فیلوجامعه‌شناسی

̓ ̓ـکوتیشن: اصحاب دائره‌المعارف فرانسه درباره شأن فیلوزوف

فرستادن به ایمیل چاپ

اصحاب دائره‌المعارف در مدخل فیلوزوف «دائره‌المعارف»


• عقل برای فیلوزوف، مانند لطف الهی برای مسیحی است. لطف الهی، مسیحیان را به عمل وامی‌دارد، و عقل، فیلوزوف‌ها را.
• انسان‌های دیگر، تحت سیطره امیال و شهوات خود هستند، و اعمالشان مسبوق به اندیشه نیست؛ این‌ها کسانی هستند که در تاریکی راه می‌روند. از سوی دیگر، فیلوزوف حتی در امیال و شهوات خود، تنها پس از تأمل، دست به عمل می‌زند؛ او نیز در تاریکی راه می‌رود، اما مشعلی در دست دارد.
• فیلوزوف، اصول خود را از شمار بسیاری از مشاهدات خاص استخراج می‌کند. اغلب مردم، اصولی را می‌پذیرند، بدون آن‌که به مشاهداتی بیندیشند که آن اصول را تولید کرده‌اند؛ آن‌ها، گمان می‌کنند که اصول و قواعد به اصطلاح به خودی خود وجود دارند، اما فیلوزوف، اصول را از منشأ آن‌ها می‌گیرد، و منشاء آن‌ها را وارسی می‌کند؛ ارزش درست آن‌ها را می‌شناسد و تنها تا جایی که مناسب حال او هستند از آن‌ها بهره می‌گیرد.
• حقیقت، برای فیلوزوف، معشوقه‌ای نیست که چنان او را آشفته کند و بنا به اعتقاد خودش در همه جا یافت شود؛ فیلوزوف، صرفاً از توان خود در کشف حقیقت، هر جا که بدان دست یابد، خرسند است. وی، حقیقت را با احتمال، خلط نمی‌کند. وی آن‌چه را که حقیقت است، حقیقت می‌داند و آن‌چه را باطل است، باطل، و آن‌چه را مشکوک است، مشکوک و آن‌چه را محتمل است، محتمل می‌شمرد. اما او، کار دیگری هم می‌کند، و کمال فیلوزوف در همین است؛ و آن اینکه، وقتی دلیلی برای داوری و حکم نداشته باشد، می‌داند که چگونه در وضع تعلیق داوری و حکم به سر ببرد. ...
• پس، سنخ روح فیلوزوف، روح مشاهده و دقت است، و هر چیز را به اصول حقیقی مرتبط می‌کند؛ اما فیلوزوف، تنها ذهن خود را پرورش نمی‌دهد، بلکه توجه و نیازهای خود را نیز پیش‌تر می‌برد. ...
• فیلوزوف ما، به تبعید خود از این جهان اعتقاد ندارد و معتقد نیست که در کشور دشمن به سر می‌برد؛ وی می‌خواهد که با صرفه‌جویی عاقلانه، از مواهبی که طبیعت بدو ارزانی داشته است، بهره برگیرد؛ او خواستار آن است که دیگران هم لذت ببرند، و برای مشاهده لذت دیگران، باید در ایجاد آن بکوشد؛ بدین‌سان، می‌کوشد که با کسانی که به حکم تصادف و یا به حکم انتخاب خود او در پیرامونش هستند، سر موافقت داشته باشند و در همین حال است که آن‌چه را که مورد موافقت اوست می‌یابد. فیلوزوف، مرد شرافتمندی است که خواهان شاد کردن دیگران و سود رساندن به آن‌هاست.
• اکثر بزرگان، که اشتغالات احمقانۀ آن‌ها، دقت و فرصت تفکر بدان‌ها نمی‌دهد، نسبت به کسانی که به نظر آن‌ها با خودشان برابر نیستند، خشونت و توحش می‌ورزند. فیلوزوف‌های معمولی که بیش از اندازه، یا به شیوه بدی در تأمل و تفکر غرقند، نسبت به همگان خشن هستند؛ از آدمیان می‌گریزند، ولی آدمیان هم از ایشان پرهیز می‌کنند. اما فیلوزوف ما که می‌داند چگونه میان دوری از آدمیان و مراوده با ایشان تعادلی برقرار کند، مشحون از انسانیت است. او ... احساس می‌کند که انسان است، و تنها انسان، به خیر و شر همسایه خود علاقه‌مند است: انسان از انسان دیگر، بیگانه نیست.
• نیازی به گفتن نیست که فیلوزوف تا چه اندازه نسبت به آن‌چه افتخار و شرف و عزت نام می‌گیرد، غیور است. جامعه مدنی برای او، به اصطلاح همچون الوهیتی بر روی زمین است؛ آن را بسیار عزیز می‌دارد و با حفظ عزت خود و توجه دقیق به وظایف خویش، بدان احترام می‌گذارد و صمیمانه خواهان آن است که از اعضای بی ثمر و نامطلوب آن [جامعه مدنی] نباشد. احساسات عزت و شرف، به همان اندازه روشنی فکر و ذهن جزئی از ترکیب وجودی فیلوزوف می‌باشند.
• هر چه در کسی عقل بیشتری باشد، عزت نفس بیشتری نیز در او هست. از سوی دیگر، وقتی جزمیت و تعصب حاکم شوند، شهوات و خشم نیز حاکم می‌شوند. طبع فیلوزوف آن است که بر حسب روح نظم یا عقل عمل کند؛ چون او، جامعه را بسیار دوست می‌دارد، برای او بیش از هر کس دیگر، مهم است که همه مساعی خود را صرفاً در راه تولید اعمالی صرف کند که با اندیشه انسان شریف هماهنگ باشند. ...
• این عشق به جامعه، که ذاتی فیلوزوف است، حقیقت و صحت آن گفته مارکوس اورلیوس را برای ما ثابت می‌کند که گفت: «وقتی که شاهان فیلسوف، یا شاهان فیلسوف باشند، چقدر مردم شاد خواهند بود!»
مآخذ:...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.