فیلوجامعه‌شناسی

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌ (۴۷): حق‌پرستي/طبع‌پرستي

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترحامدحا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی ۱۳۹۰

← ”حس“/”عقل“...
← هر زمان كه پاي نفعي مادي در كار بود، و انسان مادي مدرن آن را ”حس“ كرد، آتش شوق در او شعله‏ور گشت، و به سوي انجام آن عمل برانگیخته شد.
← اما اگر نفعي در عمل ندید، خمود و سرد گشت.
← ولي در منطق ”عقل“، انسان به سوي عملي تحريك مي‌شود كه ”حق“ را در آن ببيند.
← چنين كسي، پيروي ”حق“ را سودمندترين عمل مي‏داند؛ حال، چه اينكه سود مادي در انجام آن ”حس“ بكند يا نكند، چون معتقد است آنچه كه نزد خداست، بهتر و باقي‏تر است.
← به نمونه‌هایی از منطق ”عقل“ توجه کنید:

----------------------------------------
قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاَ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا، فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ
توبه/۵۲
----------------------------------------

← مؤمنان مي‌گويند: ولايت بر ما و نصرت يافتن ما از آن خدا و به دست اوست. جز ثوابي را كه خدا در برابر اسلام آوردن و التزام ديني، بما وعده داده، چيزي نمي‏خواهيم (حال چه با كشته شدنمان و چه با پيروزيمان به دست آيد).
← و نمونه ديگر:

----------------------------------------
لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ، وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلاَ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ
توبه/۱۲۱
----------------------------------------

← مي‌گويند: حال كه منطق ما اين است، اگر ما را بكشيد يا خسارتي به ما برسد، پاداشي عظيم خواهيم داشت، و عاقبت خير نزد پروردگار ما است، و اگر ما شما را بكشيم، يا به نحوي بر شما دست يابيم، باز، پاداشي عظيم و عاقبتي نيكو خواهيم داشت، علاوه بر اينكه در دنيا دشمنمان را نيز سركوب كرده‏ايم، پس، ما در هر حال، پيروز و سعادتمنديم، و وضع ما در هر حال، مايه رشك و حسرت شما است و شما هيچ ضرري بما نمي‏رسانيد و در رزمتان با ما هيچ آرزويي درباره ما نمي‏توانيد داشته باشيد، مگر يكي از دو خير را، پس ما در هر حال بر خير و سعادتيم و شما در يك‏ صورت پيروز و سعادتمند (به عقيده خودتان) هستيد، و آن در صورتي است كه ما را شكست دهيد، حال كه چنين است ما در انتظار بدبختي شما هستيم، ولي شما نسبت به ما جز مايه مسرت و خوشبختي را نمي‏توانيد انتظار داشته باشيد.
← پس، تفاوت منطق ”حس“/”عقل“، اين شد كه يكي ثبات قدم و پايداري را بر مبناي ”عقل“ پي نهاده و آن يكي از دو فايده محسوس برخوردار است كه عبارت است از ”ستايش مردم“ و ”راحت شدن از شر دشمن“، البته همين نفع محسوس هم در صورتي است كه از مرحله آرزو تجاوز نموده و در خارج محقق شود، و اما اگر محقق نگردد، مثلاً يك طرفش كه ستايش مردم بود، مردم او را ستايش نكنند و قدر و قيمت جهاد را ندانند، مردمي باشند كه خدمت و خيانت در نظرشان يكسان باشد، يا خدمتي كه او به خاطر آن خود را به هلاكت انداخت، خدمتي باشد كه فهم مردم به هيچ وجه آن را درك نكند و همچنين خيانت و خدمت طوري باشد كه براي هميشه از نظر مردم پنهان بماند و همچنين در طرف ديگر قضيه، يعني نابود كردن دشمن، استراحتي از نابودي او احساس نكند، بلكه در اين ميان تنها حق باشد كه از هلاكت دشمن بهره مي‏برد، در اين صورت جز خستگي و ناتواني براي او اثري نخواهد داشت.
← مواردي كه شمرديم، خود اسبابي است كه در تمامي موارد، بغي و خيانت و جنايت دست در كارند.
← آنكه خيانت مي‌كند و حرمتي براي قانون قائل نيست منطقش اين است كه: ”مردم قدر خدمت او را نمي‏دانند و با سپاسي معادل و برابر، خدمتش را تلافي و جبران نمي‏كنند“؛ ”در نظر مردم هيچ فرقي بين خادم و خائن نيست، بلكه افراد خائن وضع و حال بهتري دارند“.
← آنكه به ظلم و جنايت دست مي‏زند منطقش اين است كه: ”من اين كار را مي‌كنم و از كيفر قانون فرار مي‌كنم، چون آنان كه نگهبان قانونند، نمي‏توانند از جنايت من خبردار شوند، مردم هم كه شامه تشخيص جاني از غير جاني را ندارند، در نتيجه هيچ بويي نمي‏برند كه مرتكب فلان جنايت وحشتناك منم“.
← آنكه در اقامه حق و قيام عليه دشمنان حق كوتاهي نموده، و با آن دشمنان مداهنه و سازش مي‌كند، براي اين شانه خالي كردنش عذر مي‏آورد كه: ”قيام بر حق، آدمي را در نظر مردم خوار مي‌كند و در دنياي امروز به ريش آدم مي‏خندند و مي‌گويند اين آقا را ببين مثل اينكه از دوران‌هاي قرون وسطايي و از عهد اساطير به يادگار مانده و اگر در پاسخشان سخن از شرافت نفس و طهارت باطن به ميان آوري مي‌گويند برو بابا شرافت نفس به چه كار مي‏آيد، وقتي شرافت و طهارت باطن به جز گرسنگي و ذلت در زندگي ثمره‏اي نداشته باشد، هفتاد سال بعد از اين هم نباشد!“
← اين‌ها منطق پيروان حس است.
← و اما منطق دين مبين اسلام غير اين است، چون دين اسلام اساس خود را بر پيروي حق و تحصيل اجر و پاداش خداي سبحان قرار داده. اگر منافع دنيوي را هم هدف دانسته در مرتبه‏اي بعد از پيروي حق و تحصيل پاداش اخروي است، اين غرض ثانوي و آن غرض اولي است و معلوم است كه چنين غرضي در تمامي موارد وجود دارد و ممكن نيست كه موردي از شمول آن خارج باشد و كليت و عموم آن را نقض كند.
← پس، عمل (چه فعل باشد و چه ترك)، تنها براي خدا انجام مي‌شود. مسلمان اگر فعلي را انجام مي‌دهد، براي اين انجام مي‌دهد كه خدا خواسته است و او تسليم امر خدا است. و فعل ديگر را اگر انجام نمي‏دهد، باز به خاطر خدا، چون خدايش انجام آن را باطل دانسته و او پيرو حق است و گرد باطل نمي‏گردد، چون معتقد است كه خداي تعالي اعمالش را مي‏نويسد و به آن عليم و دانا است. خواب و چرت هم ندارد كه هنگام خوابش عمل باطل را انجام دهيم و كسي غير از او هم نيست كه از عذاب به او پناه بريم و خدا نه تنها به اعمال ما آگاه است، بلكه در همه آسمان و زمين چيزي بر او پوشيده نيست، و او بدانچه مي‌كنيم با خبر است. پس در بينش يك مسلمان، بر بالاي سر هر انساني در آنچه مي‌كند و آنچه به او مي‌كنند رقيبي است گواه، كه براي شهادت دادن در قيامت ايستاده و تماشا مي‌كند، حال چه اينكه مردم هم آن عمل را ببينند يا نبينند و چه زياد او را بستايند، يا نكوهش كنند، و چه بتوانند جلو آدمي را از آن عمل بگيرند يا نتوانند. و حسن تأثير اين تربيت به جايي رسيد كه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، كساني كه مرتكب گناهي شده بودند با پاي خود نزد آن جناب آمده و با زبان خود اعتراف مي‏كردند به اينكه، فلان گناه را مرتكب شده‏ايم و فعلا توبه كرده‏ايم يا اگر گناهي كه مرتكب شده بودند حدي داشته، تلخي آن حد را كه يا اعدام بوده و تازيانه يا كيفري ديگر مي‏چشيدند تا هم خدا از ايشان راضي شود و هم خود را از آلودگي و قذارت گناه پاك كرده باشند.
در نتیجه...
• بهره‌ي ۱۴۶. اگر طبع‌پرستي به جاي حق‌پرستي بنشيند، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد. نمي‌توان از مردمي كه در لذت‌طلبي خود حد نمي‌شناسند، و اجازه يافته‌اند كه شؤون جامعه را بر اساس اين نوع لذت‌طلبي رقم بزنند، انتظار داشت كه حق را اگر بر خلاف منافع و لذايذ آنها باشد مورد حمايت قرار دهند.
• بهره‌ي ۱۴۷. مادي‌گري و نفع‌پرستي كه در جامعه مصرف‌گراي امروز به اشكال مختلف تبليغ و تشويق مي‌شود، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
• بهره‌ي ۱۴۸. مسلمان، هم اهداف و اغراض دنيايي و هم مقاصد آخرتي دارد و هيچ يك را به خاطر ديگري رها نمي‌كند و بر هر يك به همان اندازه‌اي كه خالق بشر از او خواسته اهتمام مي‌ورزد. اگر توازن نگاه به دنيا و آخرت بر هم بخورد، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.

← تا کنون، صد و چهل و هشت رهنمود از مصحف شریف آموختیم. سی و هفت رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...
مآخذ: ...
هوالعلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.