دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
▬ خاطرم هست، زمانی، آیت الله عبد الله جوادی آملی، در واکنش به دکتر عطاء الله مهاجرانی، وزیر وقت ارشاد دولت اصلاحات، جملهای فرمودند که ارزش تبدیل شدن به یک کلام تاریخی را دارد؛ دکتر عطاء الله مهاجرانی گفته بود که اسلام، دین سمحه و سهله است، و آیت الله در واکنش به تعبیر و تفسیر او از این جمله فرموده بودند: اسلام دین سمحه و سهله هست، ولی قابل تسامح و تساهل نیست؛ دیگر همین دین سهل قابل سهلانگاری نیست.
▬ پیشفرضهای گفتار دکتر عطاء الله مهاجرانی، ریشه در ایدئولوژی عصر اصلاحات یا همان «سروشیسم» داشت؛ دکتر عبدالکریم سروش، در نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، استدلال کرده بود که از یک متن دینی همچون قرآن کریم، بینهایت درک و قرائت میتوان ارائه کرد. او با ارائه مثالهایی بر این عقیده شده بود که حتی از نامهای خاص در متن قرآن کریم، مانند «شمس»، بینهایت درک و تفسیر میتوان ارائه نمود که حتی ممکن است این قرائتها رویاروی هم قرار گیرند؛ این، بدان معنا بود که حتی از نام دقیقی مانند «شمس»، نمیتوان فیالجمله نقاط مشخصی را استنباط کرد؛ دیگر، تکلیف مفاهیم انتزاعیتر دین مانند «عدل»، «طاغوت»، «توحید»، «حجاب»، و... معلوم بود.
▬ گفتار دکتر عبدالکریم سروش، پایهای را بنا نهاد که بر آن پایه، علاوه بر گفتمان سیاسی عصر اصلاحات، پدیدهای به نام «کلام جدید» و «اسلام رحمانی» توسط کسانی مانند دکتر محمد مجتهد شبستری و دکتر محسن کدیور، بسط و گسترش یافت. آنها همراه با متحدان سیاسی خود، کوشیدند تا با طرح قرائتهای متعدد از دین، زمینههای برساخت زدایی از شریعت و بنیاد زدایی از بنیادگرایی اسلامی را فراهم آورند، و دموکراسی را جایگزین عمل سیاسی دینی نمایند. حامیان سیاسی آنها هم، از این طریق میتوانستند به هدف خود در تضعیف مقام ولایت فقیه پس از امام خمینی (ره) نائل آیند.
▬ اما، ...
▬ ولی،...
▬ اما، دعوی تعدد قرائتها، به تعدد قرائتهای دینی محدود نماند، و به سرتاسر متون، و از جمله «متون مقدس روشنفکری» و متون معیار دموکراسی تسری پیدا کرد. ابتدا، متن کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» آن طور که خود نویسنده میگفت، دچار کژ فهمی کامل شد (سروش، ۱۳۷۳: ۳۸ و ۵۲۹ و ۵۸۱). دکتر عبدالکریم سروش، در پاسخ به دو منتقد قدر خود، مدعی شد که هر دوی آنها، کتاب وی را نفهمیدهاند! واضح بود که اگر یکی از بزرگترین اسلامشناسان معاصر، یعنی آیت الله عبدالله جوادی آملی، و یکی از منطق شناسان برجسته، یعنی آیت الله صادق آملی لاریجانی، از فهم کتاب وی ناتوان هستند، تکلیف سایر مخاطبان معلوم است. بدین ترتیب، مخاطبان پس از خواندن پاسخ دکتر عبدالکریم سروش به این دو منتقد بزرگ، از خود میپرسیدند که آیا قرائت ما، از این کتاب و از این جدالها بین منتقدان و نویسنده، واقعاً درست است؟
▬ در ادامه، آش شورتر شد، و این بار، دکتر محمد مجتهد شبستری برآشفت (مجتهد شبستری، ۱۳۸۰)؛ وقتی واژه «مردمسالاری دینی» از سوی وفاداران به آموزة ولایت فقیه امام خمینی (ره)، در مقابل دموکراسی عرفی و غربی اصلاحطلبان قد علم کرد. هواداران تز «مردمسالاری دینی»، معتقد بودند که «مردمسالاری دینی»، قرائت دینداران مسلمان از شکلبندی سیاسی موسوم به «دموکراسی» است. دکتر محمد مجتهد شبستری، در یادداشتی عصبانی که در ماهنامة «آفتاب» آن وقت، درج شد، مدعی گردید که نمیتوان از دموکراسی قرائتی ارائه داد که در مقابل متون پایه و اصولی آن، نزد بنیانگذاران قرار گیرد. این چنین، دکتر محمد مجتهد شبستری، عضو کهنسال و بازنشسته هیأت علمی دانشکدة الهیات دانشگاه تهران، و مدافع اصلی آموزة کلام جدید، در یک تناقض آشکار منطقی، تعدد قرائتها از دین را معتبر، و تعدد قرائتها از متون روشنفکری در زمینه دموکراسی را، غیر معتبر قلمداد میکرد. این، تناقضی آشکار بود.
▬ این چنین، سروشیسم در «سطح نظری» تناقضات خود را آشکار نمود، و در این «سطح نظری»، رو به هزیمت رفت. سستی و زوال سیاسی اصلاحطلبان، به قدر زیادی با همین افول ایدئولوژیک همراه بود.
▬ اما، ...
▬ ولی، ...
▬ اما، سروشیسم، در سطح اخلاق اجتماعی، به روند تأثیرات مخرب خود ادامه داد؛ و امروز، بخش مهمی از نارساییهای اخلاقی و سوءتفاهمهای عمیق در میان مردم، بویژه اقشار متوسط شهری، ناشی از تبعات سوء اجتماعی ایدئولوژی عصر اصلاحات است. در سطح فرهنگ عامه در اقشار متوسط شهری، تأثیر سروشیسم اجتماعی، خود را در تعابیری هم ردیف «هرکس نظر خود را دارد و همه نظرها محترم هستند»، نشان داد و میدهد. چنین عقایدی در سطح فرهنگ عامه اقشار متوسط شهری، نه تنها منجر به رواج رفتارهای دینی منافی نص و سستی در پایبندی به حداقل قواعد شریعت شده است، بلکه حتی پای از آن فراتر نهاده و قواعد زیست عرفی اجتماعی را نیز به کلی متزلزل ساخته است. رقم بالای ناسازگاریهای اجتماعی و فروپاشی خانوادگی در میان روشنفکران و تحصیلکردگان و اقشار متوسط شهری آماج تأثیرات روشنفکری، در مقایسه با لایههای اجتماعی سنتیتر، نشان از عمق خسارتهای سروشیسم در اخلاق اجتماعی ما دارد (ابراهیمی، ابوالفضل، و هادی بهرامی احسان، ۱۳۹۰، رضا پور میر صالح، یاسر، و شهناز ریحانی کیوی، ۱۳۸۹، کجباف نژاد، هادی، و صدیقه اعتباری، ۱۳۸۴).
▬ در واقع، هر چند که امروز، سروشیسم در سطح نظری، عمیقاً متناقض و غیر قابل توجیه به نظر میرسد و بویژه با گذر سرزمین مادری روشنفکری، همان اروپا، از تب پسامدرنیسم، دیگر سروشیسم در سطح نظری، وجهی ندارد، اما سروشیسم اجتماعی، در خصلت التقاطی فرهنگ عامه در اقشار متوسط شهری، خانه کرده و بیرون نمیآید. سروشیسم اجتماعی، همچنان به فروپاشاندن روابط اجتماعی مشغول است. باید جنبههای مختلف آن را شناخت و درمان کرد. آن چه در ادامه میرود، کوشش ما برای شناسایی این جنبههاست؛ دولت خوانندگان منتقد مستدام.
░▒▓ برهان
░▒▓ تز 1.
▬ اگر روشنفکران ما، مایل به پذیرش دیدگاه سروشی در باب حقیقت باشند، باید با این هم موافقت نمایند که جستجوی آرمان مشترک را در مقیاسی اجتماعی، ترک کنند. علی الاصول، انسان در صدد درک و بسط یک معنا و غایت با ثبات از زندگی است تا انتظام و استمرار زندگی را تأمین نماید، اما، سروشگرایان پایههای معرفتی این معناداری مستمر در زندگی را نابود کردند، و خودشان مسؤول سرگشتگی در بدنه اجتماعی اصلاحطلبان بودند. سروشگرایان میپذیرند که تمام قرائتها و تعبیرها و روایتها از حقیقت نه فقط مساوی هستند، بلکه بر این باورند که چشماندازی که از وحدت در حقیقتها و آرمانها سخن میگوید، آزادی انسانها را هدف قرار داده است. اما آیا در واقع امر، انسانها بدون حقیقت و آرمان مشترک، میتوانند زندگی مثمر ثمری در کنار یکدیگر داشته باشند؟ آیا وضع و حال امروز روشنفکران در سیاست و دانشگاهها و سینما و ... که مدام پنجه بر چهره یکدیگر میکشند و به هم بیحرمتی میورزند، محصول فقدان ایمان به حقیقت مشترک و آرمانهای متحد نیست؟ آیا رقم بالای طلاق و جدایی در میان روشنفکران و تحصیلکردگان، و میزان بالای آسیبهای روانی در میان دانشجویان، نشان از تأثیرات مخرب این نهیلیسم سروشگرایانه نیست؟ مشاهدات من طی بیست سال حضور مستمر در دانشگاه تهران، میگوید که هست.
░▒▓ تز 2.
▬ پرسش دیگری که عملاً در مقابل جریان سروشگرایی اجتماعی قرار میگیرد، مسئله مهم توسعه جامعه است؛ اینکه «توسعه جامعه از چه مسیری و چگونه انجام میشود».
▬ جامعه برای نگاه مستمر و مثبت رو به آینده، به نحوی ایدئولوژی نیاز دارد که میتوان نام آن را ایدئولوژی «معنا و آرمان ممکن است» نهاد. اگر هیچ حقیقت و آرمانی وجود نداشته باشد، آن گاه گفتن این که چه مسیری از زندگی اجتماعی درست یا غلط است، بیمعنا خواهد شد. اگر حقیقت و آرمان منسوخ شده باشد، هیچ طرح و برنامه ادراکی روشن و هیچ جواب صحیح معتبری در بین نخواهد بود، و هیچ شیوه و منش درستتری را نمیتوان به جامعه پیشنهاد کرد.
▬ همان طور که امروز در محیطهای روشنفکری پیداست، به ویژه اگر با محیطهای سنتیتر یا ارزشیتر مانند حوزههای علمیه و محافل مذهبی مقایسه شوند، سروشگرایان در شرایط پر تنش و هیجانی و متغیری زندگی میکنند، و درباره هر نهادی که مأموریت و حکم قیمومیت دارد، یا ادعا میکند که حقیقت و آرمان را دنبال مینماید، بدگمان ظنین هستند. آنها کلاً به هر نوع تلاشی که به نام حقیقت و اخلاق در جامعه صورت بگیرد با دیده تردید و مقاومت نگاه میکنند. از این رو، همان طور که در تاریخچه ۱۵ ساله اخیر روشنفکری پیداست، آنها نمیتوانند هیچ برنامه متحد و یکپارچهای را در بلند مدت پیش ببرند، و انرژی اجتماعی آنها صرف نزاعهای داخلی میگردد.
░▒▓ تز 3.
▬ به همان میزان که هیچ خطمشی عالی برای سروشگرایان متصور نیست، برای آنها هیچ رهبر عالی نیز وجود ندارد. دقت در وضع و حال امروز سروشگرایان، نشان میدهد که یک روند مستمر «مفتضح سازی متقابل» در میان سروشگرایان در جریان بوده است. هیچ چهره واقعاً محترم و صاحب رأی نهایی در میان آنان وجود ندارد. وضع و حال سروشگرایان یا همان اصلاحطلبان را بنگرید؛ این روزها، و در آستانه انتخابات نود و چهار، آنها مشغول پناه بردن به همان رهبرانی هستند، که روزی از آنها عبور کرده بودند. این سرگشتگی در انتخاب رهبران سیاسی در میان سروشگرایان، در زمینه رهبران سبکها و هنرها نیز مشهود است. اگر این وضع و حال را با رفتار نیروهای اجتماعی و سیاسی که در قالب سروشگرایی یا اصلاحطلبی تعریف نمیشوند مقایسه کنید، در مییابید که سروشگرایی چه تبعات بدخیمی به جای میگذارد.
░▒▓ تز 4.
▬ وقتی سروشگرایان، با بحران و شرایط ناپایدار سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی مواجه میشوند که مستلزم رسیدگی و توجه فوری فعالان اجتماعی باشد چه خواهند کرد؟
▬ البته سروشگرایان و اصلاحطلبان، خود را در این موقعیتها صاحب مزیت میدانند. آنها گمان میکنند که با کنار گذاشتن احتیاطهای سنتی و آزاد کردن نیروی ابتکار و پیشقدم بودن و ایجاد انعطاف، مسیر جدیدی برای حل مشکلات گشودهاند. آنها این طور گمان میکنند؛ اما همان طور که در عمل معلوم شد، این یک نگرش نهیلیستی مناسب برای تنبلی و جهل است؛ شک و تردید درباره حقیقت و آرمان، مانع از آن میشود تا ضرورتها، جبرها، و استدلالهای حتمی، مسلم تشخیص داده شوند، و افراد را به سمت اقدام متحد و یکپارچه و پایدار رهنمون گردند. در میان سروشگرایان و اصلاحطلبان، رهبران، دیگر نقش توزیعکنندگان «حقیقت» را ندارند، و تنها «از دیدگاه خود»، و فقط «از دیدگاه خود» «چیزهایی» میگویند؛ آنها فقط تفسیر میکنند. عموم نخبگان، فقط برای گروهی نخبه قلمداد میشوند. آن دسته از نخبگانی که میان گروه هوادار خود نظری را ابراز میکند، هر کدامشان حقیقتهایی ارائه میدهند که تنها و آن هم به طور موقت تنها در چشمانداز همفکران و همگروهان خودشان اعتبار دارد، اما در حوزه و قلمرو دیگران اعتباری ندارد. پس قوم سروشگرایان، به لحاظ معرفتی و اخلاقی و در نتیجه، از جهت سیاسی و اجتماعی، یک قوم چند پاره است. در بسترهای تحولات اجتماعی متعددی که پس از ظهور سروشیسم برای اصلاحطلبان بروز نمود، از دوم خرداد گرفته تا رویدادهای هشتاد و هشت، آنها مدام شقه شقه شدند و نتوانستند اقدام جمعی پایداری صورت دهند.
▬ ایراد کار اینجاست؛ سروشگرایان، در ایام راحت و عافیت، گمان میکنند که با جهانی پر از سمحه و سهله مواجهاند، و نیازی به حقیقت جهانشمول ندارند. آنها گمان میکنند که کافی است ارتباطات را تسهیل کنند، نه اینکه تصمیم قاطع بگیرند. چنین تزهایی شاید در شرایط عادی فقط موجب رکود حرکات جمعی شود، اما قطعاً در شرایط بحرانی موجب عقبگرد و فروپاشی خواهد بود؛ چنان که در سال هشتاد و هشت چنین شد.
░▒▓ تز 5.
▬ علاوه بر عمل سیاسی سروشگرایان، و مهمتر از آن، این عمق زندگی آنهاست که فرو میپاشد. وقتی سروشگرایان حقیقت را فسخ میکنند، همزمان با آن از مسؤولیت و اخلاق نیز صرفنظر میکنند. پندار «آزادی» و «تکگویی» آن چنان قدرت و جذابیتی دارد که الزامهای مسؤولیتپذیری را سست میکند.
▬ بسیاری از مسائلی که سروشگرایان در عمق زندگی شخصی خود پیدا میکنند، ناشی از این غلبه آزادی و فردیت در مقابل مسؤولیتپذیری اجتماعی است. وقتی میان یک روشنفکر و همسر او در مورد حقیقت، آرمان، و معیارهای اخلاقی همگرایی وجود ندارد، غلبه فردیت آنها و مسؤولیتهای متقابل خانوادگی و اجتماعی، روابط آنها را متزلزل میکند. بله؛ این چنین است که آسیبهای اجتماعی و روانی در میان روشنفکران و تحصیلکردگان و وابستگان شهری آنها غوغا میکند، و هر از گاهی، جوانانی را که به روشنفکران و چهرههای هنرمند و سینمایی به عنوان الگوهای زندگی مینگرند، سرخورده میسازد.
░▒▓ اسلام رحمانی به ضد خود بدل میشود ...
▬ اگر چه فقدان تئوری جهانشمول، در میدان عمل اجتماعی و زندگی شخصی، مصیبت بسیار سنگینی به شمار میرود، ولی مشکل فقط این نیست. دشوارتر اینجاست که به جای فقدان جهانبینی و ایدئولوژی مشخص، تئوریها و جهاننگریهای بسیار زیادی وجود دارند که همه با هم کم و بیش مساوی قلمداد میشوند، و افراد در میان آنها سرگردان هستند. هر از گاهی و بسته به موقعیتها، جاذبههایی از برخی نظامهای فکری بر میآیند و افراد را به سمت خود جلب میکنند، و پس از مدتی این جذبهها جابجا میشوند و افراد متحمل دگرگونیهای عقیدتی بنیانکن میشوند.
▬ در موقعیتی که مناقشات انتزاعی در جریان است، و امکان به کارگیری معیار محسوس برای داوری میان عقاید و مسالک وجود ندارد، این انسان، بیش از پیش، حضور خود را در «برهوت» احساس میکند. وقتی بینشهای مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، و حتی علمی و فنی و طبی و عرفهای عامه در مورد روالهای زندگی روزمره، به عنوان ارتباط نسبی میان ادعاهای مختلف حقیقت بیان میشوند، هیچ راهی برای تصدیق اعتبار یا تأیید فریب آمیز بودنشان وجود ندارد.
▬ گاهی این سرگشتگی در حد تاب خوردن مداوم میان شیوههای درمان آنفلوآنزاست، و گاهی در سطحی دردناکتر و همهگیرتر، خود را در عبور از ناطق نوری و بازگشت به ناطق نوری، عبور از خاتمی و بازگشت به خاتمی، عبور از هاشمی و بازگشت به هاشمی، عبور از روحانی و بازگشت به روحانی نشان میدهد. این تاب خوردنهای دردناک، احوال سروشگرایان و اصلاحطلبانی است که روزی برای خلاصی از رنج و تعب پایبندیهای دینی، از «سمحه و سهله» استقبال کردند، ولی بدون اصول، به رنج سرگردانی گرفتار آمدهاند. آنها فقط میخواستند «راحت»تر باشند، غافل از این که راحتطلبی بیش از حد، ناراحتی به بار میآورد. آنها میخواستند از رنج مسؤول بودن بگریزند و به عافیت محق و آزاد بودن دست یابند، ولی امروز، مفهوم کلام درخشان اسلامشناس بزرگ، آیت الله عبد الله جوادی آملی را درک میکنند. این که اگر در مسیر دین اسلام که خود سهل است، سهلانگاری نشود و پیمانهها در وجه شریعت مسؤولانه پیموده گردد، حیاتی طیبه و آسان و پر عافیت به بار میآید، ولی اگر همین دین سهل، با سهلانگاری، به ولنگاری تبدیل شود و اثری بر زندگی مؤمنان نداشته باشد، آن گاه زندگی بی قید، روی نامساعد خود را نشان خواهد داد.
▬ نقادان سروشگرایان استدلال میکنند که سروشگرایان تفاوت میان حقیقت و خطا را پاک میکنند و این کار دریچهای به سوی نهیلیسم میگشاید. زیرا هیچ حقیقت و خطایی وجود ندارد و همه باورها و اعتقادات، یکسان و قابل احترام هستند. خب؛ اگر چنین باشد؛ اگر در مورد صحت و سقم عقاید بحث و جدال واقعی در نگیرد، آن گاه در عمل و در شرایطی که باید تصمیم گرفت و عمل کرد، قدرت و پول، جای گفتگوی واقعی را میگیرد. در این شرایط قدرتمندان به مردم معمولی، ثروتمندان به فقرا، مردان به زنان، بزرگسالان به کودکان، و پایتختنشینان به قومیتها و حاشیهنشینان ستم روا خواهند داشت.
▬ در مقیاس اجتماعی نیز میراث سروشگرایان، به ضد خود تبدیل شد. در حالیکه سروشگرایان با ادعای «سمحه و سهله»، خواهان دموکراسی و صندوق رأی بودند، خود، بر صندوق رأی خروج کردند، و از آنجا که پیش از آن، استواری بحث و گفتمان راجع به حقیقت و آرمان را به سستی کشانده بودند، نتیجه گرفتند تا با زبان زور، سخن خود را در مقابل رقبای سیاسیشان پیش ببرند. جایگزینی قدرت به جای گفتوگو، که حاصل سهلانگاری در اصول بود، فقط به سطح سیاسی محدود نماند و ولنگاری سیاسی به نوبه خود، زندگی شخصی تیپ روشنفکر را به اغتشاش گسترده کشید. از سال ۱۳۷۵ تا کنون، سروشگرایان، در صحنه عمل سیاسی و اجتماعی و همچنین در عمق زندگی روزمره، یک به یک، تناقضهایی عمیق را تجربه کردهاند که عمق همه آنها در تناقضی معرفتی است که جهانبینی و ایدئولوژی سروشی از آن رنج میبرد و تا این علاج نشود، سایر عیوب رفع نمیشود (این متن، حاوی برداشتهایی آزاد از پائولین مری روسنائو بود).
منابع
▬ ابراهیمی، ابوالفضل، و هادی بهرامی احسان (۱۳۹۰)، «رابطه آخرت نگری با سلامت در دانشجویان دانشگاه تهران و طلاب علوم دینی حوزه علمیه قم»، در روانشناسی و دین، تابستان ۱۳۹۰: شماره ۱۴: ۴۵ – ۶۲.
▬ رضا پور میر صالح، یاسر، و شهناز ریحانی کیوی (۱۳۸۹)، «مذهب گرایی، سبکهای مقابله با استرس و ابعاد شخصیت به عنوان متغیرهای پیش بینی کننده سلامت عمومی در دانشجویان»، در فرهنگ مشاوره و روان درمانی، بهار ۱۳۸۹: شماره ۱: ۱۱۱ – ۱۳۲.
▬ روسنائو، پائولین مری (۱۳۸۰)، پستمدرنیسم و علوم اجتماعی، تهران: نشر آتیه.
▬ سروش، عبدالکریم (۱۳۷۳)، قبض و بسط تئوريک شريعت: نظريه تکامل معرفت ديني، تهران: صراط.
▬ کجباف نژاد، هادی، و صدیقه اعتباری (۱۳۸۴)، «بررسی رابطۀ نگرش مذهبی و سلامت روانی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد بهبهان»، در مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، پاییز ۱۳۸۴: شماره ۲۷: ۱۲۹ – ۱۴۰.
▬ مجتهد شبستری، محمد (۱۳۸۰)، «هرمنوتیک فلسفی و تعدد قرائتها از دین»، در آفتاب، آذر ۱۳۹۰: سال ۱۰: ۷۰ – ۸۰.
مأخذ:خردنامه همشهری/ پاییز نود و چهار
هو العلیم