دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه:
▬ احتراماً باید به عرض برسانم که «گروه عقلا»، در اظهار نظرهای رسمی راجع به تفسیر نتایج انتخابات ۹۴۱۲۰۷، خود را به آن راه میزنند، و این نه برای آنها مفید است و نه برای کشور. آنها میگوید که ترکیب پارلمان بین دولت و منتقدان دولت، علی السویه تقسیم شده است. شکست «گروه عقلا»، در جلب اعتماد ملت، به استثنای تهران، و تشکیل پارلمانی که چندان شبیه نخستین پارلمان هیچ دولتی نبوده است، نه مجلس پنجم، نه هفتم، و نه نهم، پیام مهمی برای «گروه عقلا» داشت. آنها، بوضوح، خودشان هم باور ندارند که در انتخابات ظفرمند شدهاند. نه؛ باور ندارند. آنها میدانند که طی این هزار روز گذشته که میشود ده ضرب در صد روز، برای زنجیره ای از مسائل مردم که وعده دادند راه حل مدبرانه بیابند، نیافتند، و مردم هم حق دارند روی خوشی به ایشان نشان ندهند. بله؛ آنها میدانند. آنها میدانند که مردم منتظر راه حلهای سیاسی برای مسائل خود هستند. آنها میگفتند که سیئات دولت دهم از تحریمها نیست و از سوء تدبیرهاست و ما طی صد روز چنان تدبیری راست میکنیم که مسائل اصلی یکسره حل شوند؛ و در این هزار روزی که آنها بر اریکه تکیه زدهاند، مردم بیش از تمام دوران آغاز تحریمها در دیماه ۱۳۹۱، فشار تحریمها را بر شانههای خود حس میکنند. نه؛ آنها خود خوب میدانند که چه اتفاقی افتاده است، و اگر تمام تلاش نامتعارف آنها در ایجاد «شور» در تهران نبود، واقعیت نارضایتی گسترده از عملکرد دولت در سطح کشور آشکار و آشکارتر میشد. تهران، حجابی شده است که گروه کهنسالان نیاوران را به خوابی عمیق فرو میبرد.
▬ مردم، در اقصا نقاط کشور، به سیاستهای دولت، رأی مثبتی ندادند، همان طور که در انصراف از هدفمندی یارانهها و واکنش سرد به برجام و گزارشهای صد روزه و چندین موضوع دیگر، نشان دادند که روی خوشی به «گروه عقلا» ندارند. در تهران هم باید زمان بگذرد تا ابعاد پدیده معلوم شود؛ در انتخاباتی که خود برندگان و تحلیلگران نزدیک به آنان هم از برنده بودن خویش متعجب بودند. باید زمانه بگذرد تا معلوم شود ...؛ این که در سریال خانگی شهرزاد به تهیه کنندگی داماد یک مقام امنیتی ارشد و کارکشته چه گذشت، این که در آمدن عجیب سینماییها به سونامی «شور» چه گذشت، این که در تبلیغات انتخاباتی و مدرسهها چه گذشت، این که اساساً طی این ماهها بر تهران چه گذشت، و این که در جریان اجرای انتخابات در تهران چه گذشت، بماند ... ؛ بالاخره این را هم باید به سیئات جنبش سبز افزود که با طرح بوالهوسانه ادعاهای سست تخلف انتخاباتی، فضایی را به وجود آوردند که تا سالها، دشوار بتوان حتی از تخلفات انتخاباتی به طور قانونی هم شکایت کرد، مبادا به جرزنی در انتخابات به سبک جنبش سبز تعبیر شود و برای کشور عارضه درست کند.
░▒▓ بسط قضیه:
▬ در سرمقاله یازدهم اسفندماه، زیر عنوان برداشت اول از پیام انتخابات ۹۴۱۲۰۷، مدلل کردیم که عدم توازنی عمیق میان خواست کف جامعه برای مشارکت سیاسی از یک سوی، و ناتوانی نیروهای سیاسی در ارائه گزینههای مناسب وجود دارد. این را هم باید اضافه کنیم که در انتخابات اخیر، مردم، چه در شهرستانها و چه در تهران، آشکارا فهرستی رأی دادند، و این تصدیق میکند که جامعه تشنه هیأتهای سیاسی کارآمدی است که بتوانند با برنامهای مستمر، به مردم پیشنهادات مؤثری برای اداره کشور بدهند تا مردم بتوانند از میان فهرستهای مختلف یکی را انتخاب کنند، و البته بتوانند بعدها از ارائه دهندگان فهرستها، تحقق خواستهای خود را مطالبه نمایند. اکنون، هیأتهای سیاسی که چنین خواستی را تأمین کنند فراهم نیستند.
▬ اکنون، و در این برداشت از پیام انتخابات ۹۴۱۲۰۷، میخواهم تأکید بورزم که این دشواری، هر چند که در کشور ما و با نبود هیأتهای سیاسی مؤثر و ریشهدار، وخامت قابل ملاحظهای دارد، ولی، باید تأکید کنیم که ما با «مسأله جهانی انسداد راه حلهای سیاسی برای مسائل مدنی» مواجهیم. «انسداد جهانی امر سیاسی»، پدیدهای جهان مقیاس است که از دهه ۱۹۷۰ خود را نشان داده، و از همان موقع است که زوال مشارکت سیاسی در جهان توسعه یافته و رو به توسعه آغاز شد و همچنان ادامه دارد.
▬ در حال حاضر، هیچ یک از احزاب دنیا، برای مسأله بحران جهانی اقتصاد، روشهای مؤثر ارتقاء عدالت، گسترش آزادیهای مدنی، مقابله با گسترش تروریسم، تأمین اجتماعی مؤثر، آموزش و تعلیم و تربیت عمومی، ارتقاء اخلاق اجتماعی، و ... راه حلی ندارند یا راه حل اطمینان بخشی ندارد، و از این بابت، بسیاری از مردم دنیا با صندوقهای رأی قهر کردهاند یا اگر هم مشارکتی میورزند، به مثابه واکنشی به تنشهای عصبی است که کمپینهای انتخاباتی به وجود میآورند؛ مشارکت سیاسی نوعی تسکین اعصاب است، یا تماشای نبرد گلادیاتورها. پس، برای این دشواری، علاوه بر تدارک هیأتهای سیاسی که همان احزاب بومی هستند، باید در سطحی عمیقتر به فکر چاره بود.
░▒▓ علتجویی قضیه:
▬ در ریشه، علت «انسداد جهانی امر سیاسی»، باز میگردد به محدودیتهای ذاتی برنامه مدرنیت، در تأکید انحصاری به علم و اخراج سایر اقسام تاریخی خلاقیت انسانی برای حل مسائل مدنی. بدین سان در جریان جستجوی دست جمعی راه حلها برای مسائل مدنی، سد و انسدادی پدید آمده است، که همین، سیاست را بی طعم و رنگ ساخته است، و به گمان من، دولت یازدهم نیز از همین دشواری رنج میبرد. کهنسالان نیاورانی، بیمحابا خود را در مقابل دیگران «گروه عقلا» مینامند، و بدین ترتیب، عملاً نحوی اختناق علیه مخالفان پدید آوردهاند. ایشان، بیپرده مخالفان خود را به مثابه افرادی کم و بیش ناجور طرد میکنند.
▬ زندگی مدرن، عبارت از افراط شدید و گسترده در عقلانی سازی زندگی به نحوی است که سایر جنبههای تاریخی زندگی انسانی، اعم از عواطف، سنتها و ارزشها، تحت الشعاع قرار میگیرند و سهم آنها در مسأله گشاییهای زندگی انسانی به حداقل میرسد. ذهن شدیداً عقلانی و ماشینی، از آزاد کردن توش و توان خلاقه انسانی قاصر است، و در بهترین حالت، آن را به یک ماشین میان رده تبدیل میکند. اشخاص غیرماشینی، اعم از افراد احساساتی، افراد سنتی، و افراد ارزشی، به عنوان موارد استثناء و کمی تا قسمتی «دیوانه» از اجتماع «افراد معمولی» طرد میشوند و رفته رفته دیگر هیچ صدای متفاوتی که طرحی عجیب اما ثمربخش برای حل مسائل انسانی داشته باشد، ظهور نمیکند. این وجه، از آن جهت هشدار دهنده است که بدانیم اغلب چهرههای بزرگ تاریخ بشر، در زمان خود، به مثابه نحوی سفیه و ابله یا مجنون و دیوانه خطاب میشدند، اما گذشت زمانه کمک کرد تا معلوم گردد، که این مردم زمانهی آنها بودهاند که حجاب کوتاهنظری بر چهره داشتند، نه کسانی که مردم دیوانهشان میپنداشتند! بزرگانی چون ابراهیم خلیل (ع)، موسی کلیم (ع)، مسیح (ع)، رسول اعظم (ع)، هراکلیتوس، سقراط، افلاطون، ارسطو، دیوژن، بهلول، مولانا، سعدی، ...، نیوتن، اینشتین، هایزنبرگ، ...؛ همه اینها، بزرگان تاریخ بشر بودهاند که مسیر حرکت بشر را چرخاندهاند، ولی همواره لااقل برخی از مردم روزگارشان بودهاند که ایشان را سفیه و ابله یا مجنون و دیوانه خطاب میکردند.
▬ میتوان تصور کرد که با درک این شأن بلاهت و جنون، مقام «دلقک/تلخک»، همواره یکی از مراتب اداری پادشاهان پیشین ایرانی بوده است. در سکوت وزرای کاردان که در برخی مسائل، به گفتن این که «طبیعی است»، یا «اصولاً کاری نمیشود کرد» بسنده میکنند، این صدای «دلقک/تلخک» بود که مسیر خلاقانه جدیدی را از طریق استهزاء «گروه عقلا» میگشود.
▬ دشواری تشدید شده دنیای مدرنی که ما هم اکنون در آن زندگی میکنیم این است که «گروه عقلا»، نه فقط سفیهان را، بلکه ارزش مداران را، عشاق را، و سنت مدران را، به عنوان «ابله» و «بیمار» و «بیسواد» و «به جهنم» از تصمیم سازیهای سیاسی اخراج میکند، غافل از این که ملهم از تئودور داستایفسکی، «ابله»ها قدیسان این روزگارند، در حالی که «گروه عقلا» در شکوه توجیههای خود اعمال شنیع را مباح جلوه میدهند. این زمانه، نیاز به «ابله»های قدیس داستایفسکی یا انبیاء و اولیائی دارد که مردمان معمولی تاریخ در نگاه اول، به آنان مجنون خطاب میکردند. این جامعه، پر از مسیرهای معمولی برای مواجهه با مسائل جدید شده است؛ مسیرهایی که دیگر جواب نمیدهند.
░▒▓ یک سطح عمیقتر...
▬ تأمل در کلمه «مجنون» یا «دیوانه»، حاوی نکات ارزشمندی در کاوش این قضیه است. تتبع در معنای «کلمه»، ذخیرهای از حکمت تاریخی که در آن «کلمه» فشرده شده است را مکشوف میدارد، از این بابت است که «کلمه» برای حکما حرمت و حریم دارد. این دو واژه، پیش از این در حکمت تاریخی فارسی زبانان، مفهوم امروزین را نداشته است. امروزه، «دیوانه» و «مجنون» را به مثابه افراد نامعمول از اجتماع طرد میکنند، و بدین ترتیب، به معقول و قابل پیشبینی بودن زندگی مدد میرسانند. نتیجتاً زندگی پر امکانات ولی پر مسأله امروز، به یک زندگی معمولی و پیش پا افتاده برای انسانهایی تبدیل میشود که تفاوت اندکی با ماشینهای پیشبینی پذیر دارند. این انسانها، گاه از حل مسائل بسیار ساده که نیاز به خلقیات انسانی دارد ناتواناند. آنها ایثار نمیدانند، از عواطف سر در نمیآورند، ارزشها را هضم نمیکنند، و قدر سنتهایی که سالهای سال بشریت را بدین پایه از مدنیت رساندهاند را نمیدانند.
▬ به رغم امروز، گذشتگان، افراد غیر معمول را نه تنها طرد نمیکردند، بلکه جایگاه ویژهای برای آنان قائل بودند. این را میتوان از معنای واژه «مجنون» یا «دیوانه» درک کرد. مراد مردم فارسیزبان از «مجنون» همان «جنزده» یا «دیوانه» همان «دیوزده» اشاره صریحی داشت به اینکه این دست افراد نامعمول با «از ما بهتران» ارتباط دارند. از این قرار، عمل و منش آنها در سطحی بالاتر از عمل افراد معمولی جامعه تلقی میشد.
▬ در سطح حکومتداری، از آغاز حکمرانیهای دیوانسالار شرقی، «مجانین» و «دیوانگان»، پایگاه و جایگاه مشخصی به نام «دلقک/تلخک» داشتند، و نقش آنها بنبست گشایی از دگمهای گروه عقلا و وزرای مشاور دربار بود. در اعصار گذشته، دلقک/تلخک مقرب شاه، دیوانهای بود که حرجی بر او نبود؛ از این جایگاه، آزادانه زیان به نقد میگشود بی آن که بهراسد. برای سخن گفتن حاشیه امنی در اختیار او بود و آن چه میگفت زنگ خطری محسوب میشد برای شاه تا قبل از سر آمدن تحمل مردم به داد دل آنها برسد، اما، در دنیای کنونی، دلقک/تلخک، نه فقط جایگاهی ندارد، بلکه به مثابه سفیه خطرناک، از حکمرانی و جامعه اخراج شده است. «گروه عقلا» گمان میبرند که در دنیای حاضر، نیازی به وجود دلقک/تلخک نیست؛ آنها نهادهای عاقلانهای برای این منظور ساختهاند؛ جای دربار شاهان را مجلس نمایندگان گرفته است و رسانههایی نیز وجود دارند که نسبت به هر اتفاقی در هر جای جهان عکسالعمل نشان میدهند. البته امروز، همه آنها به تکرار مکررات افتادهاند، و چیز تازهای نمیگویند.
▬ چنان که نقلهای تاریخی نشان میدهند، در حقیقت، دلقک/تلخکها، عمدتاً شخصیتهای هنرمند و در عین حال، آگاه از مسائل اجتماعی بودهاند و به لحاظ معلومات، یک سطح از سطح مردمان عادی و عامی جامعه خود بالاتر بودهاند. دلقک/تلخکها در درباره شاهان، این تأمین و امنیت را داشتهاند که در قالب هنر حاکمان را از مسائل بیرون از دایره عقلای دربار آگاه کنند. افرادی مثل کریم شیرهای به دربار شاه راه پیدا میکردند و حق داشتند با صراحت لحجه به انتقاد از رفتار و عمل هر کدام از درباریان، حتی، پادشاه بپردازند؛ کاری که لازمه آن، داشتن حداقلی از قدرت هم بود. مع الوصف، استعمال قدرت از جانب آنها، برای به کرسی نشاندن حق و حقیقت بود، نه افتادن در دور باطل فزودن قدرت برای قدرت. اتفاقاً نقطه قوت مفهوم دلقک/تلخک از نظر مطالعات اجتماعی بومی ما همین است که آنها همچون سایر عقلای روزگار، بیشتر دغدغهشان «صراحت» بود، نه به دنبال جایگاه مناسب یا منصب و تصاحب قدرت. یعنی، به نوعی نقش آزادفکر را بازی میکردند. حتی، بعدها هم که نقش دلقک/تلخک وارد نمایشنامههای سیاهبازی شد، همین رسالت را در قالب نمایش کف بازار بر عهده گرفتند.
▬ چه ساز و کاری به وجود میآید که دلقک/تلخک تا این حد مصونیت پیدا میکند و میتواند به راحتی حرف بزند و انتقاد کند، بی آن که مثل بقیه افراد با مشکل مواجه شود یا گرفتار عقوبت و خشم پادشاه گردد؟ لااقل برخی از حکمرانان مؤثر در روند تاریخ، به این نکته پی برده بودند که به رغم خصلت دیکتاتوری و قیم مآبانه که دارند، لازم است افرادی خارج از خرد و دیوانسالاری درباری، مسیرهای تازهای بگشایند، تا انباشتی از مسائل در کف جامعه به دور از منفعتهای عقلا پدید نیاید و موجب عصیان مردم نگردد. البته، آن روحیه استکباری اجازه نمیداد که به هر کسی بار گفتن چنین سخنانی را بدهند، چرا که، به نوعی آن را توهین به خود میدانستند. ظاهراً، شاهان به صورت سنتی و سینه به سینه به چنین راه حلی رسیده بودند، چرا که، انسان شرقی در سیر تطور حکومت سازی خود، همواره برای بعضی از مسائل به دنبال راه حلهایی فراعقلانی از جنس عواطف و سنتها و ارزشها بوده است. دلقک/تلخک، در مناسبات متعارف قدرت «گروه عقلا»، جای نمیگرفتند، چرا که این مناسبات توان آزادفکری ایشان را سلب میکرد. هنر دلقک/تلخک، در این بود که اطرافیانش را از وضعیتی که «واقعی» تصور میشد دور نگه دارد، و آنان را برای پذیرش یک وضعیت بهتر و متعالیتر، رها و مهیا نگه دارند. از جهت این انفکاک از وضع واقع و رهایی از نژندیها و آزارهای آن بود که همه دوستشان داشتند، چه مردم و چه درباریان (توأم با اقتباسهای آزاد از میرزا بابا مطهری نژاد).
مأخذ:رسالت
هو العلیم