فیلوجامعه‌شناسی

کارل مارکس: امید نافرجام به انقلاب

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از کولاکوفسکی


• از سال 1848 به بعد، مارکس در دوره‌های متناوب، گاه انتظار یک انقلاب قریب‌الوقوع را در اروپا می‌کشید، و گاه، بضرورت انتظاری طولانی‌تر تن در می‌داد.
• هر دوره جدیدی از اغتشاش و جنگ و رکود اقتصادی، امیدش را تقویت می‌کرد.
• اندکی پس از 1848، از این باور خوش‌بینانه دست شست که گویا ناقوس مرگ نظام سرمایه داری نواخته شده است.
• در عوض، به طالبان «اقدام مستقیم» می‌گفت، کارگران پیش از آن که برای تسخیر قدرت آماده شوند، مبارزه‌ای پانزده ساله، بیست ساله یا حتی پنجاه ساله پیش رو دارند.
• بارها و بارها بحران‌های سیاسی و اقتصادی این امید را در دلش زنده کرد که شاید اخگری، انقلابی در آلمان، اسپانیا، لهستان یا روسیه آتشی را برافروزد که سراسر اروپا را به کام خویش کشد.
• به اقتضای نظریه خود، از کشورهای پیشرفته انتظار بیشتری داشت؛ اما گاه، حتی به این امید دل می‌بست که روسیۀ عقب‌افتاده، طوفانی را آغاز کند و این طوفان، منادی یک دگرگونی جهانی گردد.
• در میان پیروان مارکس، مجادلات بی حاصلی در گرفت که مطابق آموزه مارکس، کدام شرایط اجتماعی پیش درآمد انقلاب جهانی پرولتاریا است.
• خود مارکس، هرگز این شرایط را تعیین نکرد؛ و نکته‌های پراکنده‌ای هم که در طول سال‌ها در این باب نوشت، کل متجانسی را تشکیل نمی‌دهد.
• روشن است که در ذهن او کشمکشی جریان داشت: به تناسب وضع روز، گاه ناشکیبایی انقلاب را درست می‌دانست و زمانی به این نظریه گرایش می‌یافت که باید «پختگی اقتصادی» سرمایه‌داری را انتظار کشید؛ یعنی حالتی که ظاهراً از نظر او در هیچ کشور اروپایی جز انگلستان تحقق پیدا نکرده بود.
مآخذ:...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.