علامه محمد حسین طباطبایی در «تفسیر المیزان»
• انسان در زندگى محدودى كه دارد، و سرگرم آبادى آن است، چارهاى ندارد جز اینكه در آنچه مىخواهد و آنچه نمىخواهد تابع سنتى باشد، و حركات و سكنات و تمامى مساعى خود را بر طبق آن سنت تنظیم نماید.
• این سنت در اینكه چه نوع سنتى باشد، بستگى به رأى و نظریه انسان، درباره حقیقت عالم و حقیقت خودش دارد، و خلاصه بستگى به جهانبینى و انسانبینى، و رابطه میان انسان و جهان دارد. به شهادت اینكه مىبینیم اختلافى كه امتها و اقوام در جهانبینى و نفسبینى دارند، باعث شده كه سنتهایشان هم مختلف شود.
• آرى، كسى كه براى وراى عالم ماده وجودى قائل نیست، و هستى را منحصر در همین عالم ماده مىداند، و پیدایش عالم هستى را مستند به اتفاق و تصادف مىبیند، و انسان را موجودى مىپندارد مادى محض، كه هستىاش در فاصله بین تولد و مرگ خلاصه مىشود، و براى خود سعادتى جز سعادت مادى، و در اعمالش هدفى جز رسیدن به مزایاى مادى از قبیل مال و اولاد و جاه و امثال آن دنبال نمىكند، و به جز لذتگیرى از متاع دنیا و رسیدن به لذائذ مادى و یا لذائذى كه منتهى به مادیات مىشود آرزویى ندارد، و معتقد است كه مهلتش در این كامرانى تا مدتى است كه در این دنیا زندگى مىكند، و بعد از مردن همه چیز تمام مىشود، چنین كسى و چنین قومى سنتى كه به حكم اجبار پیروى مىكند غیر از آن سنتى است كه یك انسان و یا یك قوم معتقد به مبدأ و معاد پیروى مىكند.
• كسى كه معتقد است پیدایش و بقاى عالم مستند به نیرویى فوق عالم و منزه از ماده است، و یقین دارد كه در وراى این خانه خانهاى دیگر، و بعد از این زندگى زندگانى دیگرى هست، چنین كسى- و چنین قومى- در آنچه مىكند، سعادت هر دو نشانه را در نظر مىگیرد، و به همین جهت صورت اعمال این گونه مردم، و هدفهایی كه دنبال مىكنند، و آرایى كه دارند با دسته اول مختلف است.
• و چون بینشها مختلف است، سنتها هم مختلف مىشود، مردمى كه بتپرستند چه آنها كه برهمایىاند و چه آنها كه بودایىاند به خاطر اینكه معتقد به معاد نیستند، سنتى دارند. و اهل كتاب، چه آنها كه مجوسى و یا كلیمى و یا مسیحى و یا مسلمانند، براى خود سنتى دارند كه مخالف با سنت دیگران است.
• و كوتاه سخن اینكه: در میان اقوام مزبور آنها كه اهل ملت و دین آسمانىاند و به معاد معتقدند، به خاطر اینكه براى خود حیاتى جاوید و ابدى قائلند، در اتخاذ سنت، آرایى كه مناسب با این حیات باشد اتخاذ مىكنند. آنها ادعاء مىكنند كه بر هر انسانى لازم است كه وسیله زندگى عالم بقاء را فراهم نموده، خود را براى توجه به پروردگارش مهیا سازد، و در اشتغال به كار زندگى دنیایى كه فانى است، زیادهروی نكند. و اما كسانى كه ملت و دینى ندارند و تنها در برابر مادیات خضوع دارند، رفتارى غیر از این دارند.
• انسان از آنجایى كه به حسب طبع مادىاش، رهین ماده و همه زد و بندش در اسباب ظاهرى مادى است، یا اسباب را به كار مىزند و یا از آن اسباب متأثر و منفعل مىشود، و همیشه این سبب او را به دامن آن سبب پرتاب، و آن به دامن این متوسلش مىكند، و هیچ وقت از آنها فراغت ندارد، لذا به خیالش چنین مىرسد كه حیات دنیاى فانى اصالت دارد، و دنیا و مقاصد و مزایایى كه به زندگى دنیا مربوط مىشود، هدف نهایى و غرض اقصاى از وجود او است، و باید براى به دست آوردن سعادت آن زندگى تلاش كند.
• پس، زندگى دنیا چنین حیاتى است و آنچه در دست اهل دنیا از ذخیره، نعمت، آرزو، نیرو، و عزت هست حقیقتش همین است كه گفتیم، و آنچه را كه فقر، عذاب، محرومیت، ضعف، ذلت، مصیبت، و خسران مىنامند نیز چنین چیزهایى است. و كوتاه سخن اینكه: آنچه از خیر عاجل و یا نفع فانى در دنیا هست به نظر اهل دنیا خیر مطلق و نفع مطلق جلوه مىكند، و آنچه را كه دوست نمىدارد شر و ضرر مىپندارد.
• مردم دنیا كه چنین وضعى دارند، آن دسته از آنان كه اهل ملت و كتاب نیستند، عمرى را با همین پندارهاى خلاف واقع به سر مىبرند، و از وراى این زندگى خبرى ندارند، ولى آنهایی كه اهل ملت و كتابند، اگر هم بر طبق دسته اول عمل كنند، اعتراف دارند كه حقیقت خلاف آن است، و همیشه بین قول و فعلشان ناهماهنگى هست هم چنان كه خداى تعالى در این باره فرمود: “كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیهِمْ قامُوا” (هر گاه روشنى ببینند در آن قدم بردارند و چون تاریك شود بایستند. سوره بقره/ ۲۰).
• حال ببینیم در این میان اسلام به چه چیز دعوت مىكند؟ اسلام بشر را دعوت مىكند به چراغى كه فروكش شدن برایش نیست، و آن عقاید و دستورالعملهایى است كه از فطرت خود بشر سرچشمه مىگیرد، هم چنان كه فرموده: “فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ” (رو به سوى دینى آر كه همه معارفش عادلانه و خالى از افراط و تفریط است و از فطرتى سرچشمه مىگیرد كه خداى تعالى بشر را در آن فطرت آفریده و این چنین دینى دین قیم است. سوره روم/ ۳۰).
• این وضع دعوت اسلام است. از سوى دیگر، ببینیم فطرت به چه دعوت مىكند؟ به طور قطع فطرت در مرحله علم و اعتقاد دعوت نمىكند، مگر به علم و عملى كه با وضعش سازگار باشد، و كمال واقعى و سعادت حقیقىاش را تامین نماید. پس، از اعتقادات اصولى مربوط به مبدأ و معاد، و نیز از آراء و عقائد فرعى، به علوم و آرایى هدایت مىكند كه به سعادت انسان منتهى شود، و همچنین به اعمالى دستور مىدهد كه باز در سعادت او دخالت داشته باشد.
░▒▓ حكمت به مثابه علم و عمل حق و سرچشمه گرفته از فطرت
• و به همین جهت خداى تعالى این دین را كه اساسش فطرت است، در آیاتى از كلامش دین حق خوانده، از آن جمله فرموده: “هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ” (او كسى است كه رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاد. سوره صف/ ۹)، و نیز درباره قرآن كه متضمن دعوت دین است فرموده: “یهْدِی إِلَى الْحَقِّ” (قرآن به سوى حق هدایت مىكند. سوره احقاف/۳۰).
• و حق، عبارت است از رأى و اعتقادى كه ملازم با رشد بدون غى، و مطابق با واقع باشد، و این همان حكمت است، چون حكمت عبارت است از رأى و عقیدهاى كه در صدقش محكم باشد، و كذبى مخلوط به آن نباشد، و نفعش هم محكم باشد، یعنى ضررى در دنبال نداشته باشد، و خداى تعالى در آیه زیر به همین معنا اشاره نموده مىفرماید: “وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ” (و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد. سوره نساء، آیه ۱۱۳)، و نیز در وصف كتاب خود كه بر آن جناب نازل كرده مىفرماید:
• “وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ” (سوره یس، آیه ۲)، و نیز رسول گرامى خود را در چند جا از كلام مجیدش معلم حكمت خوانده، از آن جمله فرموده: “وَ یعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ” (سوره جمعه، آیه ۲).
• بنا بر این پس تعلیم قرآنى كه رسول (ص) متصدى آن و بیانگر آیات آنست، تعلیم حكمت است و كارش این است كه براى مردم بیان كند كه در میان همه اصول عقائدى كه در فهم مردم و در دل مردم از تصور عالم وجود و حقیقت انسان كه جزئى از عالم است رخنه كرده كدامش حق، و كدامش خرافى و باطل است، و نیز در سنتهاى عملى كه مردم به آن معتقدند، و از آن اصول عقائد منشا مىگیرد، و عنوان آن غایات و مقاصد است، كدامش حق، و كدام باطل و خرافى است.
• مثلا بعضى از مردم- كه همان منكرین ادیانند- معتقدند كه حیات مادیشان اصالت دارد، و هدف نهایى است، حتى بعضى از آنان گفتهاند: “ما هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا” (ما به جز این زندگى مادى زندگانى نداریم. سوره جاثیه/ ۲۴) ولى قرآن متوجهشان مىكند به اینكه: “وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ” (و این زندگى دنیا چیزى به جز لهو و بازى نیست، زندگى اصلى و حقیقى خانه آخرت است. سوره عنكبوت/ ۶۴)، و نیز مردم معتقدند كه اسباب حاكم در دنیا تنها حیات و موت، صحت و مرض، غنى و فقر، نعمت و نقمت، و رزق و محرومیت است و مىگویند: “بَلْ مَكْرُ اللَّیلِ وَ النَّهارِ” (تنها گردش روزگار است كه چنین و چنان مىكند. سوره سبا/ ۳۳)، و قرآن متذكرشان مىكند به اینكه: “أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ” (ایجاد و تدبیر در آن تنها به دست خداست، و گردش روزگار هم به دست او است. سوره اعراف/ ۵۴)، و نیز مىفرماید: “إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ” (حكم تنها از آن خدا است. سوره یوسف/ ۶۷)، و از این قبیل آیات راجع به حكم و تدبیر.
• و نیز یك عده معتقدند كه خودشان در مشیت و خواست مستقلاند و هر چه بخواهند مىكنند، ولى قرآن تخطئهشان كرده، مىفرماید: “وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یشاءَ اللَّهُ” (و نمىخواهند مگر آنكه خدا هم خواسته باشد. سوره انسان/ ۳۰)، و یا معتقدند به اینكه اطاعت و معصیت و هدایت كردن و هدایت شدن به دست انسانها است، ولى خداى تعالى هشدارشان مىدهد به اینكه ”إِنَّكَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشاءُ” (تو نمىتوانى هر كس را كه دوست مىدارى هدایت كنى، بلكه خدا است كه هر كه را بخواهد هدایت مىكند. سوره قصص/ ۵۶).
• باز جمعى معتقدند كه نیرویشان از خودشان است، و خداى تعالى آن را انكار نموده، مىفرماید: “أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً” (نیرو همهاش از خداست. سوره بقره/ ۱۶۵) و یا معتقدند به اینكه عزتشان تنها با داشتن مال و فرزندان و یاوران حاصل مىشود، و قرآن بر خلاف این پندار حكم مىكند و مىفرماید: “أَ یبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً” (آیا عزت را از پیش خود طلب مىكنند؟ عزت همهاش از خداست. سوره نساء/ ۱۳۹)، و نیز مىفرماید: “وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ” (عزت تنها از آن خدا و رسول او و مؤمنین است. سوره منافقون/ ۸).
• و نیز جمعى كه همان دسته اول و منكرین ادیانند معتقدند كه كشته شدن در راه خدا مرگ و نابودى است، ولى قرآن آن را حیات دانسته مىفرماید: “وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ” (و به كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند نگویید مردهاند، بلكه زندهاند ولى شما زندگیشان را درك نمىكنید. سوره بقره/ ۱۵۴).
• و معارفى دیگر از این قبیل كه منكرین ادیان و دنیاپرستان درباره آنها آراء و عقائدى دارند، و قرآن تخطئهشان نموده، به سوى معارفى دیگر دعوتشان مىكند، و رسول خدا (ص) در آیه شریفه” ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ” (مردم را با حكمت و موعظتى نیكو به سوى راه پروردگارت دعوت كن. سوره نحل/ ۱۲۵) مامور دعوت به آن شده است.
• و این معارف كه نمونهاى از آن ذكر شد معارف و علوم بسیار زیادى است كه زندگى دنیا خلاف آن را در ذهن تصویر مىكند، و همان خلاف را آن چنان آرایش مىدهد كه صاحب ذهن، آن را حقیقت مىپندارد، و خداى تعالى در كتاب مجیدش و رسول خدا به امر خدا در تعلیمش مؤمنین را هشدار داده، دستور مىدهد كه مؤمنین یكدیگر را به آنچه حقیقت است سفارش كنند، هم چنان كه فرموده: “إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ” (محققا همه انسانها در زیانكارىاند، مگر تنها كسانى كه ایمان آورده اعمال صالح مىكنند، و یكدیگر را به پیروى از حق سفارش مىنمایند. سوره عصر/ ۳)، و نیز فرموده: “یؤْتِی الْحِكْمَةَ مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً كَثِیراً وَ ما یذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ” (خداوند به هر كس بخواهد حكمت مىدهد، و به كسى كه حكمت داده شد خیرى بسیار داده شده، ولى به جز خردمندان متذكر این معنا نمىشوند. سوره بقره/ ۲۶۹).
• پس قرآن در حقیقت، مىخواهد انسان را در قالبى از علم و عمل بریزد كه قالبى جدید و ریختهگرىاش هم طرزى جدید است، قرآن مىخواهد با این ریختهگرىاش انسانى بسازد داراى حیاتى كه به دنبالش مرگ نیست، و تا ابد پایدار است، و به همین معنا آیه زیر اشاره نموده، مىفرماید: “اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یحْییكُمْ” (استجابت كنید دعوت خدا و رسول را وقتى شما را مىخوانند تا زندهتان كنند. سوره انفال/ ۲۴)، و نیز مىفرماید: “أَ وَ مَنْ كانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها” (آیا كسى كه مرده بود پس ما زندهاش نموده، نورى برایش قرار دادیم تا با آن در بین مردم زندگى كند، در وصف، مثل كسى است كه در ظلمتهایى قرار گرفته باشد كه خروجى برایش نیست سوره انعام آیه ۱۲۲).
• و ما وجه حكمت و معناى آن را در هر آیهاى كه سخن از حكمت داشت ذكر كردیم، البته به آن مقدارى كه این كتاب مجال بحثش را داشت.
• و از آنچه گذشت معلوم شد اینكه بعضى گفتهاند: “تفسیر قرآن، تلاوت آنست، و اما غور و كنجكاوى در معانى آیات قرآن تاویل، و ممنوع مىباشد” فاسد و سخنى بسیار دور از ذهن است.
مآخذ:...
هو العلیم