برداشت آزاد
• امیل دورکیم، سخنرانیهای سوربون در باب ”پراگماتیسم و جامعهشناسی“ را با مرور چکیدهای از نظریه معرفت عصر روشنگری (و به طور ضمنی، فلسفهی اخلاق آن) که صحنه جدال تجربهگرایی و خردگرایی بود، آغاز میکند.
• صحنه رزم و جدال، بر سر این سؤال آراسته شد که آیا دانش جهانشمول و حقیقت مطلق، مستفاد از تجربه است یا حاصل تأمل در خویشتن.
• هر چند که تجربهگرایان و خردگرایان، در ربط با ابزارها و شیوههای دسترسی به واقعیت با یکدیگر مخالفند، ولی هر دو مدعی آن هستند که واقعیتی عینی وجود دارد و مفاهیم ما، وقتی معتبرند که آن واقعیت را در ادراک و اندیشهی ما منعکس کنند. حقیقت نهفته در عقل یا در عالم ذهن، یا استقراییاند یا استدلالی. هیچ شکی در وجود واقعیتی عینی یا درباره ضرورت و الزام به ذات حقیقت وجود ندارد؛ بحث بر سر ابزارهای رسیدن به این واقعیت و حقیقت همراه با آن است.
• ویلیام جیمز، این تلقی از عقل را مبنای بسیار ساده و بدوی میبیند که بر اساس آن، ایدهای حقیقی است که مطابق با واقع باشد. این تصویر، یک کپی از اشیاء و نمودی از شیء است. یک ایده، زمانی واجد حقیقت است که بازنمود ذهنی، مطابق با ابژهای باشد که بازنموده شده است. ذهن، آینهی جهان بیرون است که هم جهانی از انطباعات و احساسات است، و هم جهانی از عقل و اندیشه. احساسات و اندیشهها، بایستی دقیقاً واقعیتی را بیان دارند که بیرون و در مقابل فاعل شناسایی قرار دارد. احساسات و اندیشهها، صورتهایی از واقعیت عینی هستند؛ خواه عینیت، یکی از واقعیتهای تجربه شده باشد، خواه تفکرات ذهنی و عقلی. این واقعگرایی، ریشه در همان افکار افلاطون دارد.
• پراگماتیسم جیمز، دیویی، شیلر و پیرس، با پیروی از سنت سوفیستهای یونانی، و به طور مشخص، پروتاگوراس، و این آموزه که انسان، معیار سنجش همه چیز است، امکان مبانی لایتغیر و جهانشمول معرفت را منکر شدند. هیچ مبنای استعلایی و بیرون از انسان وجود ندارد. پراگماتیسم، نماینده دیدگاهی است که با تکیه بر ضعفهای معرفتشناختی عقلگرایی یا جزمگرایی، مستقیماً بر عقلانیت روشنگری حمله میبرد.