تیم می
برخی در پی آنند تا پارهای ابعاد مکاتب اصلی روششناختی پیشگفته را با هم ترکیب کنند. خصوصاً یکی از نظریهپردازان اجتماعی معتقد است که زندگی روزمره ما برای خود ما معنادار و تفسیری است، اما این کنشهای ما ساختارهایی را باز تولید میکنند که هم کنش ما را مقدور میسازند و هم بر کنشهای ما تحمیل میشوند. براساس مطالعات روانکاوان و زبانشناسان نیز میتوان استدلال کرد که گرچه کنشهای انسانی تفهمی و متغیرند، اما این به معنای پذیرش آن نیست که این تفسیرها و تأویلها در مورد زندگی اجتماعی معتبر و «درست»اند. این مساعی تلفیقی روی آن دارند که فاصله میان «چگونگی»(تفهم) و «چرایی»(تبیین) را در تحقیق اجتماعی از میان بردارند.
علاوه بر آنانکه در بالا از آنها یاد شد، مکتب «پسامدرنیسم»، که شامل تفکرات ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی و همچنین اندیشههای میشل فوکو تا هنگام مرگش به سال 1984 میشود را نیز میتواناضافه نمود. خصوصاً دیدگاههای فوکو نتیجه عکسالعمل وی در مقابل ذهنگرایی برخی رویکردهای جامعهشناسی از سویی و تجربهگرایی سادهای که از علوم طبیعی وارد علوم اجتماعی شدهبود، از سوی دیگر تکوین یافت. شاخص آثار فوکو حرکت او از مبدأ ساختگرایی و هرمنوتیک به سوی «تفسیرگرایی تحلیلی» است. فوکو در جریان این حرکت متوجه شد که دانش و قدرت در درون ساختار اجتماعی به هم گره خوردهاند. در نتیجه این سؤال پیش آمد که معنای حقیقت جدا از مفهوم قدرت چیست؟
بر خلاف اساطیر و پندارهایی که بر اساس آنها دائماً مطالعه و تحقیق تولید میشود و هی تولید میشود، حقیقت تحفهی ذهنی آزاد، زادهی عزلتهای طولانی و ارمغان کسانی نیست که توانستهاند از خویشتن رها شوند؛ حقیقت شیئی این جهانی است: حقیقت محصول هنرنمایی صورتهای گوناگون اعمال قدرت است. و حقیقت نتایج مساعدی برای قدرت تولید میکند. هر جامعه رژیم حقیقت خود را دارد، هرجامعه یک «سیاست کلی» درباره حقیقت دارد.
منابع:...