برداشت آزاد از جرج مککارتی
• در نظریهی اجتماعی کارل مارکس، خصیصهی متمایز خلاقیت انسان در کار، این است که افراد، جهان را مطابق با «قوانین جمال» (”laws of beauty“) شکل میدهند.
• فریدریش شیلر، قبل از مارکس، همین اصطلاح را برای توصیف ایدهآل زیباییشناختیاش برای بشریت، به همان صورتی به کار گرفت که در دیدگاه یونانی در باب هنر و زیبایی وجود داشت.
• بنابراین، ایدهی کار به عنوان یک فعالیت خودآگاه که منتهی به خود-تحققبخشی و جامعهی دموکراتیک میشود، مآلاً مستلزم یک بُعد زیباییشناختی دربارهی زیبایی، هارمونی، نظم و تقارن است.
• شیلر، با بازگشت به باستانیان، امیدوار به فرا رفتن از تکه پارگی و مثله شدن حیات فرهنگی و اجتماعی زندگی قرن هجدهم بود؛ او در ”مجموعه نامههایی درباره تربیت زیباییشناختی انسان“ (۱۹۷۵)، انسان را موجودی میداند «علی الابد، به جزء کوچک بسیطی از یک کل وابسته است؛ انسان، خود به این سمت کشیده میشود که صرفاً قطعهای از یک کل باشد».
• برای مارکس، و تمام کلاسیکهای جامعهشناسی، قرن هیجدهم و پس از آن، اوضاع حاد قرن نوزدهم، با شهرهای بزرگ و نامأنوس، این جمعبندی را پدید میآورد که جهان، به ماشینی بدل شده است که انسانها صرفاً اجزاء فاقد حیاتی در فرایند مکانیکیاش محسوب میشوند.
• این، «انقطاع انسانها از وجود» در علم و کار، تراژدی مدرن و تقاضا برای بازگشت به مقام انسانی و استقلال اخلاقی، تحکیم مجدد جامعه با آزادی و زندگی خیر، انکار سودانگاری و ایدهآلهای روشنگری، و گسترش فردیتی بود که نیازها، فعالیت انسانی و پتانسیل عقل انسانی را بیشتر پرورش میداد. به زعم شیلر، «انسان، بیش از آنکه خود را به سوی جهان پرتاب و تحمیل کند، جهان را با یک کلیت نامحدود از پدیدارهایش تصویر میکند و آن را در معرض عقلش قرار میدهد»، و بدینسان، به انفعال میرسد و شخصیت نحیفی میسازد.
مآخذ:...
هو العلیم