دکترحامدحاجیحیدری/ الهامنصرتی
گزارش رساله پایاننامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی ۱۳۹۰
← روشنفکر گفت: ”تمدن غرب براي غربيها، هم سعادت فرد را آورد، و هم سعادت جامعه را“.
← او گمان كرد که پيشرفت يك جامعه در علم و صنعت، و ترقي در استفاده از منابع طبيعي، و همچنين، تفوق و برتريطلبي بر ساير جوامع، سعادت آن جامعه است (هر چند كه منابع طبيعي نامبرده، حق ملل ضعيف باشد، و ملت مترقي آن را از ضعيف غصب كرده باشند، و براي غصب كردنش سلب آزادي و استقلال از او نموده باشند).
← اسلام، چنين پيشرفتي را سعادت نميداند (چون اين پيشرفت، مايه فلاكت و مظلوميت و بدبختي ساير جوامع است، و حتي براي خود ملت پيشرفته هم سعادت نيست).
----------------------------------------
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ * وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ
مؤمنون /۷۱-۷۰
----------------------------------------
← الگوی پیشرفت غربی، شاید فرد و مناسبات میانفردی را بهبوبد بخشیده باشد، ولی طبیعت و مناسبات میان دارا و ندار و کشورهای غنی و فقیر را از تعادل خارج کرده است. آنها را نابود کرده است.
← پیشرفت، باید پایدار باشد، به نحوی که گسترش امروز محدود کننده فردا نگردد.
← اینجا مفهوم ”سعادت“ ادیان شرقی و فیلسوفانی چون ارسطو به کار میآید.
← ”سعادت“، یک امر ”کلی“ است. باید در نگاهی کلی که نسبت یک جامعه را با کل طبیعت و جوامع مینگرد سنجیده شود. اصطلاحاً به این سنخ توسعه و پیشرفت، ”توسعه پایدار“ اطلاق میشود.
← ”سعادت“، امري است مؤلف از رشد روح و رشد جسم، يا به عبارت ديگر، ”سعادت“ در آن است كه از يك سوی، از نعمتهاي مادي برخوردار شود، و از سوي ديگر، جانش با فضائل اخلاقي و معارف حقه الهيه آراسته گردد.
← در اين صورت است كه ”سعادت“ ضمانت ميشود.
← فقدان این دید کلی باعث شده است که غربزدگان، با شيفتگي، سخن از صدق و صفا و امانت و خوش اخلاقي و خوبيهاي ديگر غربيها داشته باشند. در اين سخن نيز به خطا میروند. آنان فرد را مستقل و غير وابسته به موجودات ديگر ميپندارند، و هرگز نميتوانند بپذيرند كه آنچنان وابسته و مرتبط به دیگر انسانها و طبیعت و عالماند كه از خود استقلالي ندارند.
← غربزده بحران محیط زیست امروز را ببیند، تا دریابد که چرا غرب الگویی برای پیشرفت نیست.
← شاید انسان غربی و غربزده، به دلیل منافع خود موقتاً با یک ”مشتری“ یا ”رأیدهنده“، خوشبرخورد و منصف باشد، ولی دید او که زندگی خود را یک پروژه شخصی برای تحقق اغراض شخصی و رسیدن به یک زندگی پر و پیمان فردی مینگرد، اشکال دارد.
← این اشکال است که به رغم رفتاری که مؤدبانه و منصفانه به نظر میرسد، او و جامعهاش را به نحو تاریخی با استثمار طبیعت و سایر انسانها پیوند زده است.
← روشنفکر غربزده فردگراست. شاید به خاطر جایگاه تاریخیاش که خود را در مقابل جامعه نامتمدن شرقی ”تنها“ و ”غریبه“ میبیند.
← به خاطر داشتن چنين تفكري درباره فرد، غير از جلب منافع به سوي فرد، و دفع ضرر از فرد، به هيچ چيز ديگر نميانديشند.
← و وقتي وضع خود را با وضع يك فرنگي مقايسه ميكند، كه او تا چه اندازه مراقب حق ديگران و خواهان آسايش ديگران است، خود را و ملت خود را عقب مانده، و آن فرنگي و همه فرنگيها را مترقي ميبيند.
← با دقت در مثالي كه ميآوريم، مطلب را روشنتر خواهد شد: تن انسان مجموعهاي است مركب از اعضا و قوايي چند كه همه به نوعي دست به دست هم داده و وحدتي حقيقي تشكيل دادهاند كه ما آن را انسان ميناميم. و اين وحدت حقيقي، باعث ميشود كه تك تك آن اعضا و آن قوا تحت استقلال مجموع، استقلال خود را از دست داده و در مجموع، مستهلك شوند، چشم و گوش و دست و پا و… هر يك عمل خود را انجام بدهد و از عملكرد خود لذت ببرد، اما نه به طور استقلال، بلكه لذت بردنشان در ضمن لذت بردن انسان باشد.
← در اين مثال، هر يك از اعضا و قواي نام برده، تمام همشان اين است كه از ميان موجودات خارج، به آن موجودي بپردازند كه كل انسان، يعني ”انسان واحد“ ميخواهد به آن بپردازد.
← اين وضع، اجزاي يك انسان است كه ميبينم دست به دست هم داده و در اجتماع سير ميكنند و همه به يك سو در حركتند. افراد يك جامعه نيز همين حال را دارند، يعني اگر تفكرشان تفكر اجتماعي باشد، خير و شر، فساد و صلاح، تقوا و فجور، نيكي و بدي و… يك يك آنها، در خير و شر اجتماعشان تأثير ميگذارد. يعني اگر جامعه صالح شد، آنان نيز صالح گشته و اگر فاسد شد، فاسد ميگردند. اگر جامعه با تقوا شد، آنان نيز با تقوا ميشوند، و اگر فاجر شد، فاجر ميگردند و…. زیرا وقتي افراد، اجتماعي فكر كردند، جامعه داراي شخصيتي واحد ميگردد.
← و از آنچه گفته شد روشن میگردد كه در داوري نسبت به غرب، معيار صلاح و فساد را نبايد منحصراً حال افراد آن جامعه قرار داد، و نبايد افراد آن جامعه را با افراد جامعههاي ديگر سنجيد. اگر ديديم كه مثلاً مردم فلان كشور غربي در بين خود چنين و چنانند، رفتاري مؤدبانه دارند، به يكديگر دروغ نميگويند، و مردم فلان كشور شرقي و اسلامي اينطور نيستند، نميتوانيم بگوئيم، پس به طور كلي جوامع غربي از جوامع شرقي بهترند. بلكه بايد شخصيت اجتماعي آنان را در ”کل“، و رفتارشان با طبیعت و ساير انسانها را معيار قرار دهیم.
در نتیجه...
• بهرهي ۱۳۹. مسلمان، هم اهداف و اغراض دنيايي و هم مقاصد آخرتي دارد و هيچ يك را به خاطر ديگري رها نميكند و بر هر يك به همان اندازهاي كه خالق بشر از او خواسته اهتمام ميورزد. اگر توازن نگاه به دنيا و آخرت بر هم بخورد، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
← تا کنون، صد و سی و نه رهنمود از مصحف شریف آموختیم. چهل و شش رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بیدینی با ما همراه باشید...
مآخذ: ...
هوالعلیم