فیلوجامعه‌شناسی

بن‌بست‌گشایی‌جامعه‌شناختی‌ازحوزۀسیاسی9/مسائل‌اساسی‌امروز:مقیاس‌جهانی‌مشکلات

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا


«جهانی شدن، نه تنها به ایجاد نظام‌های پهن‌دامنه، بلكه همچنین به تغییر شكل بافت‌های محلی و حتی شخصی تجربۀ اجتماعی مربوط است. فعالیت‌های روزانۀ ما بیش از پیش تحت تأثیر رخدادهایی قرار گرفته‌اند كه در آن سوی جهان رخ می‌دهند. بر عكس، عادت‌های سبك زندگی محلی نیز پیامدهای جهانی پیدا كرده‌اند.
«…جهانی‌شدن نه یك فراگرد واحد، بلكه آمیزۀ پیچیده‌ای از فراگردهایی است كه غالباً به شیوه‌ای تناقض‌آمیز عمل می‌كنند و كشمكش‌ها، گسست‌ها و صورت‌های قشربندی نوپدیدی را به بار می‌آورند» (ص.15.).
«جهانی شدن با توسعۀ ”نظام جهانی“ یكی نیست و نباید تصور كرد كه جهانی شدن ”در خارج از ما“ با تأثیرهای بسیار پهن‌دامنه حضور دارد. این فراگرد همچنین یك پدیده ”درونی“ است و با مقتضیات زندگی محلی پیوستگی تنگاتنگی دارد. ما نباید جهانی‌شدن را فراگرد یكدستی بپنداریم كه در جهت واحدی گرایش دارد، چرا كه این فراگرد در برگیرندۀ رشتۀ پیچیده‌ای از دگرگونی‌ها است كه پیامدهایی مركب غالباً تناقض‌آمیز دارند. جهانی شدن بر اندیشۀ یك اجتماع جهانی دلالت می‌كند، ولی آن را به وجود نمی‌آورد؛ یك چنین اجتماع همچنان كه نشانگر تأثیرهای یكپارچه كننده است، از جهانی شدن «شرها» نیز حكایت می‌كند» (ص.133.).

«در سطح فرهنگی، جهانی شدن به ایجاد آوارگی فرهنگی گرایش دارد. اجتماع‌هایی كه دارای سلیقه‌ها، عادت‌ها و باورداشت‌های خاصی‌اند، غالباً از مكان‌شان و حتی محدوده‌های ملی‌شان كنده می‌شوند. ویژگی‌های فرهنگی آواره‌كننده غالباً یكدست‌كننده نیز هستند و بدین‌سان تحت تأثیر تبلیغات انبوه و كالاسازی فرهنگی قرار می‌گیرند. مدهای لباس، از كت و شلوار گرفته تا لباس جین، سلیقه‌های موسیقیایی، سینمایی و یا حتی مذهبی، ابعاد جهانی به خود می‌گیرند. آوارگی‌های فرهنگی دیگر تنها از طریق تحرك فیزیكی آدم‌ها و فرهنگ‌هایشان تحقق نمی‌یابند، هر چند كه هنوز این تحرك اهمیت خود را از دست نداده است» (ص.134.).

«تأثیرهای جهانی شدن گرایش به تهی ساختن زمینه‌های محلی كنش دارند؛ این زمینه‌ها باید از سوی تأثیرپذیران این فراگرد، بازاندیشانه تجدید سامان پیدا كنند، هر چند كه این تجدید سازمان‌ها نیز به گونه‌ای بر عكس بر فراگرد جهانی شدن تأثیر می‌گذارند. بدین‌سان، دگرگونی‌های بزرگی در تار و پود زندگی روزانه رخ می‌دهند و حتی بر تركیب هویت‌های شخصی ما نیز تأثیر می‌گذارند. خویشتن و نیز بدن انسان تبدیل به یك طرح بازاندیشانه می‌شوند. افراد دیگر نمی‌توانند به هویتی خرسند باشند كه صرفاً به آن‌ها داده شده یا به ارث رسیده و یا مبتنی بر منزلت سنتی‌شان باشد» (ص.134.).

«تهی شدن زمینه‌های محلی كنش، یعنی همان ازجاكندگی فعالیت‌ها، را می‌توان به عنوان فراگردهای دلالت‌كنندۀ سنت‌زدایی تشدید شده ادراك كرد» (ص.137.).
«در روزگار سنت‌زدایی تمام‌عیار، آنهایی كه اعتقاد به سنت دارند باید از خود بپرسند و یا دیگران از آن‌ها می‌پرسند كه چرا به این سنت‌ها باور دارند» (ص.138.). «سامان اجتماعی سنت‌زدا، سامانی است كه در آن مردم فعال‌تر و بازاندیش‌تر می‌شوند، هر چند كه در اینجا معنای ”بازاندیشی“ را باید به درستی درك كرد. حال كه گذشته چیرگی‌اش را از دست داده و یا به یك ”دلیل“ در میان دیگر دلایل اعمال انسان تبدیل شده است، عادت‌های پیشین تنها راهنمای محدودی را برای كنش به دست می‌دهند، حال آنكه آینده كه ممكن است صورت‌های گوناگونی به خود گیرند، اهمیت تعیین كننده‌ای پیدا كرده است» (ص.151.).
«تأثیر عمیق عوامل سنت‌زدا این قضیه را تبیین می‌كند كه چرا مفهوم و وجود بنیادگرایی این همه اهمیت پیدا كرده است. همچنین كه پیش از این یادآور شده‌ام، بنیادگرا كسی است كه می‌خواهد از سنت به شیوه‌ای سنتی دفاع كند، آن هم در شرایطی كه اینگونه دفاع ذاتاً مسأله‌ساز است. ”پافشاری“ بنیادگرایی بر سنت و تأكید بر ”خلوص“ آن، تنها از این نظر قابل فهم است» (ص.139.).


«سیاست رهاسازانه برای هر گونه برنامۀ رادیكال سیاسی همچنان آشكارا مهم است. امروزه این سیاست با یك رشته نگرانی‌های ناشی از دگرگونی‌های توصیف‌شده در بالا و یا همان سنت‌زدایی به اضافۀ ناپدید شدن طبیعت، همراه شده است. این نگرانی‌ها قضایای سیاست حیاتی را دامن می‌زنند. سیاست حیاتی و جدل‌ها و كشمكش‌های وابسته به آن، حول این قضیه دور می‌زند كه در جهانی كه زمانی همه چیز در آن طبیعی (یا سنتی) بود و اكنون باید كم و بیش انتخاب‌شان كرد و دربارۀ آن‌ها تصمیم گرفت، چگونه باید زندگی كنیم؟…سیاست حیاتی سیاست هویت و نیز انتخاب است.» (ص.148.).

«این تصور كه سیاست حیاتی تنها برای مرفه‌ترین جاذبه دارد، خطایی بنیادی است. در واقع، از برخی جهات عكس این قضیه درست است.برخی از فقیرترین گروه‌ها (نه تنها در جوامع توسعه‌یافته) امروزه عمیق‌تر از دیگران با مسایل سنت‌زدایی روبروری‌اند. می‌بینیم كه امروز زنان به تعداد فراوان روابط زناشویی‌شان را ترك می‌كنند و همراه با این اظهار خودمختاری زندگی‌هایشان را نیز تغییر شكل می‌دهند. بسیاری از این زنان به بخشی از ”فقیران جدید“ تبدیل می‌شوند» (ص.148.).
«سیاست حیاتی تنها سیاست امور شخصی نیست، زیرا عوامل دخیل در آن در مورد بسیاری از جنبه‌های زندگی اجتماعی كه برخی‌شان به راستی پهنۀ وسیعی دارند، عمومیت پیدا كرده‌اند.…سیاست حیاتی حوزه‌های كاملاً متعارف درگیری سیاسی، مانند كار و فعالیت اقتصادی، را نیز دربرمی‌گیرد» (ص.149.).
«سیاست حیاتی به چالش‌هایی راجع است كه كل انسانیت با آن‌ها روبروی است و تنها به این منحصر نمی‌شودكه افراد در برخورد به گزینه‌هایی بسیار بیشتر از آنچه كه در گذشته داشتند، چگونه باید تصمیم گیرند.…مسؤولیت‌های تازه‌ای برای نسل‌های آینده به گردن ما افتاده و مسایلی اخلاقی پیش روی ما قرار گرفته‌اند كه ساز و كارهای رشد اقتصادی وادارمان می‌سازند یا آن‌ها را كنار گذاریم و یا سركوب كنیم» (صص.1 150.).

سیاست زایا در این شرایط برای ایجاد اعتماد و همبستگی مورد توجه قرار می‌گیرد. «سیاست زایا بر یك رشته مقتضیات دلالت می‌كند:

1. «تقویت شرایطی كه تحت آن می‌توان به نتایج خوشایند رسید، بدون آنكه این نتایج خوشایند یا محقق ساختن آن‌ها ”از بالا“ تعیین شوند؛
2. «ایجاد موقعیت‌هایی در نهادهای حكومت و مؤسسات وابسته به آن، كه در آن‌ها اعتماد فعالانه را می‌توان بنا كرد و حفظ نمود؛
3. «اعطای خودمختاری به كسانی كه تحت تأثیر برنامه‌ها یا سیاست‌های خاص قرار می‌گیرند؛ و در واقع، توسعۀ یك چنین خودمختاری در بسیاری از زمینه‌ها؛
4. «ایجاد منابعی مانند ثروت مادی كه سطح خودمختاری را بالا می‌برند؛ آنچه كه در اینجا مطرح است، منابعی است كه بهره‌وری را به معنای گستردۀ آن بهبود می‌بخشند» (ص.152.).

«سیاست زایا با توصیف بالا، به هیچ روی محدود به عرصۀ سیاسی رسمی نیست، بلكه طیفی از حوزه‌ها را در بر می‌گیرد كه در آن‌ها مسائل سیاسی مطرح می‌شوند و باید به آن‌ها پاسخ گفت. اعتماد فعالانه با چنین مفهومی از سیاست زایا پیوستگی دارد. این نوع اعتماد كه دیگر به صف‌بندی‌های از پیش تعیین شده وابستگی ندارد، از صورت‌های پیشین روابط اعتماد محتمل‌تر است و بیشتر از آن‌ها بستگی به موقعیت دارد» (صص.3 152.).
«عامل مؤثر در اینجا، تأثیر همه‌جانبۀ ”نظام‌های انتزاعی“، یا همان انواع نظام‌های تخصصی بر زندگی ما در جهان امروز است. تحت تأثیر دوگانۀ جهانی شدن و عوامل سنت‌زدا، بسیاری از جنبه‌های زندگی روزانه از مهارت‌های محلی تهی می‌شوند و با تهاجم نظام‌های دانش تخصصی روبرو می‌گردند» (ص.154.).
«هر آدم متخصصی در قبال تنوع نظام‌های تخصصی دیگری كه بر زندگی‌اش تأثیر می‌گذارند، یك آدم غیرمتخصص است؛ با این همه، هر آدم غیرمتخصصی اصولاً و غالباً عملاً می‌تواند دانش تخصصی را كه در زمینۀ فعالیت‌های اجتماعی كاربرد دارد، به خود اختصاص دهد. همۀ صورت‌های تخصص به اعتماد فعالانه نیاز دارند، زیرا داعیۀ مرجعیتی در كنار داعیه‌های دیگر مرجعیت مطرح می‌شود، و خود متخصصان غالباً با یكدیگر توافق ندارند.…یك متخصص تنها می‌تواند مدعی مرجعیت موقتی باشد، زیرا نظرهای او ممكن است با مخالفت متخصصان دیگری كه به همان اندازۀ او اعتبار دارند، روبرو شوند. وضعیت دانش در بیشتر حوزه‌ها به سرعت دگرگون می‌شود، چندان كه هر آنچه با اطمینان در یك زمان معین بیان می‌شود ممكن است به سرعت از اعتبار بیفتد. وانگهی، در عصر بازاندیشی اجتماعی، تخصص ملك طلق متخصص باقی نمی‌ماند.…حیثیت خود دانش كه در نخستین مراحل رشد نهادهای مدرن آن همه اهمیت داشت، بر اثر شك‌ورزی كه موتور فعالیت علمی است، تنزل مقام پیدا كرده است.…تنگنایی كه بدین‌سان پدید می‌آید، عمیق‌تر می‌شود.…هر الگوی سبك زندگی، هر چقدر هم كه سنتی باشد، تنها یكی از صورت‌های ممكن زندگی در میان صورت‌های دیگر است. خصلت احتمالی اعتماد فعالانه در چنین شرایطی را غالباً می‌توان با عادت تخفیف داد؛ ولی ماهیت نااستوار عادت‌ها در مقایسه با انواع فعالیت‌های سنتی‌تر، نشان می‌دهد كه در موقعیت‌های تنش یا بحران شخصی و اجتماعی، اعتماد می‌تواند به سرعت از چیزی گرفته شده و به چیز دیگری داده شود» (ص.7 155.).

دست آخر اینكه:

«دست‌اندازی نظام‌های انتزاعی به زندگی اجتماعی و واكنش در برابر این پدیده، تنها بر زندگی محلی و هویت سخصی تأثیر نمی‌گذارد، بلكه به فراگیرترین عوامل سامان‌های جهانی، از جمله زمینه‌های مخاطرۀ سنگین‌پیامد، نیز بسط می‌یابد» (ص.158.).

...ادامه مروری به آنتونی گیدنز در فراسوی چپ و راست...
مآخذ:...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.