دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
▬ تمایز بنیادگرایی اسلامی به سبکی که با امام سید روح الله موسوی خمینی (ره) شناخته میشود، با آن چه به عنوان بنیادگرایی طالبانی-القاعدهای-داعشی نام بردار شده است، در سه گانهی «اول، کتاب/ سپس، ترازو/ نهایتاً، آهن» نهفته است.
▬ سبک سیاست ورزی در نسل نخستین سیاستمداران جمهوری اسلامی، به طرز تأمل برانگیزی، آرام، کند، پر طمأنینه، و برای نسل دوم و سوم، قدری حوصله سر ببر است؛ سبک سیاست، انگار که برای رسیدن به مقصد زیادی صبر میکند؛ اما، واقع آن است که عمق حکیمانه این سیاست ورزی، از یک آموزه مکتبی بر میخیزد، که حاصل آن، سیاست در ظاهر پیچیدهی جمهوری اسلامی است. نسل نخست سیاستمداران جمهوری اسلامی که تا این حد نزد تحلیلگران مسائل سیاسی، به نحو متناقضی بیش از حد محتاط و در عین حال، پیچیده و کامیاب به نظر میرسند، از یک آموزه مکتبی پیروی میکنند؛ «کتاب، ترازو، آهن»؛ آنها در رعایت این قاعده قویاً منضبط و پایبند عمل میکنند. حاصل مراعات این مسیر سه مرحلهای، تلفیق عجیبی از نرمی و درشتی، قاطعیت و انعطاف، و حزم و تدبیر است.
▬ در واقع، آن چه، در دستگاه نظری دکتر علی شریعتی با عنوان «کتاب.ترازو.آهن» در قلب درسهای اسلامشناسی قرار گرفت، چیزی بود که در نحوه عمل امام سید روح الله موسوی خمینی (ره) و گروه مدرسه حقانی، از قرآن اقتباس و معمول داشته شده بود. در سلوک انبیاء طی این مراحل سه گانه برای یک قوم، گاه سالها طول میکشید، و گاه هم به مرحله دوم و سوم نمیرسید. نکته آن است که یک قوم باید به قدر کافی بپزد تا از یک مرحله به مرحله دیگر رهسپار شود. این، در حالی است که سبک اقدام طالبانی-القاعدهای-داعشی، مستقیماً به سراغ «آهن» میرود، شاید زودتر نتیجه بگیرد، که نمیگیرد. عزم آنها برای انقلاب، یک انقلاب فرهنگی و یک انقلاب دادگری کم دارد.
░▒▓ برهان
▬ ملهم از آموزه درخشان مندرج در آیه بیست و پنج از سوره «حدید» قرآن حکیم، ترتیب دعوت پیامبران از دلایل روشن، سپس، تأمین ملاک داوری میان حق و باطل، و نهایتاً الزام به کاربست آهن و بأس شدید خواهد بود: «ما، پیامبران خود را با دلایل روشن (برای هدایت مردم) فرستادیم و همراه آنان میزان (مقیاس سنجش حق و باطل) نازل کردیم تا مردم اصول عدالت را به پای دارند، و آهن را آفریدیم، که در آن قدرت شدید، و منافعی برای مردم وجود دارد؛ اینها برای این است که آنهایی را که خداوند و پیامبران او را، نادیده، یاری میکنند، مشخص سازیم؛ خدا توانا و با قدرت است».
▬ پیامبران، برای یک هدف جامع و کلی برانگیخته شدهاند، و هر کدام از اهداف ایشان جزئی از آن هدف وسیع و کلی میباشند و این هدف کلی و وسیع، همان برقراری عدل و تعادل در تمام شؤون فردی و اجتماعی زندگی بشر است، و این هدف، به یک معنی زیر بنای تمام اهداف دیگر است؛ و مقاصد دیگر روی این اصل استوار میباشد؛ و شجره عظیمی است که بقیه، شاخههایی از آن هستند و همگی از این نقطه سرچشمه میگیرند.
▬ در آیه مورد بحث این هدف جامع و کلی، با لفظ اقامه «قسط» بیان شده است. و «قسط» به معنای تقسیم و تقسیط و پخش میباشد، یعنی، هر چیزی را در جای خود به کار بردن. و هر شیئی را در محل شایسته خود قرار دادن، چنان که قدما نیز عدل را به همین معنی تفسیر کردهاند و گفتهاند: «العدل وضع الاشیاء فی موضعها»؛ عدالت این است که هر چیزی در جای خود قرار بگیرد و نظمی که شایسته هر موجودی است به وجود آید.
▬ هدف پیامبران این است که عدالت در تمام شؤون زندگی مراعات شود، عدالت در محیط تعلیم و تربیت، در محیط دادگستری، در محیط کسب و کار، در روابط خانوادگی و در کلیه امور فردی و اجتماعی، حتی، در امور روحی و روانی، تأمین شود. این، به معنای واقعی کلمه، هدف نهایی است. هدف نهائی برای اعزام رسولان، مراعات اصول عدالت، و به عبارت دیگر، برقرار ساختن نظم و انتظام در کلیه شؤون زندگی بشر است، و سایر اهداف، شاخهای از این مهم به شمار میروند و خداوند این هدف اساسی را با جمله زیر در آیهی فوق بیان کرده است: «لیقوم النّاس بالقسط» / «تا مردم عدالت را به پای دارند».
▬ برای رسیدن به هدف «عدل» از وسایل زیر استفاده میشود:
▬ ۱. «بینات»: دلایل و شواهد روشن که برانگیختگی نبی و پیامبر را از ناحیه خداوند ثابت مینماید، صلاحیت اخلاقی آنان را در برآورد فرجام و معاد اعمال به اثبات میرساند. «بینات»، خردمندان و اهل منصف را قانع میسازد که آنان در گفتار خود، صادق و راستگو، و به قدر کافی آیندهنگر هستند. پیامبران، آموزگاران الهی تاریخ هستند، یا این که قضات و دادرسانی میباشند که «بینات»، به دادرسی آنها رسمیت میبخشند و آنها را یک هیأت صلاحیت دار برای قضاوت معرفی مینمایند.
▬ ۲. «میزان»: مقصود از «میزان»، مقیاسی است که حقیقت و باطل با آن سنجیده میشود، و در پی کتاب نازل گردیده است؛ مقصود، همان قوانین و شریعت است، که انسان در پرتو آن میتواند حقایق را از اوهام و امیال تمیز دهد، و پای کژ نگذارد.
▬ ۳. «حدید»: قشری از مردم در برابر منطق و خرد خاضع و خاشع میگردند، یا از در گفتگو بر میآیند. آنها، به اصول اخلاقی و اجتماعی که بر اساس عدل و عدالت استوار است، احترام میگذارند، و گاهی از به هم زدن مرزهای نظم و انتظام وجدانا ناراحت میشوند. ولی، در برابر آنها، دستهای هستند که با خرد میستیزند، و از گفتگو گریزانند؛ آنها جز منافع شخصی و شهوت خود، چیز چندانی را به حساب نمیآورند. آنها، حتی هممسلکان خویش را نیز تاب نمیآورند. ایشان، اصول عدالت را موقعی محترم میشمرند که به میل آنها بگردد، و در غیر این صورت، با تمام قوا میکوشند که شانه از زیر بار عدل و نظم خالی کنند، و همه اصول انسانی را زیر پا نهند، و در این راه شیطانی از تمام وسایل استفاده میکنند. کم و بیش، در همه اجتماعات شماری از این عاملیتهای منفعت و مترفین هستند. برای راست کردن یک چنین افکار منحرف، و زدن این شاخههای کج و معوج، اجتماع متحد مسلمانان که بر یک انقلاب فرهنگی و یک انقلاب دادگری استوار شده است، قوه و قدرت انتظامی لازم را تدارک میبیند، تا ایستادگی نماید، و اصول عدالت را به رزم، بر پای نماید (توأم با برداشت از «درسهایی از مکتب اسلام»، تیرماه ۱۳۴۶، سال هشتم، شماره هشتم، صص. ۹-۶).
مأخذ:رسالت
هو العلیم