دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▀█▄ قضیه
▬ دولت «آقای روحانی»، ارتباط مناسبی با مردم ندارد، و مسائل خود را در قبال افکار عمومی توجیه نمیکند. سیلی از محرمانهها در اذهان مردم، پرسش ایجاد کرده، ولی، پاسخها، همه از مهر «محرمانه» رنج میبرند. آن هم در کشوری که خاطرهها، آزار میدهند، و آمادهاند تا دولت آقای روحانی را با این همه، ظرفیتهای «محرمانه» و ارتباط عجیب با روس و انگلیس و فرانس و پروس، با دولتهای قجر و پهلوی مقایسه کنند. سخن اصلی دلواپسها هم همین بود؛ آنها نمیگفتند که «دولت خیانت میکند»، بلکه اعلام میکردند: «ملت نمیداند که دولت چه میکند».
▬ دیدارهای مردمی در این دولت، در تمایزی آشکار با دولت پیشین، کادربندی شده و محدود هستند، و طی آنها، مردم همه باید «گوش کنند»، و اجازه ابراز نظر و پرسش ندارند. چندان مبادله نامهای هم در کار نیست. پس، سؤالها باقی میمانند؛ در مورد «فرجام سبد کالا» و «نسبت یارانهها و هزینه حاملهای انرژی» و «فرجام وعدههای مبارزه با گرانی و عبور از رکود» و «حقوقهای نجومی» و «املاک نجومی» و «هدایای نجومی» و «ضمایم برجام» و «فرجام آشفتگی در بورس» و «فرجام سود بانکها» و «قرارداد با پژو» و «فرجام قرارداد با ایرباس» و «فرجام قرارداد با بوئینگ» و «فرجام کرسنت» و «فرجام قراردادهای نفتی» و «فرجام واکنش دولت به تجاوز به نوجوانان ایرانی در فرودگاه جده» و «فرجام اقدامات دولت در قبال حادثه مکه و منا» و... . همه اینها، بهمنی از سؤالات هستند که پاسخی از آنها در دست مردم نیست.
▬ دولت، با مردم خوب تا نمیکند، و از این بابت است که به گمان من این دولت، دولتی خطرناک است و فاصله خود را به حد ترمیم ناپذیری با مردم زیاد کرده است. و خطرناکتر میشود، وقتی که با این همه، خواهان کسب آراء مردم در انتخابات قریب الوقوع آتی نیز باشد؛ پس، به جای ارائه کارنامهای موفق برای خود، چارهای جز به هم زدن شرایط کشور و خارج کردن امور از اوضاع عادی و ضربه زدن به رقبای خود نخواهد داشت، خصوصاً که این دولت، امنیتیترین دولت تاریخ ایران هم هست. طرفند «گریستن» نیز کهنه شده است.
▬ القصه، شاید این همه بیالتفاتی این دولت به مردم، به این خاطر باشد که الگوی همواره آنها، دوران صدارت «آقای هاشمی» بوده است، حتی، اصلاح طلبان وابسته به دولت که زمانی در لباس حمایت از «آقای خاتمی»، وانمود میکردند که به اشد وجه، منتقد «آقای ناطق نوری» و «آقای هاشمی»، و هوادار «دانستن حق مردم است» هستند، امروز بر خط «نفهمیدن برای مردم بهتر است» پیکار میکنند. چنان که نایب رئیس اصلاحطلب مجلس، «آقای پزشکیان»، فرمودهاند: «از توافق FATF سر در نمیآورم و خبری هم ندارم»؛ در جای دیگر، اضافه فرمودهاند: «جرأت کردهام و گفتهام سر در نمیآورم»! به این میگویند: خط «نفهمیدن برای مردم بهتر است»!
▬ خب؛ الگوی دولت «آقای هاشمی»، الگوی دولت اعتقاد و التزام به «هانتینگتون و سامان سیاسی در جوامع دستخوش تغییر» بود که سطحی از استبداد را برای جوامع رو به توسعه ضروری میشمرد. به نظر میرسد که دولت آقای روحانی هم، که تصور میکند که یک دولت «گذار» است، اعتقاد دارد که سطحی از استبداد باید برای عملکرد مناسبش تأمین شود. او خواهان سکوت منتقدان است، از صدا و سیما آزرده است که «ثریا» دارد، غافل از این که، مخاطبان رسانه تحت فشارند و به حد اقلی از همدلی احتیاج دارند. مخاطبان رسانه به رغم «سیاستهای تعدیل» که امروز در هزینه حاملهای انرژی اعمال میشود و تأثیر آن، تا عمق قیمت همه کالاها فرو میرود، یارانهها، همان چهل و پنج هزار تومان مانده است، و اقشار فرودست، در مقابل تهاجم گاه و بیگاه قیمتها بیدفاع ماندهاند. جالب این که «فقر و فحشا»، پس از دوازده سال، در همین روزها، مجوز انتشار میگیرد. چه به موقع! «فقر و فحشا»، «فقر و فحشا»، «فقر و ... .
▀█▄ کاوش در قضیه
▬ چرا بسیاری از نخبگان، به محض «نخبه» شدن، دچار رابطهای غیر دوستانه با مردم میشوند؟ به چه دلیل سیاستمداران ارشد و تشکلهای سیاسی، اجازه میدهند چنین وضعیتی پیش آید؟ میتوان گفت که چهار دلیل عمده برای این پدیده تحقیرکننده وجود دارد:
▬ اول آن که، سیاستمداران کهنسال نسل اولی در این دولت، هنوز هم بر این باورند که دولت، دولت انقلابی است، پس، حتماً دارای ارتباط مطلوبی با مردم خود هست، و ضرورتی برای یک برنامه مجزا برای ارتباط دولتمردان با مردم نیست؛ غافل آن که دکترین «مانور تجمل»، طی این سالها کار خود را کرده است، و فاصله مردم با دولت را تا حدی مشابه حکومتهای غیرانقلابی افزوده است، و اگر، «رهبر انقلاب» نبود، بیگانگی مردم از سیاست، رجعتی به دوران استبدادی پیشین بود. آرمان «رجایی» و «دولت در متن مردم» و «رجایی دیگر»، از سوی نخبگان دفتر مطالعات استراتژیک «نیاوران» به یغما رفته است، ولی، کهنسالان نیاوران، هنوز گمان میکنند که عنوان «انقلابی» و «مردمی»، مادامالعمر بر جبین آنها حک شده است، پس، تلاشی برای بهبود مناسبات خود با مردم نمیکنند. اگر آنها در زمینه ارتباط با مردم با مشکلی مواجه شوند، فکر میکنند با خواندن بولتنها و نظرسنجیها یا «سبد کالا» و «وام خودرو» میتوانند مسأله را حل کنند. ولی، نفس «مرتبط ماندن با مردم» مهم است که نیست. اکثر نخبگان، پس از نخبه شدن، و جای گرفتن در یکی از طبقات ساختمان نیاوران، آن را دستمزدی برای استعداد عاقلانه خویش میشمرند و از مردم غافل میشوند. نفس قرار گرفتن در آن ساختمان، خود، به یک مشکل بدل شده است.
▬ دلیل دوم که سیاستمداران تشکلهای سیاسی بزرگ ارتباط محدودی با مردم دارند، این است که آنها «اقتدار نمادین» را در روشهای سیاسی خود دست کم یا نادیده میگیرند. نمونه و الگو بودن، جزو ماهیت ثانویه سیاستمداران است و دولتمردان ارشد، باید نسبت به این جنبه از سیاست آگاهی بیشتری داشته باشند. سیاستمداران ارشد نمیتوانند وظیفه «فرهنگسازی صمیمی» در کشور را به فرد دیگر یا دستگاه دیگر واگذار کنند؛ کار خودشان است. آنها مؤثرترین و مهمترین «شخصیت»های کشور محسوب میشوند، و فقط آنها قادر به انجام این مأموریت نمادین خواهند بود. شیوههای عمل سیاستمداران ارشد، روی عملکرد اجزاء دولت در اقصا نقاط کشور تأثیر میگذارد، و وقتی «شخصیت»ها نقش نمادین خود در خضوع در پیشگاه مستضعفان را کنار گذاردند، و اعتقاد خود به «مانور تجمل» را در عمل اثبات کردند، آن گاه در قعر دستگاههای اداری، بازوهای اجرایی دولت، با برخوردهای تحقیرآمیز خود، تا مغز استخوان مردم را میسوزانند. زمانی که ارتباط سیاستمداران ارشد با مردم قطع شود، تبختر دولتمردان «ششلیکی»، در منطقه محروم «ورامین»، بیخ گوش پایتخت، مردم را تحقیر و خشمگین میکند.
▬ سومین دلیلی که ارتباط با مردم به مسأله مبهمی تبدیل میشود این است که به عنوان یک موضوع مهم سیاستی در نظر گرفته نمیشود. امروزه، دغدغه و نگرانی سیاستمداران مدرن، مسائلی چون استراتژی، مذاکرات، شاخصهای کلان اقتصادی، مبادلات بینالمللی، و تراز قدرت جهانی است. ارتباط با مردم، کار سطح پایین و «پوپولیسم» تلقی میگردد، و آن قدر پیش پا افتاده در نظر گرفته میشود که نمیتوان آن را جزء اصلی فرمول موفقیت در کشورداری به حساب آورد. چقدر این توهم روشنفکرانه در موضوع «پوپولیسم» اشتباه است.
▬ چهارمین و آخرین دلیلی که توضیح میدهد، چرا نخبگان بسیاری وجود دارند که ارتباط مناسبی با مردم ندارند این است که اکثر سیاستمداران از تمام جنبهها به مردم فکر نمیکنند. از دید یک سیاستمدار ارشد، مردم، معمولاً، اطلاعات، نمودار یا اعداد و ارقام هستند. آنها به عنوان انسانهای واقعی با توانمندیهای تاریخساز و صاحب قدرت فهم و تفسیر دیده نمیشوند.
▀█▄ فرجام مطلب
▬ هر نظام فکری یا سیاسی، همواره، سطح معینی از ابهام را تحمل میکند. وقتی یک نظام اندیشگی مانند «تدبیر و امید و کلید» در اذهان مردم استقرار مییابد، و مردم، آن را به عنوان نحوه بینش خود به جهان اجتماعی میپذیرند، این نظام، تا مدتی، تحلیل آنها را «کم و بیش» سامان میدهد و دنیا را برایشان تبیین میکند. تأکید میکنم که «کم و بیش»، چرا که، معمولاً، همه پدیدهها و رویدادها برای همه مردم توجیه نمیشوند، و همیشه چیزهایی هست که به عنوان «گره» باقی میمانند. این «گره»ها، رفته رفته، سطوحی از «ابهام» را برای افراد ایجاد میکنند، ولی، افراد، معهذا، این توان را دارند که با «ابهام» به زیست خود ادامه دهند. آنها با ابهام «مدارا» میکنند. ولی، هنگامی که حجم و «گستره ابهام» از میزانی گذر کند، آن وقت، شرایط فکری جامعه «ناپایدار» خواهد شد، و نیاز به ترمیم یا جایگزینی مطرح خواهد گردید.
▬ من به دولتی که گویی نخبگان سیاسی توافق کردهاند برای چهار سال دیگر، بر صدارت خطرناک خود بر این کشور ادامه دهد، توصیه میکنم که مردم را در مورد سیاستهای محرمانه و مبهم خود توجیه کند. در این صورت، لااقل حکمرانی آنها تا این حد، «خطرناک» نخواهد بود. آنها صف مردم را از دولت جدا کردهاند. دولت به روشنگری احتیاج دارد. در ادبیات جامعهشناختی، مفهوم «ایدئولوگ» برای کسانی استعمال میشود که میزان ابهام و آستانه ناپایداری جامعه را به تعویق میاندازند. در واقع، سعی میکنند که گرههای فکری مردم را باز کنند. هر چند که در ادبیات مارکسیستی، ایدئولوگ، مفهومی منفی را به دوش میکشد، ولی، در یک دیدگاه توحیدی، اگر این گرهگشایی فکری هم در راستا، و هم از مسیر «حق» صورت گیرد، عبادت است و صحیح. در واقع، اگر ایدئولوگ به وقت دفاع از یک جهانبینی، نه تنها هدف حق و حقیقت و حقانیت را در نظر داشته باشد، بلکه برای این منظور، از مسیر حق و حقیقت و حقانیت منحرف نشود، «آمارسازی نکند»، «انتشار آمار را به تأخیر نیندازد»، «آمار را مبهم نسازد»، «عوام فریبی نورزد»، و در یک کلام، هدفش وسایلش را توجیه نکند، آنگاه گرهگشایی فکری، «برحق»، «خوب» و «عبادت» است. فعل «عمار» است.
مأخذ:رسالت
هو العلیم