برداشت آزاد از سارا میلز؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
• یکی از ادعاهای مهم فوکو این است که گفتمان، گروههای به شدت نظم یافتهای از پارهگفتارها یا گزارههایی هستند با قواعد درونی مختص به خود گفتمان. گفتمان به مثابه یک کل از گفتمانهای نظم یافته تشکیل شده است. قواعد و ساختارهای گفتمانی از عوامل اجتماعی اقتصادی یا فرهنگی به آن معنا منشأ نمیگیرد، هرچند ممکن است این عوامل تا حدودی در شکلگیری آنها نقش داشته باشند. این تصور از گفتمان نیز گفتمانی قاعدهمند و واجد ساختار درونی است. فوکو این نوع تحلیل ساختارهای گفتمانی را «دیرینهشناسی» نامید؛
• این تعریف از دیرینهشناسی ممکن است در نگاه نخست به نحو خاصی مبهم به نظر برسد. در واقع فوکو میکوشد بر این نکته تأکید کند که دلیل اصلی برای انجام تحلیلی از ساختارهای گفتمان، کشف آن ساز و کارهای حمایتی است که آن را در سر جای خود حفظ میکنند. به این معنا که آنها [ساز و کارهای] اجتماعی فرهنگی هستند؛
• احساس نیرومندی هست که فوکو امر واقع را مجموعهای از ساختهایی تلقی میکند که از طریق گفتمان شکل گرفتهاند. به باور او ما تنها به ساختارهای گفتمانی که ادارک ما از امر واقع را تعیین میکنند، دسترسی داریم. فوکو وجود امر واقع را رد نمیکند و بلکه بر عکس، تأکید میکند که آنچه به نظر ما معنیدار میآید، وابسته به ساختارهای گفتمانی است. فوکو معتقد است که گفتمانها به فهم ما از واقعیت ساختار میدهند، اما این نظامها را اموری مجرد یا منتزع نمیداند؛
• به باور فوکو ادراکی که ما از اشیا داریم در محدودههای قید و بندهای گفتمانی شکل میگیرد. از نظر فوکو گفتمان باعث میشود که حوزه دید شخص محدود شود. از این رو تعیین حدود یک حوزه، نخستین مرحله در تأسیس مجموعهای از رویههای گفتمانی است. سپس برای اینکه یک گفتمان یا یک شیء فعال شود، داننده میبایست حق سخن گفتن برای خود دست و پا کند. سرانجام اینکه، هر کنشی به نوعی کاربردهای احتمالی را که آن گزاره میتواند داشته باشد، یا قواعد آینده برای کاربرد آن را تدوین میکند؛
• فوکو معتقد است که گفتمان، اشیا را برای ما برمیسازد. یک نمونه از این برساخته شدن اشیا از طریق گفتمان این است که مرز بین جانوران و گیاهان در دورههای مختلف تاریخی به انحای مختلفی رسم شده است. در واقع، ردههای گیاهان و جانوران مدام در حال بازتعریف شدن بودهاند. نمونه دیگر، میتواند سنخشناسی مبتنی بر طبقهبندی لینائوس از ردهبندی گیاهان باشد؛ اروپاییها وقتی گونههای گیاهی را کشف میکردند، نام بومی آنها را عوض میکردند و نام طبقهبندیهایی را به آنها میدادند که ساختهی نظام لینهای بود؛
• گفتمان، رویدادها و سلسله رویدادهای خاص در درون روایتهایی را که از دید یک فرهنگ خاص رویدادهایی واقعی یا جدی هستند، میسازند. به عنوان نمونه: ساختارهای رسمیت یافتهای وجود ندارد که در چارچوب آنها کسانی که از سقط جنینهای ناخواسته رنج میبرند بتوانند سخن از صدمات خود به میان آورند؛
• این مواضع فوکو مورد انتقاد قرار گرفته است چون از آن چنین برمیآید که هیچ چیز غیر گفتمانی وجود ندارد. اما فوکو ماهیت رویدادها و تجربهها را رد نمیکند، او صرفاً میگوید که تنها راه درک واقعیت، از گفتمان و ساختارهای گفتمانی میگذرد. به باور او نیروی به هم پیوستهای از فشارهای نهادی و فرهنگی، همراه با ساختار درونی یا ذاتی گفتمان وجود دارد که همیشه از نقشهها و امیال نهادها یا قدرتمندان فراتر میرود؛
• تحلیل رولان بارت از ساختارهای گفتمانی در قطعات: «گفتمان یک عاشق»، تکمیل کننده کار فوکو است. بارت معتقد است همه عناصر ساختارمند آدم عاشق (استعاره، خلق و خوی، عواطف، ژستها و …) چیزی را که او «قطعات» مینامد، میسازند و همینها هستند که گفتمان را به عنوان یک کل میسازند. او قصد دارد توضیح بدهد که چگونه مجازها، احساسات و حالتی را تعیین میکنند که عاشق تجربهمیکند بدون اینکه در بند توضیح یا کشف منبعی برای این مجازها باشد. قطعه به عنوان جزء متشکلهی گفتمان، یقیناً شیوهی وسوسه انگیزی برای تبیین این ساختارهاست. مهمترین این ساختارهای ذاتیِ گفتمان به باور فوکو عبارتند از: سامان معرفت، گزاره، گفتمان و بایگانی؛
• فوکو میکوشد تا بتواند محدوده گفتمانی یک سامان معرفت را، تدوین کند. گروههای گفتمانها ساختارهای یک سامان معرفت را تشکیل میدهند. سامان معرفت از مجموع ساختارهای گفتمانیای تشکیل شده است که نتیجه تعامل طیفی از گفتمانهایی است که در آن زمان خاص رایج و واجد صلاحیت شدهاند. سامان معرفت شامل انواع روشها یا متدلوژیهایی است که یک فرهنگ برای اندیشیدن دربارهی موضوعاتی خاص به مثابه [اصولی] بدیهی تکیه میکند. فوکو میگوید که مردم، در دورههای خاص به شیوههای خاصی از ساختار دادن اندیشه، روی میآورند؛
• فوکو معتقد است که ما با گسستهای معرفتی سروکار داریم، یعنی در سویههای خاصی در یک فرهنگ، شاهد تحولات نامتداوم در ساختارهای گفتمانی هستیم. این اعتقاد بر عدم تداوم گفتمان، فوکو را قادر ساخت تا به مخالف با ایدهی پیشرفت فرهنگها برخیزد. از این نظر، روایت فوکو از تاریخ هم با روایت محافظهکاران اختلاف دارد و هم با روایت مارکسیستها. الگوی مبتنی بر پیشروی بیوقفهی رویداد به سوی یک آینده بهتر، مانع توجه به پسرویها میشود. الگوی فوکویی استوار بر گسستهای تاریخی صرفاً تغییراتی را که در بطن ساز و کار تفکر رخ میدهند، نشان میدهد؛
• سامان معرفت محصول مجموعهای از گزارههایی هستند که در گفتمانها یا چارچوبهای گفتمانی مختلف گرد آمدهاند. درایفوس و رابینو بیان میدارند که گزاره یک پارهگفتار نیست، به این معنا که یک جمله بسته به اینکه در چه بافت گفتمانیای ظاهر میشود، عملاً میتواند به عنوان چندین گزارهی مختلف کارکرد داشته باشد؛
• از نظر فوکو گزارهها، پارهگفتارهایی هستند که نوعی نیروی نهادی در خود دارند و از این رو اعتبار خود را مدیون اشکالی از اقتدار یا اتوریته هستند. آن تعداد از پارهگفتارها و متنها که نوعی ادعای صدقی میسازند و به عنوان دانش مورد تأیید قرار میگیرند میتوانند به مثابه گزارهها طبقهبندی شوند. تحلیل دیرینهشناسی فوکو، نظامهایی را اداره میکنند که از طریق آنها پارهگفتارهای دیگر را از قرار گرفتن در موضع برحق بودن و به تبع آن طبقهبندی شدن در زمره گزارهها کنار میگذارند؛
• در آثار فوکو تفاوت مهمی هست بین گفتمان به مثابه یک کل (مجموعهای از قواعد و روالها برای تولید گفتمانهای خاص) و خود آن گفتمانها یا مجموعه گزارهها. آنچه مرزهای یک گفتمان را تشکیل میدهد بسیار مبهم است. مسأله مورد علاقه خود فوکو، بیش از آنکه خود گزارهها به شکل فینفسه باشد، نحوه ادغام آنها در قالب گفتمانها یا شکلبندیهای گفتمانی و نحوه کسب بخشی از نیروشان از اینگونه ادغام شدنهاست؛
• ساختار گفتمانی دیگری که فوکو بر آن انگشت میگذارد بایگانی است. مفهوم بایگانی همسو با مفهوم سامان معرفت عمل میکند. در این اجالت، بایگانی را به عنوان مجموعهی ساز و کارهای گفتمانی تلقی میکنیم که آنچه را که میتواند گفته شود، شکل گفتن آن و آنچه را واجد ارزش شناختن و به خاطر آوردن به حساب میآید، محدود میکند؛
• فوکو در مقالهی نظم گفتمان در کنار تلاش برای تعریف راهی که از طریق آن ساختارهای گفتمانی آنچه را که میتوانیم بگوییم و آنچه را که میتوانیم دانش مشروع تلقی کنیم، محدود میکنند دشواریهایی را نیز که بر سر راه شخص برای جا دادن خود در بطن یک گفتمان و شروع به سخن گفتناش قرار دارند، به بحث میکشد. سرآغاز یک سخنرانی دارای مقدمات و حاوی شرحی از اعتبار سخنران میباشد. آنچه فوکو در اینجا تأکید میکند این است که حتماً وقتی ورود به گفتمان به این طریق آیینی شده است، نمیتواند راه گریز گفتمان از این تلاشهای مصرف شده برای نظم درآوردن آن را کاملاً ببندد؛
• فوکو فرایند کنارگذاری و طرد را که روی گفتمان عمل میکند تا آنچه را که میتواند گفته شود و آنچه را که میتواند به مثابه دانش بشمار آید و محدود سازد، توضیح میدهد. او نخستین رویهی کنارگذاری را «حرام» یا «تابو» مینامد: موضوعاتی که در جوامع غربی (دوران ویکتوریا)، سخن گفتن از آنها دشوار بود، مثل: مرگ و مسائل جنسی. هیچ چیز ذاتی در این موضوعات که صحبت کردن از آنها را با دشواری مواجه سازد، وجود ندارد. این صرفاً یک محدودسازی گفتمانی و نهادی است که در بطن فرهنگهای خاص در دوران معین متداول میشود و این وضعیت کمکم به نظر بدیهی میرسد؛
• دومین شکل کنارگذاری و طرد، حول گفتمان کسانی متمرکز است که دیوانه و فاقد عقل به حساب میآیند. وقتی افراد به ظاهر «مجنون» سخن میگویند، وقعی به آنها نهاده نمیشود؛
• سومین شکل کنارگذاری و طرد، عبارت است از تمایزگذاری بین دانش حقیقی و دانش کاذب است. فوکو تاریخ این تقسیمبندی را ترسیم میکند و میگوید که از نظر یونانیان قرن ششم، محتوای یک گزاره تضمینی برای حقیقی بودن آن نبود، بلکه شرایط حاکم بر گفتن آن اهمیت اساسی داشت. لنارد دیویس نشان داده است که قرن هجدهم شاهد گذار از بیتوجهی به تمایز بین واقعیت و خیال به مرزکشی وسواسآمیز و انعطافناپذیر بود در این تقسیمبندی بود. کمکم یک تقسیمبندی بین حقیقت و کذب در حوزهی عمومی شکل گرفت. فوکو نشان میدهد که این ارادت به حقیقت از سوی انواع مختلف نهادها مثل مؤسسات آموزشی و غیره حمایت میشوند. کنارگذاری و طرد در ذات خود، به نحو تناقضآمیزی یکی از مهمترین راههایی است که طی آنها گفتمان تولید میشود؛
• فوکو بیان میدارد که علاوه بر طرد و کنارگذاری، ساخته شدن گفتمان دارای ساز و کارهای دورنی نیز هست که به گفتمانهای خاص تداوم میبخشد. نخستین ساز و کار چرخش، «تفسیر» است. گفتمانهایی که از سوی دیگران مورد تفسیر قرار گرفتهاند، گفتمانهایی هستند که از نظر ما دارای اعتبار و ارزشاند؛
• کتاب مقدس را میتوان متنی واجد این خصوصیات دانست. کتابی که تفاسیری بر آن نوشته شده و همچنان نوشته خواهد شد؛ به تعبیری این تفاسیر ادامه حیات کتاب مقدس را ممکن میسازند و چرخش آن به عنوان یک دانش مشروع را تضمین میکنند؛
• برای متون ادبی به عنوان مثال؛ اصحاب نقد جدید احساس میکردند که باید یک تفسیر جدید، بهتر و جامعتر از متون ادبی به دست دهند، در حالی که معتقد بودند که معنا پیشاپیش در متن حک شده، و منتظر است که توسط یک خواننده یا منتقد مجهز به مهارتهای ویژه کشف شود. در دیدگاه فوکویی این فرایند تلاش برای کشف معنای حقیقی متن صرفاً رویهی توهمآمیزی است که چرخش مداوم متن را تأمین میکند. بدین ترتیب تحلیلهای انتقادی نظریه پردازان، یک عمل پژوهشی صرف نیست. بلکه تکلیف این را نیز روشن میکنند که چه متنهایی ارزش چاپ شدن دارند و چه متنهایی بعدها هم باید چاپ شوند. بدین ترتیب متون از طریق تفسیر در چرخشی مداوم قرار میگیرند؛
• دومین تنظیم کنندهی درونی گفتمان، مسأله رشتهی علمی دانشگاهی است. فوکو بر آن بود که ساختارهای رشتهی علمی بیش از آنکه قضایا را جذب کنند، آنها را طرد میکنند. اگر کار تحقیقاتی شما در واقع صحیح و معقول باشد، ولی با شکل و محتوای رشتهی علمی خاص منطبق نباشد به احتمال بسیار نادیده انگاشته شده و یا یک کار غیر آکادمیک به حساب میآید. ساختارهای رشتهای صرفاً انواع خاصی از دانش را به عنوان دانشهای متعلق به قلمروهای خاص مشخص نمیکنند بلکه در عین حال منجر به ساختن روشهای مشخص برای تحلیل و حتی در محوطههای دانشگاهها منجر به ساختن ساختمانهایی مختص هر رشته میشوند؛
• فوکو سرانجام روی محصورسازی گفتمان به مثابه یک الزام یا قید و بند گفتمانی درونی انگشت میگذارد. منظور او از محصورسازی این حقیقت شگفتیآور است که هرچند پارهگفتارهایی که فرد میتواند تولید کند به لحاظ نظری نامحدود است، اما در عمل آنها آشکارا تکراری هستند و محدود به مرزهایی که جامعهی خاص بر سر آنها به توافق رسیده است. فوکو میگوید که این محدودهها ساختهی محدودههای گفتمانی هستند؛ ما در درون محدودهی آنچه گفتمانها به رایمان ترسیم میکنند، سخن میگوییم و عمل میکنیم؛
• گفتمان از طریق آیینهایی محدود میشود که شمار افرادی را که میتوانند انواع خاصی از پارهگفتارها را بر زبان آورند، محدود میکنند. به عنوان مثال تنها یک کشیش یا یک محضردار میتواند صیغهی عقد ازدواج را بخواند. فوکو نظام آموزشی را نه یک نهاد روشنگر که جستجوی آزادانهی حقیقت را تشویق میکند، بلکه در واقع صرفاً شکلی از به نظم درآوردن گفتمان تلقی میکند. قواعد چون و چراناپذیری دربارهی اینکه چه چیزی میتواند جزو دانش بشمار میآید، وجود دارد. در مقابل، شکلهایی از دانش که مو به مو از قواعد گفتمان پیروی میکنند، مورد تأیید قرار خواهند گرفت؛
• فوکو بجای اینکه فرض را بر این بگذارد که مردم در بیان آنچه میخواهند، آزادند، انگشت روی قید و بندها میگذارد، (وقتی آن را در کنار کار بعدی فوکو در «تاریخ تمایل جنسی»، قرار میدهیم) این معنا از قید و بند میتواند ضمن اینکه محدود کننده است، مولد نیز باشد. تنها از خلال این فرایند قید و بند است که دانش میتواند تولید شود؛
• تحلیل فوکو از مؤلف نیز اهمیت خاصی در تحلیل ساختارهای گفتمان دارد، چون از نظر او مؤلف دیگر امضاء کنندهی معنای متن نیست، بلکه نوعی سازمانده برای مجموعهای از متون است. متنهای ادبی بیش از هر متن دیگری در واکنش به قید و بندهایی که توسط دیگر متون ادبی، برپا شدهاند و در بطن این قید و بندها شکل میگیرند. یک تحلیل فوکویی روی شرایط پذیرش ایدههای جدید تمرکز خواهد کرد و احتمالاً خواهد کوشید تا ایدهها و نوآوریهایی را تحلیل کند که از سوی جامعه، تأیید نشدهاند و جامعه با معیارهای خود آنها را قابل پذیرش نمیداند؛
• یک نمونه از آن، ایدههای بیکن است که پی پرده بود که کرانههای امریکا و اوراسیا [آسیای میانه] به هم جفت و جور بودهاند. بدین ترتیب چهار قرن زودتر نظریهی بر هم کنش لایهها را پیش گویی کرد. بیکن نمیدانست چگونه ساز و کاری را که از طریق آن چنین حرکتی به وقوع پیوسته بود، توضیح دهد. لذا ایدهی او دربارهی رابطهی بین دو خط ساحلی مورد توجه قرار نگرفت؛
• فوکو معتقد است که همهی افراد در چارچوب قید و بندهای گفتمانیای که امکان تولید ایدهها و متنها را فراهم میآورند، به طور بالقوه خلاق هستند. خلاقیت بسیاری از افراد در همان سنین نخستین به واسطهی فشارهای جامعه که از طریق نظام آموزشی به آنها وارد میکند، کور میشود؛
• فوکو به جای اینکه بر مؤلف انگشت بگذارد، روس نقش مؤلفانه، یعنی اصل سازماندهی تأکید میکند که متنهای متباینی را کنار هم گرد میآورد. اعتقاد به یک مجموعه آثار، همان روایتی است که فوکو میپرسد که آیا این در واقع نظمی نیست که ما بر اساس دانشی که از اطلاعات زندگی نامهای داریم، به متن تحمیل میکنیم. در خصوص متنهای ادبی، انتقاد فوکو از مؤلف، ژرفنگرانه است، چون با تکیه بر آن میتوانیم از تحلیل متون بر اساس زندگی مؤلف، که به باور فوکو خود مجموعهای دیگر و متفاوت از متون است، دوری کنیم؛
• همهی این ساز و کارها برای ساختن، مقید کردن و چرخش اطلاعات یک تأثیر واحد دارند: آنها سبب ساز تولید گفتمان هستند، منتها فقط انواع خاصی از گفتمان. به اعتباری، آنها به ما میگویند که آنچه میتواند گفته شود و آنچه میتواند به عنوان دانش به حساب آید بسیار محدود است و در محدودهای که به رسمیت شناخته شدهاند، حدوث مییابند؛
• آنچه میتوانیم از این دورهی ساختگرا در کار بارت و فوکو، دربارهی ساختارهای گفتمانی استنباط کنیم، این معناست که گفتمان متشکل از مجموعهای از ضوابط نانوشته است. این بیمهاری ساختارهای گفتمانی برای بسیاری نگران کننده است. نظریهی پساساختارگرا و پسامدرن غالباً بسیاری از مبانی ساختارگرایی را بیاعتبار کردهاند و به وجود ساختارها به طور کلی به دیدهی تردید مینگرند.
مآخذ:...
هو العلیم