برداشت آزاد
• تلقی امیل دورکیم از دموکراسی، ناظر بر تفسیر ژان ژاک روسو از دموکراسی است. به باور دورکیم، دموکراسی «نظامی سیاسی است، همراه با جامعهای که توان کسب نوعی آگاهی از خودش در خالصترین صورت ممکن را دارا باشد».
• حق حاکمیت در دموکراسی، متکی به مردمانی خودآگاه است که امکانات جدید آزادی فردی و توسعه اخلاقی و صور نوین سازگاری اجتماعی را درک میکنند. پس، اخلاق (Morality) و کارکرد (Function)، دو عنصر کلیدی در تحلیل دورکیم است؛ شبیه دوگانه مشروعیت و کارآیی.
• ولی، تشخیص دورکیم آن است که این شرایط اخلاقی و کارکردی برای تحقق دموکراسی فراهم نیست. جوامع، بر ایدهها و احساسات ناخودآگاه، ارزشها و پیشفرضهای دیرپا، و بوروکراسی کوری مبتنی هستند که نمیتوانند مبنای دموکراسی راستین قرار گیرند.
• به این دلیل، دورکیم میخواهد مرزی میان دولت و توده شهروندان برقرار کند. او منتقد صورت ارسطویی و روسویی دموکراسی مستقیم است؛ زیرا معتقد است که این دموکراسی، منتهی به نوعی انومی سیاسی و عدم ثبات اجتماعی میشود. زمانی که جمعیت، به بیشترین حد ممکن، در زمامداری سهیم شود، نه حکومت حقیقی و نه دموکراسی واقعی وجود خواهد داشت: «اگر هر فردی حکومت کند، در نتیجه، حکومتی نخواهیم داشت. به جای حکومت، نوعی احساسات جمعی پراکنده، مبهم و تیره و تار امکان سیطره بر مردم را مییابد».
• در این شرایط، صرفاً کلیترین احساسات مقطعی و ناخودآگاه، به جامعه غالب میشود.
• دورکیم، مخالف نسبتی است که روسو میان بورژواها/ شهروندان، و میان امر اقتصادی/ امر سیاسی مینهد. واقع آن است که در شرایطی که رقابتهای نامعقول در صحنه اقتصاد و بازار جریان دارد، احساسات جمعی نمیتوانند به نحو معقول و آرامی به یکدیگر بپیوندند. تقلای غیرطبیعی و اشتیاق بیتعهد برای رسیدن به اغراض شخصی، در تضاد با پیگیری آرمانهای واضح و مشترک در اجتماع سیاسی است.
• تلقی روسو از دموکراسی، همراه با به رسمیت شناختن این فردیتهای بیتعهد است، و این فردیتها، با این حقیقت که ما موجودات اخلاقی و محتاج مساوات و شأن و منزلت در روابط اجتماعی هستیم، نمیخواند.
• تضاد و تنش میان خط دموکراسی و خط سرمایهداری، مضمون همواره و مشترک نظریه اجتماعی کلاسیک بوده است.
• دورکیم، علاوه بر روسو، دفاع مرگان و مارکس از دموکراسی سوسیالیستی را هم به چالش میخواند. افرادی مانند لوئیس هنری مرگان، با اتکاء به تحقیقات قومشناختی روی قبایل بومی امریکا مدعی شدهاند که دموکراسی اشتراکی و نحوی شورای رؤسای قبایل، ریشه در گذشتهها دارد. مارکس نیز همصدا با مرگان به اتکاء همین دادهها از دموکراسی اشتراکی دفاع کرده است. ولی دورکیم، ادعای قومشناختی آنها را در مورد این قبایل رد میکند.
• معالوصف، دورکیم از جهت دیگری با مارکس همراه است. دورکیم، همچون ارسطو و مارکس، فهمید که دموکراسی و سرمایهداری آنتی تز هم هستند. یک جا جمع نمیشوند.
• دورکیم، با انکار سودانگاری و اقتصاد نوکلاسیک، خواهان حمایت از آزادی، حقوق انسانی و فراهم آمدن عدالت اجتماعی است. دورکیم بر این باور است که روشنگری، قصد تنزل انسانها به سیستمهای نباتی و مصرف کننده را دارد، تا از این طریق، قریحهی فردگرایی بازار را ارضا کند.
• دورکیم خواهان اعمال محدودیت بر بازار و مالکیت است.
• از نظر دورکیم، دولت باید ما را تبدیل به موجودات اخلاقی و آزاد کند. همان طور که ارسطو اصرار دارد، نقش دولت، ایجاد شهروندان و افراد اخلاقی است. «انسان، صرفاً زمانی انسان است که در جامعه زندگی کند. فردی که از ریشهی اجتماعیاش دور شود، همه چیزش را از دست خواهد داد، و حیوانی خواهد بود که با دیگر حیوانات، صرفاً همزیستی دارد».
• آن گونه که ارسطو معتقد است در یک دموکراسی، اشتراک و بدهبستانی میان حاکم و محکوم وجود دارد و بر طبق نظر روسو، دموکراسی، نهاد سیاسی خودقانونگذار در جایی است که خیر عمومی، نمودی از ارادهی عمومی است.
• پس، دورکیم میان دولت/ ارادهی ملت تمایز مینهد. دولت و حکمرانی خوب، بازتاب محض اراده ملت نیست. دموکراسی از نظر دورکیم، بیان مستقیم اراده مردم نیست. امتزاج مفهوم دولت و مفهوم ملت، منتهی به آشفتگی سیاسی میشود.
• دورکیم، منکر این ایده است که «تحت لوای نظام دموکراتیک، اراده و تفکر افراد حاکم با اراده و تفکر آنهایی که محکومند، یکسان و برابر شود». ترس او از تضعیف وجدان جمعی و خطر بینظمی سیاسی در جوامع مدرن، به این دلیل است که دموکراسی مستقیم، مبانی ثابتی برای حفظ اقتدار اخلاقی و نظم اجتماعی ندارد.
• حکمرانی، تا جایی با حوزه عمومی کنار میآید یا باید کنار بیاید که حوزه عمومی متوجه مسؤولیتهای اخلاقی مشترک مردم باشد.
• دورکیم، آرزو میکند وضعیتی با ساختارهایی مستقلتر، برای آزادی و عمل شهروندان فراهم شود، زیرا به اهمیت گفتگو در مورد مسائل دولت-ملت معتقد است، تا در پرتو آن، ارادهی عمومی معقول، بروز یابد. «هر چه تعمق و تأمل و حضور یک روحیه انتقادی، نقش بیشتری در امور عمومی بازی کند، ملت دموکراتیکتری خواهیم داشت».
• دموکراسی حقیقی، با تأمل جمعی نسبت به وضع حکومت، و شوراهای اجرایی و مدیریتی، و انتشار گزارشات و افکار شهروندان محقق میشود. البته به شرطی که همین گفتگو، طعمه جدیدی برای سرمایهداری نشود و در آن معیارهای اخلاقی درست حاکم باشد. آیا میشود؟!؟!
مآخذ:...