رابرت دی. بنفورد و دیوید اِی. اسنو؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ مفهوم ”چارچوب“ (frame)
▬ امروزه، مفهوم ”چارچوب“ (frame) اروینگ گافمن، رواج قابل ملاحظهای در علوم اجتماعی پیدا کرده است. توجه به مفهوم ”چارچوب“ (هم برای اهداف توصیفی، و هم جهت مقاصد تحلیلی)، و مفهوم سیالتر ”فرآیندهای چارچوبسازی“، را میتوان براحتی در روانشناسی، مخصوصاً روانشناسی شناخت (Bateson, 1972 و Tversky, Kohneman, 1981)، زبانشناسی و تحلیل گفتمان (Tannen, 1993، Van Dijk, 1977)، مطالعات مربوط به ارتباطات و وسائل ارتباط جمعی (Pan & Kosicki, 1993 و Scheufele, 1999) و علوم سیاسی و مطالعات سیاسی (Schon & Rein, 1994، Triandafllidou & Fotion, 1998) یافت.
▬ مفهوم ”چارچوب“ و فرآیندهای مشابه، به مقاصد تحلیلی و تجربی در جامعهشناسی به کار رفته است؛ که یحتمل بهکارگیری بیشتر این مفهوم در جامعهشناسی نسبت به سایر حوزههای علمی، به دلیل تأثیر استعمال اولیه این مفهوم در کتاب گافمن (Goffman, 1974) درباره این موضوع بوده است.
▬ مفهوم ”چارچوب“ (آن طور که در مطالعه جنبشهای اجتماعی به کار رفته است) بدواً از گافمن اقتباس شده است. از نظر گافمن، چارچوبها معنای ”طرح کلی تفسیر“ هستند که افراد را قادر میسازند که ”وقایع را در مکان حیاتی و جهان در وسعتش، بیابند، درک کنند و به آنها برچسب بزنند“. چارچوبها کمک میکنند که رویدادها یا رخدادها معنا پیدا کنند و بدین وسیله تابع سازماندهی تجربه شوند و کنش را راهنما باشند. چارچوبهای کنش جمعی نیز این کارکرد تفسیری را با ساده کردن و فشرده کردن ابعاد ”جهان خارج“ ایفا میکنند، اما، این کار را به طریقی صورت میدهند که ”قصد آن، بسیج پیروان بالقوه و اعضای فعلی، جمع کردن کمک ناظران و بسیجزدایی از رقیبان است“. بدین نحو، چارچوبهای کنش جمعی مجموعههای ”معطوف به کنش“ از عقاید و معانی هستند که فعالیتها و مبارزات سازمان جنبشهای اجتماعی (SMO) را الهام و مشروعیت میبخشند.
▬ بعضی از پژوهشگران مایلند تا اینگونه به چارچوبهای کنش جمعی بپردازند که با مفاهیم روانشناختی نظیر ”طرح کلی“ (schema) سازگار باشند، و با این کار ویژگی کنش متقابلی و ساختمانی فرآیند ”چارچوبسازی“ جنبش را نادیده میگیرند. خصلت مهمی که ”چارچوب“ کنش جمعی را از ”طرح کلی“ و دیگر سازههای شناختی مرتبط متمایز میکند، این است که ”چارچوبهای کنش جمعی صرفاً انباشتههایی از تمایلات و ادراکات افراد نیستند، بلکه محصول چانهزنی بر سر معانی مشترکاند“.
▬ دو دسته از خصلتهای ویژه، سازندهی چارچوبهای کنش جمعیاند: یک دسته به کارکرد کنشمحور چارچوبهای کنش جمعی مربوط میشوند (”وظایف بنیادین چارچوبسازی“ در سازمان جنبش اجتماعی) ؛ دیگری مربوط است به فرآیندهای کنش متقابلی و گفتمانی که متوجه ”وظایف بنیادین چارچوبسازی“ است و بدینسان، مولد چارچوبهای کنش جمعیاند. ما بعداً فرآیندهای گفتمانی را در مرور موضوع کلیتر فرآیندهای ”چارچوبسازی“ و پویاییهای آن بررسی خواهیم کرد.
▬ دانشپژوهان جنبشهای اجتماعی، علاقهمند به فرآیندهای ”چارچوبسازی“، با طرح مسائلی که تا متون میانهی دههی ۱۹۸۰ نادیده گرفته شده بودند، کار را خود آغاز کردند. جنبشهای اجتماعی از این چشمانداز، صرفاً حاملان ایدهها و معانی ثابت در نظر گرفته نمیشوند که اتوماتیکوار از ترتیبات ساختاری، حوادث غیرمترقبه یا ایدئولوژیهای موجود پدید آید. بلکه، کنشگران اجتماعی از این منظر، عاملیتهای معناسازی هستند که در تولید و حفظ معنی برای تشکلها، دشمنان، کنارهجویان یا مشاهدهگران میکوشند. آنها، عمیقاً، به واسطه وسایل ارتباط تودهای، دولتهای محلی و حکومت، در چیزی درگیرند که ”سیاست معناسازی“ نامیده شده است.
░▒▓ مفهوم ”چارچوبسازی“ (framing)
▬ پژوهشگران جنبش اجتماعی، این کار معناسازی یا ساخت معنا را با به کار بردن فعل ”چارچوبسازی“ مفهومسازی نمودهاند.
▬ مفهوم ”چارچوبسازی“ اشاره دارد به یک پدیدار فعال، و فرآیندی، که حاکی از عاملیت و نیتمندی در سطح ساخت واقعیت است.
▬ ”چارچوبسازی“، از این لحاظ «فعال» است که چیزی انجام میشود، و فرایندی است از این لحاظ که یک فرآیند پویا و تکاملی است.
▬ ”چارچوبسازی“، از این لحاظ متضمن «عاملیت» است که آنچه تکامل مییابد، محصول سازمانهای یا فعالان جنبش اجتماعی است.
▬ ”چارچوبسازی“، «نیتمند» است، به این معنا که متضمن تولید چارچوبهای تفسیری است که نه فقط از چارچوبهای موجود متفاوتند، بلکه ممکن است با چارچوبهای موجود به چالش درآیند.
▬ محصولات منتج از این فعالیت ”چارچوبسازی“ را ”چارچوبهای کنش جمعی“ مینامند.
بحث در این زمینه را ادامه خواهیم داد. ...
مآخذ:...
هو العلیم