دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ تقدیر فمینیسم ایرانی
■ تقدیر فمینیسم در ایران، تا کنون به قدر زیادی، شبیه تقدیر مارکسیسم ایرانی بوده است. از یک سوی، داعیهداران فمینیسم در ایران، همچون داعیهداران مارکسیسم ایرانی، فمینیسم را از شکل انداختهاند، و انگیزههای عمیق آن را درک نکردند. در سوی دیگر هم مخالفان فمینیسم نیز، مانند معارضان مارکسیسم در ایران، در واقع، به فمینیسم و مارکسیسم از ریخت افتاده هواداران ایرانی واکنش نشان دادند، نه فمینیسم و مارکسیسم واقعی. بدین ترتیب، گفتمان نظری مارکسیسم و فمینیسم، دو نمونه از سوء تفاهمهای فراگیر نظری به گستردگی یک ملت شدند.
■ و مهمترین سوء تفاهم در مورد مارکسیسم و فمینیسم در ایران، آن است که آنچه در واقع، و خارج از تصور مفسران ایرانی هست، مارکسیسمها و فمینیسمها هستند، نه مارکسیسم و فمینیسم. در واقع، یک مارکسیسم و یک فمینیسم وجود ندارد، بلکه طیف وسیعی از مارکسیسمها و فمینیسمها وجود دارد که هر یک از آنها آمیزههایی از درست و نادرست و صحیح و ناصحیح و حق و ناحق هستند. البته، این پراکندگی در فمینیسم بسیار بیشتر از مارکسیسم است، و در واقع، هیچ ایسمی به اندازه فمینیسم پراکنده و متنوع نیست. طیفی از فمینیستهای سوسیالیست تا لیبرال، مساواتطلب تا تمایزخواه، دینی تا سکولار، و رادیکال تا معتدل وجود دارند. ما با فمینیسم مواجه نیستیم، با فمینیسمها مواجهیم.
■ اهمیت درک این نکته از آن روست که طرد یک باره «فمینیسمها»، همان قدر یا بیشتر اشتباه است، که طرد یک باره «مارکسیسمها» اشتباه بود. پس از طرد اولیه، امروز، ما از بسیاری از مفاهیم مفید مارکسیسم برای درک بهتر دنیای پیچیده مدرن استفاده میکنیم؛ مفاهیمی چون «انقلاب»، «امپریالیسم»، «استثمار»، «استعمار»، ... . با توجه به تنوع بسیار بیشتر فمینیسم، توقع چنین حسن درکی از آن بیشتر است.
■ درک موشکافانه مکاتب نظری که کار اصلی دانشمندان است، کمک میکند تا از اجزای مثبت مکاتب نظری قبلی برای طراحی سازههای تحلیلی جدیدتر و جامعتر استفاده شود. بازی دانش و مکاتب نظری دانش، بازی استاد و دانشجوست، نه هیأت مراد و مرید؛ معمولاً دانشجو، رأی صحیح استاد را میآموزد و رأی ناصواب را غمض عین میکند. ما در برخورد با نظریهها، میکوشیم تا وجوه صواب را از وجوه ناصواب متمایز کنیم و از وجوه صواب، برای درک بهتر ابعاد واقعیتهای پیچیدهای که با آنها مواجهیم بهره برداریم. حکمت جستن علم، حتی در «چین» همین است («چین» که در سده اول هجری و وقتی رسول ا... به طلب علم از «چین» فرمان دادند، یک تمدن مادیگرا و در عین حال فنسالار بود). ما به جلب و جذب دستاوردهای عظیمی که در دانش بشری برای درک دنیای پیچیده هست، و سپس تلفیق این یافتهها با باورهای اصولی خود مأموریم؛ شاید این، سر ختم نبوت باشد.
■ امروزه، پرداختن به مسائل زنان، و ورود گسترده ایشان به صحنه زندگی اجتماعی که در هر حال روی داده است و امری واقع است، فوریت ویژهای یافته است. زنان که برای قرنها، عمدتاً در عرصه خصوصی زندگی کرده بودند، یا لااقل به گستردگی مردان در زندگی عمومی و امر سیاسی و اجتماعی حضور نداشتند، اکنون، ناگهان، در سطح وسیع و در اشکال متنوعی به عرصه عمومی کشیده یا کشانده شدهاند؛ حضوری که هیچ یک از ملل جهان، تجربه فرهنگی قابل ملاحظهای در مورد آن ندارند. در واقع، نه جامعه، و نه خود زنان برای این حضور بیسابقه آمادگی ندارند و نداشتهاند؛ سایر نهادها هم به طرز پخته و حکیمانهای با این حضور سازگار نشدهاند، و بدین ترتیب، ما در همه ملل دنیا، با مسائل بیسابقه و غامض و شکننده و هولناک اجتماعی ناشی از حضور اجتماعی وسیع زنان و تبعات آن مواجهیم. خانوادههای جهان برای این حضور آمادگی ندارند، نظامهای آموزشی، آموزشهای لازم را به دختران و زنان برای این حضور نمیدهد، رسانهها، در اثر زمینههای فرهنگی دیرپا، زنان به عرصه آمده را سوژه لذت مینمایانند، سیاست هم زنان را به سوژههای نحیف انتخاباتی تبدیل کرده است و سازمانها و بنگاههای کار اقتصادی نیز صحنه هولناک استثمار زنان هستند. فیالجمله، نهادهای اجتماعی عمده نشان دادهاند که پختگی تاریخی برخورد با شرایط جدید زنان را ندارند. در این شرایط، موضوع به مداخله مصلحان اجتماعی ضرورت دارد و نمیتوان حل مسائل را به «روند تکاملی و خود به خودی امور» محول کرد. و نیز، در چنین موقعیتی، نمیتوان از تأملاتی که برای حدود سه قرن در اطراف این موضوع صورت گرفته است صرف نظر نمود، به صرف این که منادیان این طرز فکر در ایران، یک فمینیسم از ریخت افتاده را معرفی میکنند. لازم است تا ضمن بررسی دقیق و مو شکافانه، همان طور که توانستیم و مفاهیم توانمندساز مارکسیسم مانند «امپریالیسم»، «استثمار»، «استعمار»، «انقلاب»، و ... را در فکر و جهانبینی خود هضم کردیم، باید بتوانیم از میراث فمینیسم که به مراتب گستردهتر و متنوعتر و بعضاً غنیتر است بهره بگیریم.
░▒▓ ترمیم فمینیسم ایرانی
■ در فرجام سیصد سال اصلاحات و مدرنیت غربی، امروز، ریشههای بحرانی مدرنیت در غالب آن چه به پسامدرنیسم/پسامدرنیت نامبردار شده است، خود را نشان میدهد. البته این به آن معنا نیست که میراث مدرنیت، همه بدبختی یا به قول چارلز دیکنر، «روزگار سخت/ Hard Times» است، ولی شاخ و برگهای خوب، بر ریشهها بدی استوار شد که عاقبت میوه خوبی نداد. میوههای درشت و آب دار، ولی مسموم.
■ و امروزه، و از نیمه قرن بیستم که به نحو فراگیری این باور به وجود آمده است که کار مدرنیت از جایی عیب دارد، واکنش ما به مدرنیت، دور ریختن شاخ و برگها نیست و نباید باشد، بلکه درمان ریشه است. گسیختن شتابزده مدرنیسم/مدرنیت از آموزههای سترگ دینی ادیان ابراهیمی، بشر را در رویارویی با مسائل خود خلع سلاح کرد، جایگزین قابلی هم برای آن عرضه ننمود و منطقاًَ هم نمیتوانست ارائه دهد چرا که مسأله چیزی بیش از یک نبوغ صرف بود. ویژگی لازم برای برازندگی این جایگزین، توان جایگزین برای ارائه اطمینان از معاد اعمال بود که در علم و تکنولوژی مدرن، هر چه بود، این یک قلم جنس نبود. علم و تکنولوژی مدرن به درستی نمیداند که عاقبت مداخله گسترده در طبیعت و زیست انسانی و اجتماعی چه میشود، و ما با مسائل بیسابقه زیست محیطی، مخمصههای انسانی، و فجایع اجتماعی مواجه بودهایم. خب؛ برای بهبود این وضع، احتیاج به بازسنجی دستاوردهای مدرن در آزمایشگاه دین داریم که مهمترین ویژگی آن، پرده برداشتن از معاد اعمال و ارائه طریقت بر مبنای معاد اعمال است. در واقع، شاخ و برگهای علم و دانش، همچنان خوب است، ولی پس از آن که در دستگاه دین، معاد سنجی شده باشند.
■ در زمینه تجربهها و دانشهای فمینیستی نیز همچنین است. ذخیره دینی ادیان ابراهیمی، یک منبع غنی برای سامان دهی هویتهای جنسیتی و ذهنیتهای فراتر از کوتهنظریهای نفعطلبانه دوران اصلاحات و مدرنیت است. ذخایر دینی، به جای به حداقل رساندن تفاوت، پیشنهاد میکنند که تفاوتها را به دقت و به اندازه، به رسمیت بشناسیم و به آنها اذعان کنیم، اما، این، مستلزم آن است که باز از طریقی که دین ارائه میدهد، طرفهای این گفتگو توانمند شوند، و با اتکاء به ایمان و تعهد و مسؤولیت همه طرفهای گفتگو که از اعتقاد عمیق دینی ناشی میشود، همه کمک کنند که تفاوتها، پایهای برای بیعدالتی نگردد.
■ انکار ناپذیر است که وضع موجود و اسفبار زنان و استثمار گسترده و وقیح زنان، بیش از هر دیدگاه دیگر، دیدگاه دینی را میآزارد. بیعدالتیها، خشونت فاحش علیه زنان، استفاده ابزاری از جنسیت زنان و تبدیل آنها به ابژههای جنسی، استثمار اقتصادی زنان در مشاغل دون پایه، و... . اینها نشانههای نگران کنندهای هستند که بویژه با مرور متون مقدس ادیان ابراهیمی ریشههای اصلی نگرانی راجع به آنها را در آن پیشینههای دینی مییابیم، و اساساً همین که امروز این پدیدهها نژند و آسیب و قبیح تلقی میشوند را تا قدر زیادی مدیون ادیان ابراهیمی هستیم.
■ مشکل آن است که بسیاری از تلقیهای فمینیستی، و عموماً فمینیستهای لیبرال، در پی ارائه یک وضع معتدل برای استمرار ستمگریها و بیعدالتیها هستند، و هر صدای عدالتخواهی زنان و همچنین، مؤمنان را در مسائلی مانند حجاب و مبارزه با جامعه سکس زده، به اسم بی اعتدالی و تندروی سرکوب میکنند. در واقع، و در عمل، «اعتدال وسط گرا» در مقابل «اعتدال مقدسی» قرار میگیرد که معیارهای آن از عمق فطرت و هستی بشر برمیخیزد، که عاقبت آن هم به یک فضای اقتدارگرا، به نام منافع اکثریت لذتجوی مردانه ختم میشود.
■ این نحو تقریر مسأله، به معنی گشودن یک زمینه جدید است که ارتباط یک زمینه پر تجربه تاریخی را با مجموعه جنبشهای عدالتخواه جدید و در عین حال، کمتجربه را برقرار میکند. در حالی که جنبش زنان در کشوری، یک سال تمام را مصروف مبارزه برای کسب حق پوشیدن شلوار به جای جوراب یا ساپورت یا برهنگی برای منشیهای فرانسوی میکنند، یا لارا مالوی (Laura Mulvey) مبارزه کوبندهای را با سینمای سکسی غرب آغاز میکند، ولی واقع آن است که ذخایر دینی ادیان ابراهیمی با شمول نظر بهتآوری که در هر تأمل نتایج تازه آن معلوم میشود، آموزه «حجاب» در عین حضور اجتماعی در حد مبارزه سیاسی را پیش مینهند که جامعتر به نظر میرسد. این که میگویم فمینیسم در ایران از ریخت افتاده است، به همین بر میگردد که در حالی که فمینیسم غربی ابژه سازی سکسی زنان را هدف اصلی تهاجم خود قرار دادهاند، فمینیستهای ایرانی، بر برهنگی مبتذلی اصرار میورزند، که تنها زنان را برای بازیچگی مناسبتر جلوه میدهد، و بیشتر آنها را از حیطههای مولد عمومی باز میدارد.
■ نکته دیگر این که افقهای مدافع حقوق زن در ذخایر ادیان ابراهیمی بر میان ذهنیتها، ذهنیتها و زمینههای عقیدتی زنان از «ایمان» تأکید دارند. این دست عقاید تا اندازهای در آرایی که متألهان فمینیست، همچون ربکا چاپ (Rebecca Chopp) و شیلا گریو داوانی (Sheila Greeve Davaney) ابراز میدارند، بازتاب داشته است. واقع آن است که یکی از موانع اصلی دست یابی جنبش زنان به حداقل خواستههای بدیهی خود در طول سیصد سال مبارزه، بر میگردد به آن که التزام به علم و جدایی از ایمان، منبع اصلی مسؤولیتپذیری اخلاقی را خشکانده است، و متألهان فمینیست، در اقدامی که برای ما میتواند بسیار آموزنده باشد، با تشبث از مسیحیت در پی احیای مسؤولیتپذیری در سایه ایمان هستند، «ولی چه جور میتوانند معنویت از دست رفته را، معنویتی را که دو قرن است در کشورهای غربی دائماً با وسائل گوناگون کوبیده شده است، میخواهند برگردانند؛ کار آسانی نیست، اما، ملت ما این جور نیست. ... با وجود این همه عوامل انحراف، بحمد الله ملت ما مؤمنند، خدا دوستند، دین شناسند، به معنویت علاقهمندند. امروز جوانها در دنیائی که مادی گری بر آن حاکم است، غرق در حیرت و آشفتگیاند؛ دوری از معنویت آنها را دچار آشفتگی کرده است؛ نمیدانند چه بکنند؛ متفکرانشان هم ماندهاند؛ و بعضی از آنها فهمیدهاند که راه اصلاح کارهایشان مراجعه به معنویت است» (آیت ا... سید علی حسینی خامنهای در خطابه تاریخی بیست و نه خرداد هشتاد و هشت).
■ رویاروی با معضل ابتذال که عملاً دختران و زنان را در مقابل ابژه سازیهای وقیح بیدفاع کرده است، متألهان فمینیستی چون میشله گنزالس بر اولویت ارتباط با خدا و برای تقویت شخصیت مستقل انسانی تأکید دارند. در معنویتی که میشله گنزالس دنبال آن است، امر مقدس میانجی تأکید بر جامعه و درک نفس زنان به عنوان بخشی از یک جامعه و نه فقط به عنوان افراد، میگردد. این احساس وحدت با دنیا که از نظر میشله گنزالس به بهترین وجه به وقت نماز و در محراب تحقق مییابد، حس با عظمتی از استحکام به زن میبخشد تا کثرت جهان را وحدت ببیند، و خود را با این وحدت متحد و به آن مستظهر بینگارد. این گونه، زن میتواند مسؤولانه و در عین حال پر امید، برای دریافت حقوق خود در جامعه مردسالاری که عادت به زنده به گور کردن دختران داشته است، مبارزه کند. بدین ترتیب، ایمان دینی، به وساطت شعائری همچون نماز و محراب، عطر و طعم فرهنگ عامه مییابد و تأثیر انضمامی خود را بر مؤمنان باقی میگذارد.
■ یک نکته دیگر آن است که یک تلقی در فمینیسم رادیکال، برای حذف مردسالاری، به زنسالاری رأی میدهد. در واقع، یک «سالاری» را برمیدارد و «سالاری» دیگری را جایگزین میکند. در مقابل، ذخایر دینی ادیان ابراهیمی، میکوشند تا نسبت معناداری بین مردانگی و زنانگی ایجاد کنند؛ نسبتی از جنس تعالی، الوهیت و عقل، انسانیت و بدن و زاد و ولد و مثمر ثمر بودن که هیچ یک از آنها اختصاصی به مردانگی یا زنانگی ندارد، و حتی هیچ یک از آنها در یک جنس نیرومندتر از جنس دیگری نیست. کهن الگوهایی مانند مریم عذرا، یا همسر فرعون، نمود بارز مفهومسازی غیر انفعالی از زن است که طنین تاریخی مییابد. اغلب مناسک دینی، به رغم مناسک اجتماعی عرفی، مناسک فرا جنسیتی هستند، و خصوصاً در زمینه اجتماعیات فراغت جنسیتی قابل ملاحظهای در ادیان ابراهیمی هست.
■ آن چه در استنباط تینا بیتی (Tina Beattie) رنگ مغتنمی یافته است، این که از نظر او، ذخایر ادیان ابراهیمی با ارائه کهن الگوهای مبهوت کنندهای چون مریم عذرا، زنانگی را از سکس تهی کردهاند و به آن وجه انسانی با عظمتی میبخشند. در این برداشت، جهتگیری نه تنها به تولید مثل، بلکه مهمتر از آن به خلاقیت، عبادت، از خود گذشتگی، توجه به نسل، و نیایش معطوف گردیده است. در مقابل این نگاه پیچیده انسانی و اخلاقی، نهیلیسم خشونتباری که در آثار هنری مدرنها و موسیقیهای عوامپسند راجع به موضوع سکس و جنسیت خود را نشان میدهد، بیان خود را از طریق اتکا بیش از حد به قدرت و تحمیل و برتری و از طریق مقاومت در برابر هر گونه درک از ایمان که با آموزه نیچه از مرگ خدا ارتباط وثیقی دارد، به دست میآورد. این چنین است که صدای پخش موسیقی بلندی که از اتومبیلهای جوانان امروز به گوش میرسد، ذهن تحلیلگر را متأسف و متعجب میکند، و متعجبتر این که فیلمسازانی که به فمینیست بودن شهرهاند، نسبت به این سطح از خشونت در روابط جنسی و این موسیقیهای وحشیانه سکوت میکنند یا خود نیز کم و بیش از آن استفاده میبرند (توأم با برداشتهای آزاد از تینا بیتی، میشله گنزالس، ربکا چاپ و شیلا گریو داوانی).
مأخذ:تسنیم
هو العلیم