فیلوجامعه‌شناسی

کارل مارکس: از شکل افتادن امر طبیعی در سرمایه‌داری

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از جرج مک‌کارتی؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


• به نظر کارل مارکس، «امر طبیعی» و آگاهی، در جامعه‌ای که مبتنی بر کار ازخودبیگانه، تقسیمات طبقاتی و ایدئولوژی است، از مسیر درست منحرف شده است.
• با نظام مالکیت خصوصی، نیازهای مصنوعی برانگیخته می‌شوند، تا مشروعیت و استمرار سرمایه‌داری را تضمین کنند.
• ضرورت و نیاز به خویشتن‌شناسی و رهایی، تبدیل به نیاز به پول می‌شود.
• نیازهای انسانی، به خواسته‌های مصرفی تبدیل می‌گردند.
• زیبایی و هنر، مبدل به کالاهای جسمیت‌یافته می‌شوند.
• و توانمندی‌های انسانی با تعابیر سود و ثروت تعریف می‌گردند.
• با تبدیل اهداف به ابزار، آگاهی تخدیر می‌شود.
• این آگاهی تخدیر شده، منجر به آسیب و امیال مصنوعی، وحشی‌گری ددمنشانه، ابتذال در انتخاب‌های مصرف‌کنندگان، و بازتولید مکانیکی وجود مادی می‌شود.
• انسان با وجوه گوناگونش از بین می‌رود؛ آزادی و اختیار، به ابتدایی‌ترین و کم‌توسعه‌یافته‌ترین جنبه‌های تجربه‌ی انسانی (بازار مبادله و مصرف) محدود می‌شود.
• این تصور که ما موجودات اخلاقی و اجتماعی هستیم (یعنی همان «نیاز به جامعه») به دلیل جدایی نیازها از جامعه تبدیل به فرضی بی‌اهمیت شده است.
• آن‌چه در این میان نابود و فراموش شده، آرمان‌های سیاسی و رؤیاهای باستان در باب توانمندی‌ها و استعدادهای بالقوه‌ی انسانی، خویشتن‌شناسی و عقلانیت اجتماعی است که در متن یک مدینه و پولیس واقعی به دست می‌آید.
• فردیت، به حداقل وجه ممکن تقلیل می‌یابد. فردیت، با ثروت مادی و فقر روحی، مترادف می‌شود.
• خصلت چنین جامعه‌ای «نوعی زمختی است که از فرط مصنوعی بودن امور، روح را خفه کرده است، و بنابراین، خودتخدیری (self-stupefaction) در این جامعه، توهم ارضای نیازها و پندار تمدنی در بربریت را به بار آورده است».
• مارکس، در سراسر آثار اولیه، دغدغه جامعه‌ای را داشت که بر آرمان‌های کلاسیک، روابط دوستانه، شهروندی، و اصول اقتصادی مبادله متقابل و تعاون استوار است. این، همان آرمان اخوت و شرافت بشری است.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.