برداشت آزاد از جرج مککارتی
• کسی تردید ندارد که اقتصاد و نظریهی سیاسی کارل مارکس، شرح بیطرف ماوقع نیست. ماهیت نیرومند اخلاقی و انتقادی دارد.
• این مطلب، خود را، هم در اصرار مارکس به فعالیت خودآگاه و پراکسیس خلاق، و هم، از باب اصرار بر دموکراسی راستین به معنای احیای حیات سیاسی جامعه نشان میدهد. و هر دو مضمون انتقادی مذکور را میتوان در تحلیلهای او از عهد عتیق ردیابی کرد.
• مارکس از ابتدا به مفهوم ”پراکسیس“ تأکید داشت و این اصرار را تا آخر ادامه داد. انسان، بما هو انسان، بدون بیگانگیها و بتها، میتواند، میتواند، میتواند، میتواند، محیطهای فرهنگی، نهادی و طبیعی را به محیطهایی برای رفع نیازهای انسانی تبدیل کند. اگر بیگانه نباشد، میتواند، میتواند، میتواند، میتواند وجود مستقل اعیان را انکار کند، و دریابد که ذهن، خلاق و فعال مایشاء است که واقعیت را شکل میدهد.
• این ایده اصولی به یک طرح سیاسی سوسیالیستی و زندگی کمونیستی نوع انسان منتهی میشود، که بسیار مرهون فکر اصولی رفع محدودیت از پراکسیس خلاق است. مارکس برای پرداخت و بسط و تدقیق این مفهوم از نظریۀ اخلاقی ارسطو، و زیباییشناسی وینکلمان، گوته و شیلر سیراب شده است.
• این درک از پراکسیس خلاق که در نظریات مارکس در باب الزامات دموکراسی راستین و نظم سیاسی اشتراکی بازتاب دارد، بنیان سیاسی و اقتصادی نقد اولیه وی از سرمایهداری را در اختیارش میگذارد. از این گذشته، قطعاً این دستمایهها، در نظریهی ارزش کار و نظریهی بحران اقتصادی او، در ”سرمایه“ تأثیرگذار هستند؛ رویکرد او به بورژوازی و نظریههای سوسیالیستی حقوق انتزاعی در ”گروندریسه“ و ”نقد برنامهی گوتا“، و نیز، دیدگاههای او نسبت به روابط شهروندی و اخلاق اجتماعی و دموکراسی اقتصادی در کمون پاریس از این قاعده پیروی میکند.
• فاصلهای میان فلسفهی اولیهی مارکس و علم دیالکتیک متأخر او وجود ندارد، زیرا هر دو دورهی زندگی او، با ایدههای عتیق ”خود-تحققبخشی“، ”سعادت“، و تحقق ظرفیتهای انسانی برانگیخته شدهاند. در سراسر این دوران، ارضاء نیازهای انسانی در یک اقتصاد اخلاقی و سیاست دموکراتیک پیگیری میشود.
مآخذ:...
هو العلیم