هربرت اسپنسر در «اصول جامعهشناسی»
• جامعه مدام رشد میکند.
• در آن حال که رشد میکند، اجزایش نامشابه میشوند و ساختمندتر میشود.
• اجزاء نامشابه، همزمان با یکدیگر فعالیتهایی از انواع نامشابه را بر عهده میگیرند.
• این فعالیتها، فقط به طور ساده متفاوت نیستند، بلکه تفاوتهایشان، به طوری مرتبط است که یکدیگر را امکان پذیر میگردانند.
• کمک متقابلی که بدین ترتیب، به یکدیگر میدهند، موجبات وابستگی متقابل اجزاء را فراهم میآورد.
• اجزایی که متقابلاً وابسته هستند، و به وسیله هم، و برای یکدیگر زندگی میکنند، بر اساس همان اصل کلی که در مورد یک ارگانیسم فردی نیز صادق است- نوعی همگروهی را به وجود میآورند.
• تشابه یک جامعه با یک ارگانیسم، وقتی روشنتر میشود که دریابیم هر ارگانیسمی که ابعاد قابل ملاحظه داشته باشد، نوعی جامعه است، و مضافاً، این مطلب را هنگامی بهتر درک میکنیم که بدانیم در هر دو مورد، در صورت متوقف شدن ناگهانی زندگی، مقولهی «همگروهی»، زندگی آحاد آن تا مدتی ادامه مییابد، در حالی که اگر «همگروهی» به طور ناگهانی (بر اثر زور و خشونت) نابود نشود، عمر آن تا حدود زیادی بیش از عمرهای آحاد آن به درازا میانجامد.
• گر چه این دو متبایناند (چرا که اولی مجزا و دومی مرکب است)، و گر چه از نظر غایاتی که مورد استفاده سازمان قرار میگیرد تفاوتی میان آنها روی میدهد، امّا تفاوتی در قوانین سازمان پدید نمیآید: تأثیرات متقابل اجزاء که به طریق مستقیم قابل انتقال نیست، در جامعه به طریقی غیرمستقیم انتقال پیدا میکند.
• حال که دلایل نگریستن جامعه به عنوان یک ارگانیسم را در کلیترین صورتهای آن مورد توجه قرار دادیم، آمادهایم تا این مقایسه را در جزییاتش دنبال کنیم.
مآخذ:...