برداشت آزاد
• گر چه امیل دورکیم معتقد است که تقسیم کار، جنبهی بالقوهی یکپارچهسازی در همبستگی اجتماعی جوامع مدرن است، ولی افزون بر این، میداند که این یکپارچهسازی عملاً اتفاق نیفتاده.
• بحرانهای تجاری و اقتصادی، تضاد طبقاتی و ستم به کارگران، و عقلانیسازی علمی، بیانگر سه صورت متفاوت از آسیبشناسی اجتماعی دورکیم است. به تشخیص دورکیم سه صورت از آنومی در تقسیم کار اجتماعی مدرن پدید آمده است.
• در سطوح اقتصاد خرد و کلان، صنایع سطح بالا منجر به افزایش درهمریختگی کارکردها و تنشهای درونی شده است، و این، سبب سقوط یکپارچگی و برابری در ارگانیسم اجتماعی میشود. این نیروهای اجتماعی، از طریق تضعیف وجدان جمعی و پیوستگی اجتماعی، منتهی گسترش بدبختی و بیعدالتی میشوند.
• تخصصگرایی در بازار، تولید، کار و علم نه تنها منتهی به همبستگی بیشتر نشده است، بلکه انزوای کارگر و ضعف در ارتباطات میان گروههای فردی و اجتماعی در صنعت را موجب شده است.
• ایدهی تلاش جمعی برای هدفی عمومی، از میان رفته است.
• دورکیم همچنین بر آن است که توسعه مدرنیت و تغییراتی که در دیگر نهادهای اجتماعی نظیر دین و خانواده نیز رخ میدهد، بر آگاهی فردی و تعهدات و مسؤولیتهای اجتماعی تأثیر میگذارند.
• با ظهور پروتستانیسم و تشتت در امور همگانی، فرد منزوی و ناسازگار، فشار بیشتری را تجربه میکند که منتهی به استرس فردی بیشتر و افزایش خودکشی خواهد شد.
• همچنین دورکیم، با تعابیری که یادآور نظریه بیگانهسازی مارکس است، مدعی است که کارگران در صنعت مدرن، از فرایند تولید بیگانه میشوند. پس، تقسیم کار، منبعی برای فروپاشی ساختاری، بحران کارکردی و عدم تعادل اجتماعی است. تخصصی شدن مبنای ساختاریای را برای گسترش صنعت و بهرهوری یا همکاری و مشارکت بیشتر در محیط کار فراهم نمیکند.
• اگوست کنت، گمان میکرد که علم، انسجام در سطح ایدئولوژی و فرهنگ، و دولت مدرن، میتوانند تعادل از دست رفته و علایق مشترک تخریب شدهی ناشی از تخصصی شدن و تکه تکه شدن جامعه را بازسازی کنند. دورکیم هم معتقد است که: «احساسات جمعی، برای حفظ گرایشات دور شوندهای که گفته میشود ناشی از تقسیم کار است، مهمتر و مهمتر میشوند، زیرا وقتی کار بیشتر تقسیم میشود، این گرایشات افزایش مییابند و به موازات آن، احساسات جمعی تضعیف میشوند».