برای انتخاب ۹۶: ”فرآورده سیاسی“ به جای ”شطرنج چهره‌ها“

چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


۱.    پس از نزول شدید آراء دکتر حسن روحانی در انتخابات خبرگان ۹۴ در حوزه انتخابیه تهران، گفتارهایی که حکایت از نخستین دولت چهار ساله داشت، از همه جهات شدت گرفت، و باز «شطرنج چهره‌ها» آغاز شد. هم‌چون انتخابات ۹۲، که سرنوشت انتخابات را «شطرنج چهره‌ها» با تکنیک «تفرقه بینداز و حکومت کن» معلوم کرد، اکنون نیز تمام توجهات به «شطرنج چهره‌ها» معطوف شده است. دولتی‌ها در این اندیشه‌اند که باز از تکینیک «ارباب عقلا» یا همان «تفرقه بینداز و حکومت کن» برای پیروزی استفاده کنند، و منتقدان دولت نیز جز به وحدت در «چهره» نمی‌اندیشند. بله؛ گفتارهای انتخاباتی گروه‌های سیاسی که عمدتاً و مع الاسف، با مطبوعات خود شناخته می‌شوند، حول «شطرنج چهره‌ها» می‌گردد، نه در سطح مطالبات و نیازهای مردم، و واقع آن است که این جامعه در زیر این پوسته سیاسی در حال طی مسیر خویش است، هر چند که نهادهای سیاسی تکلیف خود را به درستی انجام نمی‌دهند.
۲.    بیهوده، بحث‌ها بر سر این است که چه چهره‌هایی می‌توانند از جانب جناح‌های مختلف کاندیدا شوند، ولی، قاعده این است که تعیین شود، این جامعه چه چیزی لازم دارد؟ مطالبات این جامعه کجاست و چگونه است؟ و چه برنامه‌هایی می‌توانند این مطالبات را پوشش دهند؟ فقدان چنین رهنمودهایی، خلأ اصلی در میدان سیاسی حال حاضر ماست. ماجرا به این بر می‌گردد که نیروهای فعال سیاسی آن طور که باید، منضبط عمل نمی‌کنند، و حاصل آن است که «فرآورده سیاسی» درستی نیز تولید نمی‌شود.
۳.    اصلاح‌طلبان، با یک مفهوم مبهم، ولی، رادیکال و به قول خودشان «جنبشی» از دموکراسی، با مخاطبان خود حرف می‌زنند، و اصول‌گرایان نیز، با یک هواداری مبهم از ولایت، انگار که خودشان به عنوان فعالان سیاسی تکلیفی در تولید «فرآورده سیاسی» ندارند؛ هر دو، برنامه مشخصی برای اداره کشور ارائه نمی‌دهند، و تنها موجباتی را فراهم می‌کنند که یک لایه سطحی در انتخابات تشکیل شود، و در زیر این لایه، عملکردها هم‌چنان همان عملکردهای تعدیل اقتصادی و لیبرال‌سازی سیاسی باشد.
۴.    در درجه اول، به عنوان یک تحلیل‌گر اجتماعی، تصور من این است که مردم، و بویژه مردم خارج از مرکز و هم‌چنین، اقشار آسیب‌پذیر شهری، خواهان عبور از این پوسته رویی و تأثیرگذاری بر آن عملکردهای بنیادین تعدیل اقتصادی و لیبرال‌سازی سیاسی هستند؛ آن‌ها می‌خواهند سیاست را به مردم و برای مردم برگردانند، و ایده «دولت خدمتگزار» را احیا نمایند. یک نحو آرزوی قلبی در میان است، که بر اساس آن، شمار عظیمی از این مردم خواهان بازگشت به صفای برادری انقلابی، و تعاون و همکاری دست جمعی برای پیشبرد اغراض ملت با پیگیری همدلانه و دسته‌جمعی و اصطلاحاً «بسیجی» امور هستند. البته، دستیابی به این منظور، با یک دولتمرد کاریزماتیک، یا با احیای صاف و ساده همان ساز و کارهای دو دهه پیش میسر نیست، بلکه نظر به پیچیدگی بیشتر و فزاینده امور، نیاز به ابتکارهای تازه یا همان «فرآورده‌های سیاسی» تازه هست، که در حال حاضر وجود ندارد. مردم، چنان چیزی را می‌خواهند، ولی، دستیابی به آن مستلزم فرمول‌های تازه با ملاحظه شرایط پیچیده‌تر است.
۵.    باز، برداشت من این است که مردم از فرمول‌های رادیکال نیز پرهیز دارند؛ فرمول‌هایی که خواهان «نجات بیمار از طریق قطع عضو» هستند. از این روست که طی این سی و پنج ماه از دولت اخیر، که تسلط اصلاح‌طلبان بر وزارت علوم را به دنبال داشت، با هر تنفس مصنوعی که بود، چیزی به نام «جنبش دانشجویی» بر نیامد. آن‌ها به بهانه‌های مختلف کوشش کردند تا به قول خودشان فضای دانشگاه‌ها را «جنبشی» کنند، ولی، واقع آن است که اعتماد به صداقت فرمول‌های جنبشی، با انبوه نقض عهدهای جنبش‌گرایان اصلاح‌طلب، بیش از پیش دشوار شده است. برداشت من این است که مردم بالغ‌تر از پیش، خواهان ارائه یک «فرآورده سیاسی» روشن با گارانتی مشخص هستند.
۶.    نکته دیگر آن است که آن چه دولت را طی این سه سال به افلیج کشانده، گم کردن راه و رسم بهره‌مندی از ظرفیت‌های مردم است. توقع بی‌جایی است از آن‌هایی که خود را «گروه عقلا» نامیده‌اند و خویشتن را از «لبوفروش‌ها» و «راننده تاکسی‌ها» تمیز داده‌اند، تا بتوانند برای ظرفیت‌های مردم حسابی باز کنند، و از قضا، این، چیزی است که ما هم اکنون، به آن احتیاج مبرم داریم. آن‌ها دستگاه دولتی را نه به عنوان یک مجموعه خدمتگزار که خود را در خدمت ظرفیت‌های مردمی قرار می‌دهد، بلکه در قامت پیشوایان بوروکرات ملت می‌بینند که از تارک بر قعر فرمان می‌رانند. قرن‌هاست که کسی نتوانسته است این چنین بر مردم ایران حکومت کند. مغولان نیز، چون به ایران رسیدند، راه و رسم خود را تغییر دادند و با این مردم مدارا کردند؛ این دوستان بوروکرات که جای خود دارند.
۷.    در سوی دیگر، عدالت‌خواهان اصولگرا نیز نمی‌توانند به سیاق پیشین، سر و ساده، پیگیر «عدالت» باشند. واقع آن است که الگوی نابرابری طبقاتی، یا فساد مدیران، که در سال ۱۳۸۴، فیصله‌بخش انتخابات شد، به قدر کافی گویای پیچیدگی مسائل امروز نیست. یک دهه بعد، فلاکت و بی‌عدالتی، سر و شکل بسیار پیچیده‌تری به خود گرفته است و علاوه بر فقر با بحرانی شدن سبک زندگی مترفانه در اقشار متوسط و فوقانی شهری، بیماری‌های روانی، آموزش و پرورش ضعیف، اشتغال موقت، زنان سرپرست خانوار، و تنوع بی‌سابقه در سوء مصرف مواد مخدر همراه شده است. باید برای همه این مسائل نسخه‌ای داشت تا «عدالت» تحقق درست و پایداری پیدا کند.
۸.    نکته مهم در این مسائل بحرانی شده این است که بهره‌برداری از ظرفیت‌های خانواده، با دشواری مواجه شده است. خانواده، در طول تاریخ انقلاب اسلامی، همواره، یکی از نقاط اتکاء مهم، بلکه مهم‌ترین نقطه اتکاء نظام حکمرانی مردم‌سالاری دینی در جمهوری اسلامی بوده است. طی این سال‌ها، کشور با همراهی و همکاری گسترده خانواده‌ها در امور مختلف مانند حمایت گسترده از آموزش و گذر فرزندان به زندگی بزرگ‌سالی، پرورش احساسات انسانی، همدلی و نوع دوستی، احساس هویت شخصی و اجتماعی، ترویج احساسات مقدس و معنوی، و تشویق برقراری پیوندهای تعاونی و مشارکت در امور عام المنفعه اداره شده است. بویژه برداشت من این است که هر راه حلی برای آینده، باید توضیح مشخصی برای احیای ظرفیت «خانواده» ارائه دهد. خانواده هم‌چنان مهم‌ترین شکل‌بندی اجتماعی در ایرانشهرهای اسلامی است، و دولت نمی‌تواند بدون هماهنگی با آن، به تحقق ظرفیت‌ها فکر کند.
۹.    نکته آخر این که، دولت‌های اخیر ما، برنامه روشنی برای بهره‌مندی از ظرفیت‌های مهم دین و رسانه برای احیای مشارکت‌های مدنی مثبت و سازنده نداشته‌اند. فرآورده سیاسی مطلوب برای انتخاب ۹۶، باید، برنامه معینی برای استفاده نهادمند از این ظرفیت‌ها داشته باشد. دیوید مک نایت، سال ۲۰۰۵، در کتاب مهم و الهام‌بخش «فراسوی راست و چپ؛ سیاست جدید و نبردهای فرهنگی»، در یک جمع‌بندی از افول چپ، گوشزد می‌کند که پس از سال‌ها تلاش خستگی‌ناپذیر روشن‌فکران، برای منکوب ساختن دین، ادیان نشان دادند که هسته‌های سخت تمدن بشری هستند. توهم روشن‌فکران در اعتقاد به ماهیت کاملاً خشک و حسابگر از انسان، متکی بر مفروضات غلط در مورد انسان استوار بوده است. انسان، یک موجود چند بعدی و اخلاقی است، و درک این موجود پیچیده، برای روشن‌فکری که بیش از حد خام، و به لحاظ تاریخی کم تجربه به نظر می‌رسد، میسر نیست. در سرتاسر تاریخ مدنی، دین، مخزن اصلی ارزش اخلاقی و انسانی بوده است، و روشن‌فکر اصلاح‌طلب، نمی‌تواند بدون استفاده از نهادهای آن، کشور را نجات دهد. طی این دو دهه، روشن‌فکر، مفاهیم متعالی را با خامی خود خراب کرده است؛ آزادی را با سکس، عدالت را با دنیاطلبی، و مسؤولیت‌پذیری را با طلب‌کاری، تباه کرده است. آن‌ها اصل مفهوم توسعه و پیشرفت را با برنامه‌های تعدیل و لیبرالیسم خود لکه‌دار کرده‌اند. در مقابل، ایده انقلاب اسلامی بر این مفروض استوار بود که تأمین نیازهای مادی ارضاء کننده نخواهد بود، مگر آن که در شبکه‌ای ظریف‌تر و پیچیده‌تر از نیازمندی‌های انسان قرار گیرد؛ مؤلفه‌های مهم این شبکه شامل عدالت، انصاف، برابری، مراقبت از دیگران، ارزش نهادن به زندگی انسان، و تعهد به توسعه کامل «ظرفیت»های هر فرد به عنوان «آزادی» و «حریت» در مسیر «توحید» بوده است.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.