گی دبور در ”جامعه نمایش“
░▒▓ ماركس
«خصلت جداییناپذیر تئوری ماركس و روش هگلی، خود از خصلت انقلابی این تئوری، یعنی از حقیقت آن جدا نیست» (ص.99.). «اندیشۀ تاریخ، جز با تبدیل شدن به اندیشۀ پراتیك نمیتواند نجات یابد؛ و پراتیك پرولتاریا به مثابۀ طبقۀ انقلابی، نمیتواند كمتر از آگاهی تاریخی با شعاع عملی در تمامیت جهان او باشد» (ص.99.).
«كار هگل میبایست دیگر نه تعبیر كردن جهان، بلكه تغییر جهان میبود. هگل با فقط تعبیر كردن تغییر خود چیزی جز اختتام فلسفی فلسفه نیست… هگل برای آخرین بار كار فیلسوفان، ”یعنی تجلیل آنچه وجود دارد“ را انجام داد» (ص.98.).
«واژگونی كه ماركس برای ”نجات انتقالی“ اندیشۀ انقلابهای بورژوایی انجام میدهد مبتنی بر این نیست كه به طور عامیانه و مبتذل به تكامل یا تحول ماتریالیستی نیروهای مولد را جانسین مسیر روح هگلی كند. … طرح ماركس، طرح یك تاریخ خودآگاهانه است. … آنچه تئوری ماركس را تنگاتنگ به اندیشۀ علمی پیوند میزند دریافت عقلانی از نیروهایی است كه به طور واقعی در جامعه به كار میروند. … برای این تئوری، مسأله درك مبارزه است، نه درك قانون» (صص.1-100.).
░▒▓ نقد ماركس
«جنبۀ جبرگرایانه-علمی در اندیشۀ ماركس درست همان گسلی بود كه به فرایند ”ایدئولوژیسازی“ در زمان حیات او، و به ویژه در میراث تئوریكی كه به جنبش كارگری رسید، مجال رخنه داد. … از این راه پراتیك انقلابی، كه تنها حقیقت این نفی است، به بیرون از میدان دید تئوریك رانده میشود» (ص.103.).
░▒▓ لنین
«لنین در مقام متفكر ماركسیست فقط یك كائوتسكیست وفادار و پیگیر بود كه ایدئولوژی انقلابی این ”ماركسیسم ارتدكس“ را در شرایط روسیه به كار بست. … برهۀ تاریخی یگانهای كه در آن بلشویسم برای خود در روسیه به پیروزی رسید،… زایش مختوم نظمی را رقم میزند كه در قلب سلطهگری نمایش مدرن است: نمایندگی كارگری به مقابلۀ رادیكال با طبقه برخاست. سازمانیابی پرولتاریا از روی الگوی بلشویكی، كه زادۀ عقبماندگی روسیه و كنارهگیری جنبش كارگری كشورهای پیشرفته از مبارزۀ انقلابی بود، در این عقبماندگی روسیه با تمام آن شرایطی هم روبرو شد كه این شكل از سازمانیابی به سوی واژگونی ضدانقلابیای كه ناخودآگاهانه در نطفۀ آغازینش داشت سوق میداد. … بوروكراسی انقلابیای كه پرولتاریا را رهبری میكرد با تصرف دولت سلطۀ طبفاتی جدیدی به جامعه داد. … بوروكراسی یگانه مالك سرمایهداری دولتی باقی مانده بود» (صص.114.).
░▒▓ فرجام ماركسیسم روسی
«جنبش كارگری انقلابی، در سالهای بین دو جنگ، با پیوند عمل بوروكراسی استالینی و توتالیتریسم فاشیستی نابود شد، توتالیتریسمی كه شكل سازماندهیاش را از حزب توتالیتر آزموده شده در روسیه اقتباس كرده بود. فاشیسم دفاعی افراطی بود از اقتصاد بورژوایی در مصاف با بحران و بنیانبراندازی پرولتری؛ حكومت نظامیای در جامعۀ كاپیتالیستی كه از طریق آن این جامعه خود به طور گسترده عقلانیسازی اضطراری اولیهای برای خود ایجاد میكند. اما بر دوش این عقلانیسازی بار ناعقلانیت وسیلهاش سنگینی میكند» (صص.3-122.).
«هنگامی كه بوروكراسی روس سرانجام موفق شد اثرات مالكیت بورژوایی را كه مانع سیادتش بر اقتصاد بود از خود بزداید و این اقتصاد را برای استفادۀ خودش توسعه دهد، و در خارج در میان قدرتهای بزرگ به رسمیت شناخته شود، آنگاه خواهان تمتع آرام از دنیای خویش، و حذف بخش خودسرانه و تحكمآمیزی از آن میگردد كه بر خودش اعمال میشد: پس استالینیسم خاستگاهی خود را افشا میكند. … در این برهه از توسعه، سند مالكیت ایدئولوژیك بوروكراسی دیگر در مقیاس بینالمللی از اعتبار ساقط میگردد. … توسعۀ نابرابر اقتصادی در بوروكراسی رقیب در منافع كه موفق شدند در خارج از تنها یك كشور نیز صاحب ”سوسیالیسم“های خود باشند، به درگیری علنی و كامل میان دروغ روسی و دروغ چینی انجامید. … توهم نئولنینیستی تروتسكیسم كنونی، از آن رو كه هر لحظه با واقعیت جامعۀ كاپیتالیستی مدرن، چه بورژوایی و چه بوروكراتیك، مهر تكذیب میخورد، طبعاً در كشورهای ”كمتوسعه“ صوراً مستقل میدان مطلوبی برای كاربست خود مییابد، یعنی در جاهایی كه توهم فلانگونه از سوسیالیسم دولتی و بوروكراتیك به مثابۀ ایدئولوژی صرف توسعۀ اقتصادی آگاهانه دست طبقات زمامدار محلی است. … آن نوع بوروكراسیای كه قادر است كشور را در چارچوب ملی صنعتی سازد میتواند بر پایۀ كسب قدرت خردهبورژوازی كادرهای ارتش شكل بگیرد، همانطور كه نمونهاش را مصر نشان داد. … در این توسعۀ پر پیچ و خم خوفناك كه دوران مبارزۀ طبقاتی را به سوی اوضاعی جدید آورد، چیزی كه پرولتاریای كشورهای صنعتی به كلی از دست داد، تصدیق چشمانداز خودمختار و، در تحلیل نهایی، توهماتاش بود و نه وجودش. او از بین نرفته و همچنان بیكم و كاست در از خودبیگانگی تشدید شدۀ كاپیتالیسم مدرن موجود است: پرولتاریا اكثریت بیكران زحمتكشانی است كه اعمال هرگونه قدرت بر كاربرد زندگیشان را از دست داده و به محضی كه این را بدانند، خود را دگربار به مثابه پرولتاریا، یعنی عامل نفی مایشاء در این جامعه تعریف میكنند. … از لحاظ ذهنی نه فقط حوزۀ كارمندان، بلكه در كارگرانی نیز كه هنوز چیزی جز ناتوانی و تحمیق سیاست كهنه را كشف نكردهاند، این پرولتاریا هنوز از آگاهی طبقاتی عملی خود دور است» (صص.9-125.).
░▒▓ راه حل گیدبور برای بنبست ماركسیسم
«وقتی جریانهای عاصی جوانان تیر اعتراض اولیۀ بیشكل خود را، كه به هر حال بیواسطه شامل رد سیاستهای كهنۀ تخصصی، هنر و زندگی روزمره میشود، به سوی جامعه میافكنند، با دو چهره از یك مبارزۀ جدید خودانگیخته مواجهیم كه به صورت جنایی آغاز میشود. اینها پیشنشانههای دومین یورش پرولتری به جامعۀ طبقاتیاند. … شكل سیاسی سرانجام كشفشدهای كه در قالب آن رهایی اقتصادی كار تحققپذیر شد در این قرن در شوراهای انقلابی كارگری چهرهای بارز یافت. … در حكومت شوراها كه بایستی به طور بینالمللی جایگزین هر قدرت دیگری شود، جنبش پرولتری فراوردهای خویش است، و این فراورده همانا خود فرآورنده است. … پیدایش شوراها عالیترین واقعیت جنبش پرولتری در ربع اول قرن بود، واقعیتی كه یا مورد توجه قرار نگرفت یا ماهیتی دروغین یافت؛ چرا كه با باقیماندۀ جنبش كه آن را مجموعۀ تجربۀ تاریخی آن زمان تكذیب و حذف میكرد، ناپدید گردید. … سازمان انقلابی نمیتواند چیزی جز نقد وحدتمند جامعه باشد، یعنی نقدی كه سر سازش با هیچ شكلی از قدرت تمایز یافته در هیچ نقطهای از جهان ندارد، و چنان است كه علیه تمام جوانب حیات از خودبیگانۀ اجتماعی مجموعاً بیان میشود. سلاح سازمان انقلابی در مبارزهاش با جامعۀ طبقاتی چیزی جز ذات خود مبارزه نیست؛ سازمان انقلابی نمیتواند شرایط انشعاب و سلسله مراتب را كه شرایط جامعۀ مسلط است در درون خود بازتولید كند» (صص.3-130.).
«هنگامی كه آفرینش روزافزون ازخودبیگانگی كاپیتالیستی در تمام سطوح با هر دم دشوارتر ساختن تشخیص و نامیدن فقر و قلاكت زحمتكشان برای آنها، آنها را بر سر دو راهی رد تمام فقر و فلاكت یا هیچ قرار میدهد، سازمان انقلابی نیز باید آموخته باشد كه دیگر نمیتواند تحت اشكال ازخودبیگانه با ازخودبیگانگی مبارزه كند. … اكنون تئوری انقلابی دشمن هرگونه ایدئولوژی انقلابی است و به این دشمنی واقف است» (صص.4-133.).
مآخذ:...