حامد دهخدا
░▒▓ جامعهشناسی دین و فلسفهی دین
متأثر از دورهبندیهای تاریخی متفكران روشنگری، به ویژه دورهبندی اگوست كنت، و یا برخی ایستارهای مدرنیستی، گاه تصور بر این میرود كه جامعهشناسی و دین با هم متعارضند. دكتر توسلی ضمن انتقاد از این برداشت، بر آن میشود كه حقایق دینی به هیچ وجه آنطور كه ادعا میشود، به صورت علمی و جامعهشناسانه نفی نشده و این ادعاها در سایهی كارهای برخی جامعهشناسان و یا مردمشناسان اولیه القاء شدهاست (ص.45.). اوانز پریچارد به تمامی نظریههای موجود كه دین و جادو را تفنن و یا وهم و خیال میدانستند به شدت حمله كرد و حتی به نظریههایی كه بر فایده و ضرورت وهم و تفنن تأكید میكردند، تاخت (ص.135.). از نظر او محققان ادیان ابتدایی كه چنین نظرگاههایی دارند با كسانی كه به این عبادتها میپردازند همدلی لازم را ندارند (ص.135.). او به ویژه تحلیل عقاید را جدا از عمل و مناسك مورد انتقاد قرار میدهد (ص.136.). از دیدگاه او عقلانیت در یك نظام اندیشه و عمل ابتدایی با نوع عقلانیت در یك نظام علمی نوین چندان متفاوت نیست. عقلانیت در این نظام، عبارتست از نوعی هماهنگی درونی مستمر بین قواعد و اصولی كه با یكدیگر هماهنگ شده و با تجربههایی پیوند دارد كه این قواعد و احكام با آن سازگار به نظر میرسد (ص.136.).
پرسشی كه دكتر توسلی فراروی برداشت تحقیرآمیز جامعهشناسان و مردمشناسان اولیه قرار میدهد، ناظر بر میزان گسترهی قلمرو جامعهشناسی دین است. از نظر دكتر توسلی «جامعه در معنای محدود خود شامل گروهی از افراد است كه دارای طرز فكر كم و بیش مشابه و ارزشهای مشتركی هستند و از یك شعور مشترك پیروی میكنند، با این حال هر كس مستقلاً میاندیشد و دربارهی امور تفكر میكند» (ص.46.). بنابراین دكتر توسلی آشكارا با یك نوع نسبیتگرایی جامعهشناسی معرفتمآبانه به مقابله برمیخیزد و ابرام دارد كه اندیشه باید مستقل از فرایندهای اجتماعی مورد سنجش منطقی قرار گیرد. از نظر دكتر توسلی جامعهشناسان همواره در جدا كردن شناخت خود از واقعیت و ایستارهایشان موفق نبودهاند (ص.46.). به این ترتیب از نظر وی، «مجموعهی معارف در زمینهی مذهب به نام «فلسفهی مذهب»، الهیات و رشتههایی از این قبیل بازگوی تفكر مستمر و مداوم انسان اندیشهورز در این زمینه است» (ص.46.). دكتر توسلی ابرام دارد كه «میان برداشت جامعهشناسی دینـ”ـی“ و علم الهیات تفاوت دیدگاه و روش وجود دارد» (ص.46.). به باور دكتر توسلی جامعهشناس ادیان را آنطور كه هستند و آنگونه كه در جامعه به آنها عمل میشود مورد مطالعه و بررسی قرار میدهد (ص.47.). از نظر او جامعهشناسی دین بر آن است كه به یك نظریهی عمومی دربارهی مذهب و در نهایت به یك رشته اصول كلی در این زمینه دست یابد؛ اصولی كه نشاندهندهی ساخت مذهب و یا رابطهی آن با جامعه هستند (ص.47.).
بیتردید نظریهی دكتر توسلی در مورد جدایی اصولی دو حوزهی «بررسی چیستی واقعیت اجتماعی دین» و «ارزیابی صحت و سقم منطقی گزارههای دینی» راه صواب میپیماید. اما به نظر میرسد كه به ویژه باید در مورد اینكه میتوان جامعهشناسان را از دانستن شیوهی «ارزیابی صحت و سقم منطقی گزارههای دینی» معاف داشت و آیا به راستی میتوان جامعهشناسی را پوستكنده از قضاوت ارزشی جدا كرد، تأمل بیشتری صورت بپذیرد. كتاب نظریههای جامعهشناسی محض و كاربردی، كه به قلم لارسن و به ترجمهی خود آقای دكتر توسلی (با همكاری آقای رضا فاضل) منتشر گردیدهاست، با شواهد فراوان نشان میدهد كه از قبل از جنگ جهانی دوم، عملاً جامعهشناسان با تقاضای فزایندهی كاربردی مواجه شدهاند و ضرورتاً در هر پژوهش اجتماعی حداقل در سطح انتخاب موضوع خود قضاوتهای ارزشی خود را به مداخله در كار تحقیق فرامیخوانند. این مآلاً بدان معناست كه دیگر آن خط مرزی همیشگی میان «روشنفكر» و «جامعهشناس» وجود ندارد. عملكرد شخص آقای دكتر توسلی در بخش جامعهشناسی دین اسلام از كتاب موضوع بحث، به ویژه در فصل «نقد جنبشهای اسلامی معاصر» و «دین و دولت در اسلام» نشان میدهد كه دانستن میزانی از فلسفه و منطق برای ارزیابی درست قضاوتهای جامعهشناسانی كه امروزه به روشنفكرانی بدل شدهاند كه مدام مجبور به قضاوت ارزشی در مورد راهبردهای عمل خویشتنند، ضروری است. ایشان در این فصول مدام نسخههایی در مورد آنچه عملكردها و برداشتها از دین «باید» باشند، ارائه میدهند، بدون آنكه شواهد فلسفی، منطقی، كلامی و متألهانهی لازم را ارائه دهند. با وجود درگیری وسیع و مسلم جامعهشناسان با كارهای كاربردی، جای تعجب است كه به مسألهی تلفیق جامعهشناسی محض و كاربردی چندان پرداخته نشد (لارسن، ص.4.). در سال 1949 جامعهشناسانی همچون پارسنز «بر ایجاد توازن دقیق بین پژوهش بنیادی، از جمله جنبههای نظری جامعهشناسی با كار كاربردی یا ”مهندسی اجتماعی“» تأكید ورزیدند(Parsons, 1949, p.368.؛ لارسن، ص.28.):
پرسش این نیست كه ما باید بكوشیم به مسؤولیت اجتماعیمان عمل كنیم، بلكه سؤال این است كه چگونه باید بكوشیم؟ اگر قرار باشد كه انبوه ابتكاراتمان به ویژه ابتكارات افراد كارآزموده را برای حل مشكلات فوری به كار گیریم، از جهاتی بد نیست؛ ولی بیتردید این كار ناگزیر به زیان ثمربخش بودن بیشتر ما بری جامعهی آینده تمام میشود؛ زیرا فقط با كار علمی منظم روی مسائلی كه در آنها اهمیت روش علمی بر روش كاربردی اولویت دارد، میتوان به بزرگترین و سریعترین پیشرفتهای علمی دست یافت(Parsons, 1949, p.368.؛ لارسن، صص.928.).
از سالهای دههی 1960 تا نیمهی دههی 1970 جریانها، جنبشها و رویدادهایی رخ داد كه دگرگونی عمیقی را به وجود آوردند(لارسن، ص.30.). جنبشهای چپگرا در دانشگاهها فعال شدند و دانشجویان و استادان ناگزیر به درگیر شدن با مسائل و موضوعهای مطرح شده بودند(لارسن، ص.31.). در آغاز این دوره الوین گلدنر چالش را شروع كرد. وی در سال 1961 در نطق خود به مناسبت انتخابش به ریاست انجمن مطالعهی مسائل اجتماعی اظهار داشت كه جامعهشناسی باید برای كسب مقبولیت «ارزشهای مناسب پژوهش جامعهشناختی» را روشن سازد و خود را به درگیر شدن در «گرفتاریهای كنونی انسان» متعهد سازد(لارسن، ص.31.):
«تأكید برخی جامعهشناسان بر دیدگاه فارغ از ارزش» باعث شدهاست كه آنها مسائل جاری انسان را نادیده انگارند و خود را از رویدادهای اجتماعی به دور دارند(Gouldner, 1970a, p.73.؛ لارسن، ص.31.).
░▒▓ عدم تعین در علوم فرهنگی
از نظر دكتر توسلی در علوم فرهنگی نوعی عدم تعین همواره وجود دارد. از نظر وی قلمرو جامعهشناسی دین همچون قلمرو ادیان، بسیار بزرگتر از آن است كه بتوان در این مقوله به نتیجهی قطعی رسید و عرصهی آن را محدود و تنگ در نظر گرفت (ص.34.). این ادعا به لحاظ معرفتشناختی چالش برانگیز است، چرا كه تمایزات لازم را مطرح ننموده است. به عنوان مثال این پرسش بیپاسخ مانده است، كه آیا به دست آوردن شناخت حداقلی نیز ناممكن است. آیا تكامل دانش ما در مورد ادیان، از نوع تكامل ناقص به كامل است و یا از نوع تكامل نادرست به درست یا درست به نادرست؟ چه زمینهی معرفتشناختی عمومی به لحاظ فلسفی وجود دارد كه نوع پاسخ به این پرسشها و پرسشهایی از این دست را پشتیبانی كند؟ دقیقاً چه مبنای فلسفی میتواند نسبیت شناخت ادیان را بدون فروافتادن به پارادوكسهای نسبیتگرایی فراهم آورد؟ و…. نه تنها در متن كتاب دكتر توسلی، بلكه در طی سالیان اخیر در معرفتشناسی دینی ایران این پرسشهای فلسفی راجع به شناخت به طور كلی و شناخت ادیان به طور خاص «سرهمبندی» میشوند.
واقعیت آن است كه هر نوع ادعای نسبیتگرایی مطلق، منجر به پارادوكسهای شناخته شدهی منطقی میشود كه نتیجهی آن ابطال آن دعوی خواهد بود. شناخت حداقلی و منطقی دین ممكن است، هر چند كه یحتمل دامنهی این شناختِ درست، گسترش یابد.
░▒▓ دیننگاری
مطالعات جدیدتر در جامعهشناسی دین جنبههای نظری و نظریههای مربوط به دین در جوامع ابتدایی و سایر جوامع را كنار گذاشته و بیشتر به یك نوع «جامعهنگاری» تمایل پیدا كردهاست كه توصیف رفتارها و اعمال دینی در جامعهی مدرن از آن جمله است (ص.64.).