سن آگوستین در «اعترافات»
• ایمان بنیاد زندگی آدمی است؛ انسان نمیتواند آن حقیقتی را که روحالقدس فاش ساخته، خود کشف کند.
...
• به هر حال، پس از آن که ... به مزیت و برتری مسیحیت پی بردم، احساس کردم که [مسیحیت] در مقایسه با روش مانویان، با فروتنی و صداقت بیشتری، امر به اعتقاد به امور غیر قابل اثبات میکند (خواه این که آن امور برای همگان قابل اثبات نباشند، یا این که اصلاً نتوان آنها را اثبات کرد).
• حال آن که در مانویت، وعدهی گستاخانهی معرفت، حس خوشباوری ما را به سخره میگرفت، و اعتقاد به بسیاری چیزهای خیالی بیهوده بر انسان تحمیل میشد؛ تنها به این دلیل که آنها قابل اثبات نبودند.
• از آن پس، خداوندا، تو، کم کم با دست رحیم و بسیار مهربانت، با جلب و تسکین قلب من، مرا ترغیب کردی.
...
• بدینسان، بسیار ایمان داشتم، هر چند زمانی اعتقاد من نیرومندتر از گاه دیگر بود. با این حال، همواره معتقد بودم که تو هستی و به ما عنایت داری، هر چند نمیدانستم که دربارهی ذات تو، چه باید اندیشید و چه راهی به تو می انجامد یا دوباره به تو میرسد.
• با توجه به این که ما به واسطه عقل عاجز خود، بیش از آن ضعیف بودیم که حقیقت را دریابیم و به همین دلیل، نیازمند حجت کتابهای مقدس شدیم، پس، اعتقاد پیدا کردم که تو هرگز چنان اعتلا و اقتداری به آن کتب نمیبخشیدی، مگر آن که ارادهات بر آن قرار گیرد که به تو اعتقاد بیاورند و تو را بجویند.
• امور الهی، بر کسی بیشتر آشکار میشوند که به اعماق دل خود واپس نشیند.
• و در پی این تذکار، به خود بازگشتم؛ پس، وارد اعماق نفس خویش شدم و تو مرا رهنمون شدی؛ و من از عهده این کار برآمدم، زیرا تو یاور من بودی.
• و من وارد شدم و به چشم جان خود، بر فراز همان چشم جان و بر فراز ذهن خود، روشنایی پایدار را دیدم. نه این روشنایی معمولی که بدن میتواند بدان نظاره کند و نه روشنایی عظیمتری از همان نوع.
• چنان که گویی درخشانی آن بسیار روشن باشد و با عظمت خود، همه چیزها را در بر گیرد.
• آن نور همانند این نبود، بلکه متفاوت، بلی بسیار متفاوت از این نورها بود.
• و نه آن نور بالای سر من بود، همچنان که روغن، بالای آب قرار میگیرد، یا آسمان بالای زمین؛ بلکه آن نور به این دلیل بر فراز بود که خود مرا که در پایین بودم، میساخت؛ زیرا من به وسیله آن نور ساخته شدم، آن کس که حقیقت را بداند، آن نور را میشناسد و آن که نور را بشناسد، ابدیت را میشناسد. عشق، آن نور را میشناسد. ورای اندیشه دگرگون شونده خود، خالق حقیقت دگرگونی ناپذیر را میشناسد.
• و من در شگفت شدم که اینکه به تو عشق میورزم و نه به هیچ خیالی به جای تو؛ با این حال، شایستگی التذاذ از خداوند را نداشتم، بلکه به واسطه جمال تو به تو رسیدم، و حال، به واسطه گرانی جسم خویش از تو گسیختهام؛ و با اندوه در اشیاء فروتر غرقه میشوم.
• این وزر و وبال، همان آداب جسمانی و شهوانی است. با این حال، ذکر تو با من بود، و هیچ شک نکردم که کسی [دیگر] باشد که من بدو درآویزم، و لیک، هنوز آن کس نشده بودم که بتوانم با تو درآویزم؛ زیرا جسمی که فاسد است، روح را منکوب میکند و قرارگاه دنیوی، ذهن را که دربارهی بسیاری امور میاندیشد، فرو میفشارد.
• و من اطمینان کامل داشتم که «امور رؤیتناپذیر تو، در خلقت جهان بوضوح رؤیت میشوند؛ و به واسطه امور مخلوق فهم میگردند، حتی قدرت ابدی و الوهیت خود فهم میشوند».
...
• من، خود امر تغییرناپذیر و ابدیت راستین حقیقت را در ورای اندیشه تغییرپذیر خود یافته بودم.
• [مخلص کلام:] و بدینسان، تدریجاً از بدن به روح رسیدم، که از حواس بدن برای ادراک بهره میگیرد؛ و پس از آن، به قوه درونی آن پی بردم که حواس جسمانی، امور بیرونی را بدان باز مینمایند و توانایی حیوانات نیز تا آن حد میرسد؛ و پس از آن، به قوه تعقل رسیدم، قوهای که هر آنچه از حواس بدن به آن برسد، دربارهاش داوری میکند. و این قوه نیز چون خودش را در من تغییرپذیر مییافت، خود را به نهایت فهم خود برکشید و اندیشههای مرا پراکنده کرد و خود از ازدحام خیالات تناقضآمیز واپس نشست؛ و بدین گونه، توانست آن نوری را که به واسطهاش درخشش یافته، دریابد و در آن زمان، بدون شک، اعلام داشت: «امر تغییرناپذیر را باید به امر تغییرپذیر ترجیح داد».
• از همین جا، قوهی عقل، امر تغییرناپذیر را میشناخت، زیرا اگر آن را به نحوی نمیشناخت، هیچ مبنای مطمئنی برای ترجیح آن به امر تغییرناپذیر نمیداشت. این چنین، عقل به لمحهی نظارهای در حال خشوع به آنچه هست رسید. و در آن حال، من اشیاء رؤیت ناپذیرتر را به واسطه اشیایی که آفریده شدهاند، دیدم. لیکن نمیتوانستم نگاه خود را بر آن اشیاء بدوزم. پس، ناتوانی من، به من بازگشت، و بار دیگر در ورطه عادات مألوف خود درافکنده شدم و هیچ در دست نداشتم، جز خاطرهای عزیز و اشتیاقی به آنچه بوییده بودم ولی از خوردنش ناتوان بودم.
• از این خوشحالم که از افلاطون، به کتابهای مقدس رسیدم، نه بالعکس.
• اما پس از خواندن کتابهای افلاطون و پس از آن که به تحریز آن کتابها، به جستجوی حقیقت غیر مادی برآمدم، دیدم که امور رؤیتناپذیر تو به واسطه چیزهایی که آفریده شدهاند، فهم میشوند.
• گرچه دلسرد شدم، اما پی بردم که آن چیست که من به واسطه تاریکی اندیشه خویش مجاز به اندیشه در آن نیستم؛
• و اطمینان یافتم که تو هستی؛
• و لایتناهی هستی؛
• و با این حال، در فضای متناهی یا نامتناهی پراکنده نیستی؛
• و تو براستی هستی؛
• و همیشه همان هستی؛
• و نه در عضو و نه در حرکت، دگرگون نمیشوی؛
• و همه چیزهای دیگر از تو هستند، تنها به این دلیل بسیار محکم که آنها هستند.
• از همه این چیزها، من براستی اطمینان داشتم، و لیکن، ضعیفتر از آن بودم که از تو بهره برگیرم.
• من، همچون شخصی ماهر سخن میگفتم، اما اگر من راه تو را در مسیح، منجی ما، نیافته بودم، چنان ماهر نمیبودم، بلکه آماده هلاکت بودم.
• حال، رنج خویش را کاملاً چشیدهام، اما سوگوار نشدم، بلکه احساس کردم که از دانش حظ کامل بردهام.
• آن نیکوکاری و نیکاندیشی که بر بنیاد «مرد فروتنی» «که همان عیسی مسیح است»، کجا بود؟
• یا کی این کتابها[ی فلسفی] آن [فروتنی] را به من میآموختند؟
• بر این اساس، باور دارم که خواست تو آن بود که من پیش از خواندن کتابهای مقدس، [به خواندن کتابهای فلسفی] فرو غلتم تا شاید بر خاطره من حک شود که چگونه از آن کتابها تأثیر گرفتم، و پس از آن که به وسیله کتابهای تو ترغیب شدم و آلام من به واسطه سرانگشتان شفابخش تو التیام یافت، تشخیص دهم که چه تفاوتی میان «اعتراف» و «فضلفروشی» هست (یعنی میان [حال ما و فیلسوفانی] که میدانستند به کجا باید بروند، و لیکن راه را ندیده بودند؛ راهی که نه تنها ما را به رؤیت ملک مقدس، بلکه به اقامت در آن نیز رهنمون میشود).
• اگر اندیشهی من نخست به وسیله کتابهای مقدس تو شکل میگرفت و تو با کاربرد آنها به شیوه مأنوس، بر من مهربان شده بودی و من پس از آن به آن آثار [فلسفی] میرسیدم، شاید آن آثار مرا از سرزمین مستحکم تقوا دور میکردند، یا اگر در آن گرایش کلی که در آن زمان کاملاً فرا گرفته بودم، پابرجا باقی میماندم، ممکن بود میاندیشیدم که [تقوا] از طریق مطالعهی همان کتابهای [فلسفی] به تنهایی قابل تحصیل باشد.
• آنچه او در کتابهای مقدس یافته میشود، در افلاطون نتوان یافت.
• پس، با اشتیاق بسیار مکتوبات قدسی روح تو [عیسی، روح الله]، و بویژه پولوس قدیس را برگرفتم، و آن مشکلاتی که زمانی به نظر من میرسید از تعارض گفتههای او برآید، یعنی اینکه متن گفتار او با شواهد قوانین و الواح تطبیق نکند، از میان رفت و صورت آن سخن پاک به نظر من یکسان و بیتعارض رسید و من آموختم «تا با خشوع، لذت ببرم».
• پس، من آغاز کردم و دیدم که هر حقیقتی که در آن کتاب خوانده بودم، به واسطه لطف و مرحمت تو بود؛ [و دریافتم] که او که [حقیقت] را میبیند، باید نه تنها از دیدن آنچه فهمیده مباهات کند، بلکه به نفس اینکه میبیند نیز دلگرم باشد؛ زیرا آیا او از آن خود چیزی دارد؟ نه تنها وی باید به دیدن تو که همواره یکسان هستی، تحریض شود، بلکه با دیدن تو ممکن است التیام یابد.
• و کسی که از دور قادر به دیدن تو نیست، باز هم باید دل خوش دارد؛ چون میتواند در راهی قدم بردارد که از آن طریق، به تو برسد و تو را ببیند و داشته باشد، زیرا گر چه آدمی به سیاق قانون باطنی خویش از قانون خدا مشعوف میشود، لیکن با آن قانون که در اعضای بدن او نهفته است، چه کند؟ زیرا تو ای خداوند بر حقی، اما ما مرتکب گناه و بی عدالتی شده و شرارت کرده و دست تو بر ما سنگین شده و ما بحق، تحویل آن عاصی قدیم، فرمانروای مرگ [=زمان]، شدهایم. زیرا او اراده ما را واداشت تا همانند ارادهی خودش گردد. «انسان بدبخت» چه کند؟ «چه کسی او را از این مرگ نجات خواهد داد»، جز لطف تو تنها «به واسطه عیسی مسیح، سرور ما» که تو او را همچون خود ابدی کردهای و در آغاز راه خود آفریدهای و شهریار این جهان در او چیزی شایسته مرگ نیافت، لیکن او را کشت.
...
• هیچ کس در آنجا این سرود را نمیخواند: آیا روح من فرمان بردار خدا نخواهد بود؟ زیرا رستگاری من از اوست چون او خدای من و رستگاری من است، مدافع من است، و حرکتی دیگر نخواهم کرد. هیچ کس در آنجا این دعوت خدا را نمیشنود: «ای کسانی که کار میکنید بر من وارد شوید». آنان [فیلسوفان] آموختن از او را خوار میدارند، زیرا قلباً نرم و ملایم است؛ «زیرا تو آن چیزها را از دانایان و دوراندیشان پنهان کرده و بر کودکان آشکار کردهای». زیرا یک راه این است که از بالای کوه جنگلی، سرزمین صلح را ببینیم و لیکن راه را به سوی آن نیابیم؛ -بیهوده به راههای گذر ناپذیری برویم که پر از فراریان و قطاع الطریق به سرکردگی «شیر» و «اژدها»، هستند- و راه دیگر این که به راهی که به سوی آن سرزمین میرود، برویم و تحت مراقبت سپهسالار لاهوتی باشیم. ...
سلام استاد.
میخواستم بپرسم گزارش فوق العاده ی درس نظریه ی چامعه شناسی یک را با توجه به اینکه سه شنبه تعطیل رسمی است میتوانیم چهارشنبه بهتون تحویل بدیم؟
---------
سلام و احترام
لطفا تایپ شده یا تصویر کار را تا پایان وقت سه شنبه ایمیل فرمایید.