دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ روشهای تدریس بین دو تیپ نهایی در نوسان هستند؛ تیپ افلاطونی و تیپ دیویی. در تیپ افلاطونی، تدریس مانند خطابه حکیم است. به این ترتیب، که معلم پیش از ورود به کلاس دارای یک طرح سنجیده درس است؛ یک پاورپوینت آماده دارد؛ پس از ورود به کلاس، ابتدا به سؤالات دانشجویان از جلسه قبل پاسخ میگوید تا کم کم ادوات پاورپوینت آماده شوند؛ ارائه پاورپوینت را مانند یک سخنرانی آغاز میکند و از دانشجویان میخواهد تا سؤالات خود را یادداشت کنند و در انتهای درس بپرسند؛ و البته، پس از پایان گام به گام نکات مطرح در پاورپوینت، همین کار را هم میکند و ده دقیقهای به سؤالات دانشجویان پاسخ میدهد. نهایتاً کلاس را ترک میکند. البته، کلاس ضمایمی دارد و دانشجویان میتوانند پس از کلاس در اوقاتی به اتاق استاد مراجعه کنند و در صورت لزوم راجع به برخی از مندرجات کلاس طرح مشکل کنند و با استاد به بحث بپردازند. یا به وبگاه استاد مراجعه کنند و از آن طریق بحث با استاد را پیگیری کنند.
▬ این تیپ افلاطونی، یک مشکل مهم دارد؛ و آن این که در آن پیش فرض گرفته شده که همه دانشجویان به موضوع درس هر جلسه با جزئیات علاقهمند هستند، و انگیزه دارند تا تمام این وظایف دانشجویی را به انجام برسانند؛ ولی، در عمل چنین نیست. این روزها، کلاسهای تیپ افلاطونی، با کمبود انگیزه و سردی مواجه هستند، و واضح است که نبود و کمبود هوش هیجانی، بر کیفیت یادگیری اثرگذار است و معلم نباید به این موضوع بیتوجه باشد.
▬ تیپ دوم، تیپ دیویی است که در آن، تکلیف استاد ابداً آموزش مطالب از پیش تعیین شده به دانشجویان نیست؛ بلکه استاد، روی مسائل ذهنی دانشجویان کار میکند و میکوشد تا با کالبدگشایی آنها، شیوه حل مسأله را به آنان بیاموزد. شعار کلاس جان دیویی این است که ما دانش را در اختیار دانشجویان قرار نمیدهیم، بلکه روش کسب دانش را آموزش میدهیم. از این قرار، روش اداره مثلاً، کلاس نظریههای جامعهشناسی، این نیست که بر اساس یک درسنامه از پیش تعیین شده، دیدگاههای متفکران جامعهشناسی را یک به یک و بر مبنای سرفصلهای معین بشکافد و توضیح دهد. بلکه باید تابع مسائل ذهنی دانشجویان در حیطه نظری جامعهشناسی باشد. وقتی دانشجویان نسبت به افکار کانت علاقه نشان میدهند. معلم به این افکار میپردازد و میکوشد تا با پاسخ به سؤالات دانشجویان در زمینه افکار کانت، مهمتر از کانت، روشهای کاوش در افکار متفکران را آموزش دهد. به این ترتیب، کلاسهای تیپ دیویی، هیچ گاه با کمبود هیجان و علاقه مواجه نخواهند بود.
▬ ولی، تیپ نهایی دیویی نیز عملاً این مشکل را دارد که دانشجویان، نهایتاً از به دست آوردن منظم اصول دانش و همچنین، یک دید کلی به میدان دانش ناتوان خواهند ماند. به ساختار همین مقاله توجه کنید؛ اگر دانشجویی فقط در کوران دیدگاه افلاطون قرار گیرد، توان درک انتقادی دیدگاههای افلاطون را که در سایه مقایسه با دیدگاههای رقیب است، به دست نخواهد آورد. در واقع، فائق آمدن دانشجو به کلیات موضوع علم، به او توان ادراک انتقادی را میبخشد و دانشجو میتواند در سایه این درک انتقادی مسیر اختصاصی خود را بگشاید و به سهم خود چیزی به ذخیره دانش بیفزاید.
▬ فرجام مطلب این که روش تدریس خوب، باید تلفیق خلاقانه و مؤثری میان شیوه افلاطونی تدریس و شیوه دیویی تدریس باشد. شیوه افلاطونی هوش هیجانی کم دارد، و شیوه دیویی، نگاه کلی و جامع و اصولی را، که هر دو، برای یک محصول مناسب آکادمی لازم است.
▬ تجربه و توصیه من در این سیزده سال تدریس این است که استاد باید از یک نقطه عظیمت دیویی شروع کند، و به یک نتیجه افلاطونی ختم نماید. در واقع، استاد باید در آغاز کلاس به دنبال مسائل خود دانشجویان در ارتباط با موضوع آن جلسه بگردد، و در ادامه، هنر خود را به این ترتیب نشان دهد که طرح از پیش اندیشیده خود را در پاسخ به دغدغههای دانشجویان محقق سازد. هر قدر استاد بهتر بتواند در ضمن حفظ انگیزههای یادگیری دانشجویان تا پایان کلاس، به طرح کامل و جامع محتوای درسی نزدیک شود، کلاس، موفقتر ارزیابی خواهد شد.
هو العلیم