فیلوجامعه‌شناسی

اکسل هونت

فرستادن به ایمیل چاپ

محمد ملاعباسی


اندیشه‌های اکسل هونت، بر فلسفه‌ی سیاسی و اجتماعی تمرکز می‌کند و به صورت اختصاصی، روابط بین قدرت، «به‌رسمیت‌شناسی» (Recognition) و «کرامت انسانی» را مورد مطالعه قرار می‌دهد. او بر اهمیت «به‌رسمیت‌شناسی»، تأکیدی بسیار کانونی دارد و معتقد است هر نظریه‌ی اجتماعی که به مسأله‌ی «به‌رسمیت‌شناسی» نپردازد، اساساً شایستگی نامیده شدن به عنوان یک «نظریه‌ی اجتماعی» را ندارد. این اهمیت از آن سوست که هونت معتقد است روابط اجتماعی، برخاسته و متأثر از نوعِ «به‌رسمیت‌شناسی» است که فاعل شناسایی در محیط بین‌الاذهانی اجتماع، کسب می‌کند، و به این ترتیب، ریشه‌ی تضادهای اجتماعی و بین فردی نیز، در «عدم به‌رسمیت‌شناسی» یا «به‌رسمیت‌شناسی نادرست» است.
     اولین کار مهم او، یعنی ”نقد قدرت، مراحل بازاندیشی در نظریه‌ی اجتماعی انتقادی“، روابط و مناسبات بین اندیشه‌ی مکتب فرانکفورت و میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی را بررسی می‌کند. وی در پیش گفتاری که بر کتاب خود نوشته است، اشاره می‌کند که هدف او در این مطالعه، نشان دادن این امر است که مسائل اساسی‌ای که فوکو در نظریه‌ی قدرت خود مطرح می‌نماید، گر چه همواره به عنوان رقیب اندیشه‌های بنیادی هابرماس در نظریه‌ی جامعه‌اش تلقی شده است، ولی این دو رهیافتِ اثرگذار در نظریه‌ی انتقادی جدید، می‌توانند در بستر پروژه فکری «دیالکتیکِ روشنگری» هورکهایمر و آدرنو، مورد خوانش مجدد قرار بگیرند. وی می‌گوید اگر چنین خوانشی انجام شود، کار فوکو، به عنوان یک نظریه‌ی سیستمی، و کار هابرماس به عنوان یک نظریه‌ی ارتباطی، جلوه‌گر خواهد شد که هر دو، راه‌حل‌هایی برای کمبودهای موجود در نظریه‌ی تاریخی-فلسفی آدرنو و هورکهایمر خواهند بود.
     ”منازعه بر سر به‌رسمیت‌شناسی، دستور زبانِ اخلاقیِ تضادهای اجتماعی“، دومین کار بنیادی اکسل هونت است. او در این کتاب، برداشت خود از مفهوم «به‌رسمیت‌شناسی» را از فلسفه‌ی دوران جوانی هگل (مشخصاً دوره‌ی ینا) وام می‌گیرد، و آن را با روان‌شناسی اجتماعیِ جرج هربرت مید، اخلاق ارتباطیِ یورگن هابرماس، و نظریه‌ی «ارتباط اشیاء» دانلد وینیکات، ترکیب می‌کند. این تلفیق، بنیان نظریه‌ی اجتماعی انتقادی او را تشکیل می‌دهد. هگل، در اندیشه‌های دوره‌ی جوانی خود معتقد است روح فرد، از سه بخش مجزا از یکدیگر، اما متقابلاً وابسته به هم که ارتباط دیالکتیکی با هم دارند، تشکیل می‌شود. این سه جزء عبارتند از: زبان، کار، و کنش متقابل. هونت، برداشتمید از کنش متقابل را با رهیافتی بین‌الاذهانی، با این سه‌گانه ترکیب می‌کند و بسط می‌دهد.
     در ادامه، از سه مرحله‌ی «به‌رسمیت‌شناسی» سخن می‌گوید. این سه مرحله، بازنمای سه شکل در دریافت فرد از خودش است.  مرحله‌ی اول را باید مرحله‌ی «اعتماد به نفس» نامید. این مرحله از اولین روزهای تولد یک انسان، در قالب عشق، عاطفه و احساساتی که از سوی مادر به نوزاد نثار می‌شود، آغاز می‌گردد. در واقع، این عشق مادر به نوزاد خود است که به قول اریکسن، اعتماد پایه‌ای را در نوزاد بنیان می‌نهد. او از طریق این عاطفه‌ی مادرانه است که می‌تواند بدون ترس از طرد یا رها شدن، نیازها و درخواست‌های خود را نشان دهد. طفل می‌آموزد که غیبت‌های گاه به گاه مادر یا شماتت‌های او، به منزله‌ی پایان رابطه‌ی عاطفی مادر با او نیست، و این، برای او اطمینان و اعتماد می‌آفریند. این اعتماد، بین مادر و کودک و پس از آن، کودک و اعضای خانواده‌اش، برای او «اعتماد به نفس» به ارمغان می‌آورد. این اعتماد به نفس، موجب سلامت روان کودک خواهد شد و در حالت عکس نیز، اگر رابطه‌ی مادر با کودک خود، نتواند عشق و عاطفه‌ی لازم را برای کودک فراهم کند، وی با مشکلات روحیروانی متعدد رو به رو خواهد بود.
     البته، باید توجه داشت که این مرحله‌ی آغازین «به‌رسمیت‌شناسی»، تنها به صورتی یک سویه موجب اعتماد به نفس کودک نخواهد شد، بلکه در جهت متقابل، منبعِ معنا بخش بسیار مهمی برای مادر نیز هست. مادر، در طول رابطه‌ی عاطفی خود با کودک است که از خود به عنوان زنی که نقش مادر را به عهده دارد، آگاهی می‌یابد و زندگی خود را بر اساس شناختی که از این موقعیت به دست می‌آورد، می‌شناسد.
     هونت، دومین مرحله‌ی اساسی را در فرایند «به‌رسمیت‌شناسی»، «احترام به نفس» می‌نامد. مهم‌ترین موضوعی که فرد در طول این مرحله، بدان آگاهی می‌یابد، شناسایی خود، به عنوان «انسانی، برابر با همه‌ی دیگر انسان‌ها» در جامعه است. ماهیت این «به‌رسمیت‌شناسی»، اساساً حقوقی است و در رابطه‌ی فرد با جامعه متبلور می‌شود. اگر فرد در جامعه‌ی خود، از حقوق اساسی خود بهره‌مند باشد و برای او به عنوان یک انسان، احترام و ارزش قائل باشند، وی به شهروندی تبدیل خواهد شد که در قبال جامعه‌ی خود، مسؤولیت‌پذیری اخلاقی پیدا می‌کند. این «به‌رسمیت‌شناسی»، موجب خواهد شد تا فرد در قبال آنچه در جامعه رخ می‌دهد، از وضعیت انفعال بیرون آید و به ایفای نقش سیاسی و اجتماعی بپردازد. احترامی که از سوی جامعه دریافت می‌دارد، بخش دیگری از «خود» او را معنادار می‌کند. سوی دیگر بحث نیز در این نوع از «به‌رسمیت‌شناسی»، موضوع بسیار مهمی است.
     اگر حقوق سیاسی و مدنی فرد، از سوی جامعه نادیده انگاشته شود و او از سوی نیروهای اجتماعی، به حاشیه رانده شود، احساس خواهد کرد که در جامعه، به عنوان یک انسان، احترامی ندارد. وی برای جبران این نقص، راه‌حل‌های ممکن گوناگونی را در پیش دارد. از مبارزه‌ی حقوقی و سیاسی برای کسب اعتبار و احترام در جامعه بگیرید، تا دست زدن به بزه‌کاری برای انتقام گرفتن از جامعه‌ای که وی را به حاشیه رانده است.
     سومین مرحله، نوعی «به‌رسمیت‌شناسی» ارزشی و غایی است که «تکریم نفس» نامیده شده است. این مرحله، گر چه در ادامه‌ی مرحله‌ی قبل است، اما با ظرافت، از آن فراتر می‌رود. در این مرحله، فرد، نه به دلیل آن که انسانی همچون همه‌ی دیگر انسان‌هاست، بلکه به خاطر اینکه انسانی خاص، با هویت، فرهنگ، خصیصه‌ها و تمایزات ویژه‌ی خود است، مورد «به‌رسمیت‌شناسی» قرار می‌گیرد. اما توجه به این نکته ضروری است که آن‌چه موجب کرامت نفس می‌شود، باید چیزی ارزشمند باشد، بدین معنی، اگر کسی چیزی ارزشمند برای ارائه کردن نداشته باشد، فاقد «نفس» خواهد بود. اما آن چیز ارزشمند چیست؟ هونت، معتقد است فرد هنگامی که از احترام جامعه به خود، آگاه می‌شود، دغدغه‌ی ایجاد هویتی خاص خود را در سر می‌پروراند که منشاءِ خودباوری و خودشکوفایی او خواهد بود. حال، اگر جامعه به این خودشکوفایی، به دیده‌ی تحقیر بنگرد و توانایی‌ها فرد در همبستگی اجتماعی را پاس ندارد، فرد توانایی بازپروری امکانات خود در عرصه‌ی اجتماعی را از دست می‌دهد و اندک اندک از صحنه‌ی اجتماعی، طرد می‌شود.
     در واقع، باید دانست که تلاش هونت در این مرحله، چالشی برای اثبات جهان‌شمول بودن ارزش‌های اساسی اخلاقی است. وی با وجود آن که دغدغه‌ی فضای چند فرهنگی موجود در جهان را دارد، نمی‌خواهد به ورطه‌ی نسبیت‌گرایی بیفتد که هر کس را «همان‌طور که هست»، می‌ستاید. به عبارت دیگر، آنچه او را به این مرحله می‌کشاند، دغدغه‌ی دیرین متفکران اجتماعی بر سر معضله‌ی «همبستگی» در جامعه‌ی مدرن است. دغدغه‌ای که پر رنگ‌ترین نمونه‌های آن را می‌توان در دورکیم و انواع جریان‌هایِ فکریِ ملهم از او، سراغ گرفت. باید به این نکته توجه داشت که سه مرحله‌ای که هونت در آن‌ها «به‌رسمیت‌شناسی» را دسته بندی می‌کند، همگی ماهیتی گفتگویی، یا بده بستان بین فرد و دیگران دارند. به عبارت دیگر، می‌توان آن‌ها را نوعی مبارزه نیز دانست.
     هونت در این صورت‌بندی، بی‌گمان متأثر از فیلسوف اجتماع گرای کانادایی، چارلز تیلور است. این تأثیرپذیری تا آنجاست که ژان فیلیپه درانتی، در کتاب تفصیلی خود در نقد آرای اکسل هونت به نام «فراسوی گفتگو»، فصلی را به این موضوع اختصاص داده است که آیا می‌توان هونت را یک اجتماع‌گرا دانست یا خیر؟.
     به هر تقدیر، هونت، مانند هگل، جرج هربرت مید و در سال‌های اخیر اجتماع‌گرایان، و بسیاری از فمینیست‌ها، بر روی تأثیر اساسی «به‌رسمیت‌شناسی» متقابل، در شکل‌گیری هویت فرد، تأکید می‌کند و از این رو، سنت فردگرایانه‌ی لیبرال را مورد نقادی قرار می‌دهد. بدین جهت، جایگاه نظری هونت، در مناقشات فلسفی معاصر، جالب توجه است. او از سویی دستیار و جانشین یورگن هابرماس در موسسه‌ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی فرانکفورت است و از سوی دیگر، وام‌دار اندیشه‌های چارلز تیلور. بدین ترتیب، وارث یکی از مهم‌ترین و رادیکال‌ترین شاخه‌های اندیشه‌ی چپ، به اجتماع‌گرایانی نزدیک می‌شود که کمابیش محافظه‌کار خوانده شده‌اند. باید پرسید آیا هونت، نقطه‌ی تلاقی چپ و راست است؟

░▒▓ منابع...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.