتیک با خروج از دایرهٔ هنر مسیحی و پناه بردن به هنر رومی، آغازگر رنسانس هنری (بازگشت به کلاسیسیسم رومی)، در تحلیل دیدگاه موازی مدرنیسم اجتماعی در هنر بسیار اهمیت دارد. وقوع تحولات ناشی از رنسانس در قرن چهاردهم پیش از آن که در عرصهٔ سیاسی و اجتماعی، یا در قرون شانزدهم و هفدهم در عرصهٔ فلسفه و کلام خود را بنماید، پیشاپیش خود را در قلمرو نقاشی رنسانس نمایانده بود.
▬ مؤلفهٔ اساسی رنسانس، نوعی احیاء فرمهای کلاسیک پدید آمده در یونان باستان و روم بود، که در آن، گرایشی شدید به برتری حیات سکولار مندرج در اومانیسم و فردگرایی مشهود بود. رنسانس، مصادف با عصر اکتشافات سرزمینهای جدید و بروز علاقهٔ فراگیر به کاوش در تمام جنبههای طبیعت و جهان بود. مثلاً در میانهٔ قرن پانزدهم، ژانر پرتره به اوج خود رسید و در آن، مردان، زنان و کودکان نه در یک فضای معنوی و اسطورهای یهودی یا مسیحی، بلکه در پس زمینهای طبیعی یا در جلوی یک بنای معماری به تصویر درمیآمدند. در این تلقی، اثر هنری، پنجرهای به سوی جهان طبیعت، و تکلیف هنرمند، «تصویر جهان» قلمداد میشد. در نتیجه، در هنر رنسانس، شناخت موشکافانهای از فضا و فواصل، اثر نور، رنگ و پرسپکتیو به دست آمد.
▬ از پس امواج رنسانس، دو مکتب هنری پدید آمد؛ مکتب نوکلاسیک و مکتب رمانتیک...
▀█▄ نوکلاسیسیسم
▬ مکتب نوکلاسیک، همچون مشابه یونانیاش به اصالت زیبایی طبیعی تأکید داشت. این سبک بویژه به اندیشههای زیباییشناختی دوران کلاسیک متکی بود و به زیبایی طبیعی اهتمام میورزید. پایه و اساس نوکلاسیسیسم بر خردگرایی نهاده شد. بر اساس این گرایش، از یک سوی، بر اهمیت و نقش فکر و عقل تأکید میگردید، و از سوی دیگر، نوعی دلبستگی خوش بینانه و شیفتگی نسبت به علم و پیشرفتهای علمی به وجود آمد؛
▬ در جهانبینی نوکلاسیسیسم، خرد یک استعداد عام بشری است و برای پایان دادن به همهٔ اختلافها و ستیزهای مذهبی و خرافهها، انسانها باید عقایدی متکی بر معیارهای عقلانی را برگزینند. نقش اساسی خداوند این بوده است که به عنوان خالق، طبیعت و جهان را بر اساس قوانین طبیعت تنظیم کند و سپس خود در کناری نشسته و همچون «ساعتساز» ماهری این شاهکار خود را نظاره کند.
▬ محاکات، تکیهگاه اصلی نظری در نوکلاسیسیسم است؛ طبیعتی که هم شالودهٔ «زیبایی» و هم مبنای «حقیقت»، و عمیقاً با رسوم اجتماعی درآمیخته است. منظور از این طبیعت عمدتاً طبیعت انسانی است و پرداختن به گوهر ثابت انسانی که در میان همهٔ اقوام و امم مشترک است. نوکلاسیسیسم به وجود نفسانیاتی پایدار در سرشت بشر، مجموعهای از معیارهای بنیادین در خود آثار ادبی و هماهنگی میان احساسات و عقل بشر قائل، و بر آن بود که این عوامل استنتاجاتی را ممکن میسازند که در مورد آثار هنری و ادبی تمام اعصار صادق است. اثری که بدینگونه آفریده میشود، به علت همانندیاش با حقیقت زیباست. «حقیقت محض زیباست». «فقط بر بستر حقیقت است که ذهن آدمی میتواند آرام گیرد».
▀█▄ رمانتیسیسم
▬ رمانتیسیسم، معتقد به برتری سوژهای با امکانات خلاق وسیع برای خلق ابژه بود. رمانتیسیسم به یک معنا، مرادف گرایش روزافزون به تأکید بر امر والا در مقابل امر قشنگ در زیباییشناسی بود. ادموند برک قشنگی را به ظرافت و هماهنگی، و والا بودن را به پهناوری، ابهام و وحشت تعبیر کرد. این یک رویارویی آشکار با نوکلاسیسیسم بود. تئودور هافمن بر آن است که «آرزوی بیپایان، جوهر رمانتیسیسم است». این هنرمندان در انتخاب موضوع خود نوعی قرابت به طبیعت، خصوصاً طبیعت وحشی و مرموز، مالیخولیایی، خوفناک یا شورانگیز را نصب العین قرار میدهند. در ادامه، رمانتیکها با تأثر عمیق از ناپلئون به مثابهٔ بشری که فعالانه واقعیت را در میان ناباوریها را آن گونه که میخواهد شکل میدهد، تعبیری از احساسی نو و برداشتی تازه از اعتماد به نفس، تمایل به جست و جو و آزمون راهحلهای غیررسمی برای مشکلات و نگرانیهای موجود، عقیده به گرایش فزاینده و در حال ازدیاد به تاریخ انسان، و اعتماد روزافزون به صلاحیت و توانمندی عقل انسان را پیشه کردند. زمینههای سبک رمانتیسیسم هنری، رمانتیسیسم و ایدهآلیسم فلسف یآلمان را سیراب کرد. این امر به معنای اصالت بخشیدن به مداخلهٔ خلاق سوژهٔ هنرمند در خلق اثر هنری و تأکید بر این که این امر عین «بازنمایی» است متبلور میشود. از این منظر، ابژه مستقل از سوژه وجود ندارد و از آنجا که سوژه خالق ابژه است، بازنمایی حقیقت را تنها در اثر فعالیت سوژه میتوان جست.
▬ ویژگی مشترک نوکلاسیسیسم و رمانتیسیسم که ریشه و هماهنگ با مدرنیت فلسفی و اجتماعی مینُماید، «ایدهٔ بازنمایی» است. به این معنا که واقعیت صرف نظر از آن که از خود واقعیت چه برداشتی داشته باشیم، قابل بازنمایی است. تونی پینکنی در بررسی خود این گرایش را تأیید میکند. در واقع، چنانچه در تفصیل تیپهای بعدی نگاه به مدرنیت مشاهده میکنیم، رویکردهای عمدهٔ فلسفی و اجتماعی مدرنیستی که با ایمان به توان خرد در فهم و تصویر جهان یا محوریت سوژه شناخته میشوند، با جریانهای فکری هنری رنسانس، نوکلاسیسیسم و رمانتیسیسم کم و بیش همزبان هستند.
مآخذ:...
هو العلیم