حامد دهخدا
• آنتونی گیدنز در كتاب فوقالعاده مهم «فراسوی چپ و راست»، میكوشد تا به نوعی جمعبندی از شكست سیاست آرمانگرا و چپ در اروپا دست یابد؛ آنچه كاوش او را مهم میسازد، واقعبینی تحسینبرانگیز و موشكافانۀ وی به هدف دستیبابی به سیاستی است كه در جهت ترسیم یك آرمان انسانیتر برای زندگی موفق شود، نه احیای چپ یا رادیكالیسم اروپایی. از این بابت از خوانندگان دعوت میشود كه این خلاصه را از این دید بنگرند؛ یعنی از این دید كه چه چیزهایی را میتوان از گیدنز برای احیاء سیاست آرمانگرا اقتباس كرد؛
• گیدنز در طول كتاب مفصلاً مسائل زندگی امروز را بررسی میكند كه از نظر او مهمترین این مسائل شامل عدمقطعیتهای مصنوع حاصل از بحران هویت دوران مدرنیت رادیكال، جهانیشدن، سنتزدایی و بنیادگرایی به مثابۀ «دفاع سنتی از سنت»، مسألۀ خشونت، مسألۀ بیمحتوا شدن دموكراسی و بالاخره بحرانهای فراروی دولت رفاهی به دلیل تحول در ماهیت مخاطرات تهدید كنندۀ زندگی انسان است.
• دست آخر، گیدنز میكوشد راهحلهایی را برای این دشواریها و مآلاً دستور كارهای تازهای را برای سیاست ترسیم كند كه از قضا اگر به دید دقیقی به این مسائل بنگریم، میتوانند الهامهای مناسبی برای یافتن راهحلهای بنبست سیاسی در ایران نیز باشد؛
• از جهت مهمی، راهحلهایی كه گیدنز برای خارج كردن سیاست از بن بست ارائه میدهد، میتواند برای ما نیز مهم باشد؛ راهحلهای گیدنز معطوف بر به رسمیتشناسی وضعیت دشوار زندگی اجتماعی در فازهای بحرانی مدرنیت است. ویژگی اساسی این فازهای گستردۀ مدرنیت، سطح وسیعی از تكنولوژی پیشرفته، امكانات اقتصادی و وفور كالایی نیست؛ بلكه بیشتر با مؤلفههای فرهنگی و عقلانی خاصی سنجیده میشود كه به یك اندازه میتواند در نیویورك، لندن، فرانكفورت، رم كمتر توسعهیافته، توكیو، پكن و كوالالامپور مشاهده شود. در واقع از این بابت توجه به اینكه یك كشور در سطح ملی تا چه اندازه توسعهیافته است تا آن كشور و كلیۀ شهرها و روستاهای آن را یككاسه به عنوان مدرن، پیشامدرن، پسامدرن، یا در فازهای بحرانی مدرنیت تلقی كنیم غلط است. این مسأله نسبت به امریكا و مالزی میتواند به یك اندازه نادرست باشد؛ در واقع در امریكا میتوان روستاها و شهرهای كوچكی یافت كه بیاندازه با معیارهای فرهنگی پیشامدرن سازگار از آب درآیند، و به همان میزان ممكن است در پایتخت مالزی با رویههای فرهنگی مهمی مواجه شویم كه با ویژگیهای اصلی رویههای فرهنگی بنیادی كه در نیویورك در جریان است منطبق گردد (این آموزۀ خود گیدنز در كتاب «پیامدهای مدرنیت» است كه باید این رویۀ آغازین جامعهشناسی كه واحدهای ملی را به عنوان واحد تحلیل خود در نظر بگیرد، كنار بگذاریم و دقیقتر به واحدهای تحلیل بسیار خردتر و مشخصتر توجه كنیم). از همین نكته میتوان به این نتیجه هم رسید كه وضعیت مدرنیت بحرانی، مانند بسیاری از وضعیتهای اجتماعی، بیشتر به صورت یك «طیف» است كه هر مقیاس اجتماعی تا اندازهای در این طیف پیش رفته است. پس باید از هر نوع تلقی تمامطلبانه در زمینۀ ارزیابی شاخصهای مربوط به این وضعیت اجتماعی احتراز كرد.
• بر این قیاس، میتوان این دعوی را قابل اعتنا دانست كه برخی رویههای بنیادین فرهنگی كه در شهرهای بزرگ ایران مانند تهران یا اصفهان جریان دارد، از پارامترهای اساسی وضعیتهای بحرانی مدرنیت هستند كه خصوصاً در مورد طبقۀ متوسط شهری در این شهرها مجموعۀ نسبتاً كاملی را میسازد؛ دانش نظری مدرن، اقتصاد مصرفی، سیاست رفاهطلب و فردگرایی خویشمحورانۀ حاصل از آنها. جملۀ اینها در طبقۀ متوسط شهری ایرانی در حد بالایی رؤیت میشود.
• طرح این مقدمات از این جهت مهم است، كه دغدغۀ آنتونی گیدنز در طراحی «سیاست رادیكال» در كتاب «فراسوی چپ و راست»، به وجه قاطعی معطوف به حل دشواریهای كلیدی وضعیت دشوار مدرنیت بحرانی است كه شاخصهای پیشگفتۀ آن در طبقۀ متوسط شهری شهرهای بزرگ ایران رؤیت میشود. این طرح او میتواند به ویژه فرضیاتی در مورد شكلبندی كلی موضوع «توسعۀ فرهنگی» كه قبلاً مطرح شدهاست را به دست دهد. من در اینجا نمیخواهم راهحلهای گیدنز را به عنوان راهحلهای نهایی ابراز كنم، اما حداقل مطمئنم كه این راهحلها میتواند طرح مسألهها و دستوركارهای مناسبی را برای امروز بگشاید.