برداشت آزاد از برایان فی
«اندیشۀ تفاوت اساسی و بنیادین میان گروهها تا حدود زیادی از موضع دقیقاً متقابل اتمیستها نشأت میگیرد، یعنی موضع كسانی است كه باید آنان را كلگرا نامید. كلگرایی، در آن معنایی كه من به كار خواهم برد، آموزهای است كه میگوید صفات و مشخصات افراد صرفاً كاركردی از جایگاه آنان در جامعه یا نظام گستردهای از معناست؛ خصوصاً این آموزه میگوید كه هویت اشخاص را عضویتشان در گروهی خاص معین میكند، چون هویت محصول نیروهای اجتماعی و فرهنگی است. كلگرایی مدعی است كه ما اساساً حاملانی هستیم كه جامعه و فرهنگ از طریق ما خودشان را بیان میكنند» (ص.93.).
«كلگرایان متدولوژیك بر این نكته پای میفشارند كه پدیدههای اجتماعی را باید در سطح تحلیل خودشان یعنی سطح خودمختاری ماكروسكوپی مورد مطالعه قرار دارد. علاوه بر این، آنها مدعی هستند كه نظریههای تبیینكنندۀ پدیدههای اجتماعی قابل تقلیل یا فروكاستن به نظریههایی دربارۀ افرادی نیستند كه كنشگران آنها هستند» (ص.94.).
«كلگرایی به دو دلیل پیوسته به هم در علوم اجتماعی جذابیت پیدا كردهاست. در وهلۀ نخست، علم خود بنا به ماهیتش چیزی را كه در كانون توجهش قرار میدهد افراد نیستند، بلكه اعضای یك طبقهاند.…برخی ویژگیهای زندگی معاصر تقویتكنندۀ كلگرایی و نگرش جداییطلبانۀ همراه آن به موجودیتهای اجتماعی است. تعیین هویت گروهی یكی از عوامل مهم در زندگی معاصر شده است.… حاصل این كار تقویت این معناست كه یكپارچگی گروهی است كه هویت فردی را شكل میدهد، و نیز تقویت این اندیشه كه اعضای یك گروه اساساً با اعضای گروههای دیگر فرق میكنند» (صص.8 97.).
«یكی از چهرههای شاخص و اصلی در بسط و گسترش نظریههای كلگرایی امیل دوركیم بود.…روایت جدیدتری از كلگرایی، ”ساختارگرایی“ است» (صص.5 94.).
«پیش از آنكه به بررسی صدق و كذب كلگرایی بپردازیم، یك نكتۀ بدیهی را از نظر میگذرانیم: همۀ اعضای یك گروه از همۀ جهات شبیه یا عین هم نیستند.… بسته به نگاهی كه شخص به اعضای هر گروهی دارد، تفاوتها در داخل گروه میتوانند غالباً به همان زیادی تفاوتهای میان اعضای آن با دیگر گروهها باشند.…این اندیشه كه گروهها كلهای یكپارچهای متشكل از واحدهای همسان و همگن هستند تا حدودی از درك و برداشت عام اما غلط از مفهوم ”گروه“[، ”فرهنگ“ و ”جامعه“] نشأت میگیرد. ما غالباً میل داریم این مفهوم را شیئی كنیم.…اما این نگاه نیرومند به دو دلیل مشكلزاست؛ نخست اینكه این نگاه نمیتواند ماهیت فرایندی فرهنگ و جامعه را به جا بیاورد؛ و دوم، این نگاه نمیتواند اهمیت عاملیت را در زندگی اجتماعی و فرهنگی درك كند. برای فهم اینكه چرا چنین است، لازم است اندیشههای مهم در باب ”فرهنگ“ و ”جامعه“ را تحلیل كنیم» (صص.101 99.).
مآخذ:...
هو العلیم