برداشت آزاد
• به زعم امیل دورکیم، تاریخ فلسفه غرب و بحث آن درباره ماهیت معرفت، حقیقتاً نشانگر زمینه اجتماعی است. ما فکر میکنیم که راجع به معرفت غور میکنیم، ولی واقع آن است که راجع به آنچه «پیش از من بوده و پس از من نیز خواهد بود» میاندیشیم. وقتی چیزی را «اثبات» میکنیم، در واقع میگوییم «پیش از من بوده و پس از من نیز خواهد بود». پس، معرفتشناسی و فلسفه و حکمت، در واقع، کاوش در باب آگاهی و روحیه جمعی و عادات فکر است. معرفتشناسی صورتی از خوداندیشی اجتماعی است.
• ░▒▓ بیان دیگر مطلب: منطق و آگاهی، برآمده از معیشتاند. معیشت در متنی اتفاق میافتد که «پیش از من بوده و پس از من نیز خواهد بود». پس، خوب که بنگریم، منطق و آگاهی، هستیشناسی جامعه را بازتولید میکند. چون جامعه همان چیزی است که «پیش از من بوده و پس از من نیز خواهد بود».
• ░▒▓ بیان دیگر مطلب: مقولات فاهمه، صور اجتماعی برخاسته از ریتم زندگی، سازمان فیزیکی جامعه و اولویتهایی در گروههای انسانی هستند. بازنمودهای جمعی بازتاب روح و روحیه جمعی است؛ این بازنمودها به نحوی محصول ریختشناسی و نهادهای اقتصادی و اخلاقی و دینی هستند. این نهادهای عینی و صور اجتماعی، در آگاهی سوبژکتیو به صورت درونی ظاهر میشوند.
• ░▒▓ بیان دیگر مطلب: مقولات یا الگوهای مفهومی، از جامعه گرفته میشوند. جهان تجربی انضمامی صرفاً از طریق این بازنمودهای جمعی و اذهان مشترک ایجاد میشود. تجربه و تفکر عقلانی، فارغ از آنها ممکن نخواهد بود. پس، معرفتشناسی در حاق موضوع، جامعهشناسی است.