تام ال. بیوکمپ
░▒▓ چکیده
نظریهپردازان برجستهی علوم اجتماعی بر این نکته پای فشردهاند که باید ارزشداوریها را کاملاً ا ز داوریهای علمی –که باید فارغ از ارزش باشند جدا نگه داشت. وانگهی همین متفکران اذعان دارند که عالمان اجتماعی، غالباً در مقام اجرای کارشان به ارزشهایی پایبندند و ممکن است اهداف اخلاقی ازاله یا اصلاح شرایط اجتماعی، مایه انگیزش آنان گردند. از این چشم انداز، نتیجه گیریهای علمی(یک نوع از واقعیت)وتعهدات اخلاقی (یک نوع از ارزش)در فعالیتهای علمی در هم تنیدهاند، و این سؤال پیش میآید که آیا عالم اجتماعی به عنوان عالم، ارز شداوری میکند یا اینکه فقط از موضع غیر علمی چنین داوریهایی را صورت میدهد. سوألات مرتبط با این سوال، در مورد نقشی است که ارزشهای اخلاقی، اجتماعی و سیاسی در طلب شناخت علمی ایفا میکنند و در مورد تاثیری که این ارزشها بر نظریهها و روشهای علمی دارند.
░▒▓ 1. مسأله ارزشها در روش شناسی علم اجتماعی کلاسیک
امیل دورکیم (بنیانگذار جامعهشناسی علمی در فرانسه و پیشاهنگ این رشته) معتقد بود جامعهشناسی به عنوان علم نباید با ارزشداوریها دچار انحراف شود و واقعیتهای اجتماعی، به تنهایی، نقشی پذیرفته درتبیین جامعه شناختی دارند، و تبیین علمی یک پدیده اجتماعی فقط در جستجوی علتهای در خور آن پدیده است. با این همه دورکیم اصرار داشت که جامعهشناسی علمی میتواند در تعیین مناسب بودن ارزشها و اعمال اخلاقی برای جوامع کمک رساند، بدین طریق که نشان میدهد کدام ارزشها به بهترین وجه، سعادت انسانی و یکپارچگی اجتماعی را ایجاد میکند.
به اعتقاد وی علمی که جامعه را به بررسی میگذارد باید کار خود را ناقص بینگارد، مگر آنکه «علم»، اخلاقیات (متشکل از آنچه در فرهنگ «مقبول عام»، است) را بنیان نهد، و از این رو به راحتی از واقعیتهای اجتماعی به ارزشهای اخلاقی و از مطالعه علمی اخلاقیات به داوریهای اخلاقی حرکت میکرد. بدین طریق علم اجتماعی، به نتایج خاصی میرسید. ماکس وبر در مقابل برقرار کردن چنین پیوندی بین علم و ارزشگذاری، ایستادگی میکرد و اظهار میداشت که باید بین واقعیتهای تجربی و ارزشگذاری برروی آن واقعیتها «جدایی مطلق» برقرار باشد.وی واقعیتها و ارزشها را «کاملاً ناهمگن» میانگاشت. او اعتقاد داشت که عالم اجتماعی باید از تعهدات ارزشگذارانه که ممکن است کار علمی را به انحراف بکشانند دوری کند. بااین همه، وبر در این نکته با دورکیم موافق بود که ارزشهای اخلاقی و سایر ارزشها از بالاترین اهمیت در حیات اجتماعی برخوردارند و وبر اذعان داشت که واقعیتها و هنجارها، به طرق فراوان در کاربست علم اجتماعی در هم تنیدهاند. برای مثال، عالمان طرحهای پژوهشیای را بر میگزینند که بر ارزشهای فرهنگی استوارند، و در مقام اجرای علم، خود را وقف ارزش صداقت و دقت میکنند.
پیشنهاد وبر درباره علم اجتماعی فارغ از ارزش، بی اندازه تأ ثیر گذار بودو درنهایت به موضع سنتی در علوم اجتماعی و فلسفه مبدل شد. پیشنهاد وی همچنین موجب این دیدگاه شد که داوریهای علم اثبات پذیرند، ارزشداوریهاچنین نیستند، و بنابراین، داوریهای علمی به لحاظ معرفت شناختی رتبه بالاتری دارند. اما این افکارکه حاصل مراحل اولیه جامعهشناسی بودند، در بخشهای دیگر علم چندان رواج نیافتند. برای مثال، بسیاری از اقتصاد دانان و عالمان سیاست از آغاز در اینکه مدل فارغ از ارزش با قلمرو علمی «انباشته از ارزش» آنان تناسب داشته باشدتردید میکردند. سؤالات متعددی پابرجایند در باب اینکه آیا مدل فارغ از ارزش، ممکن یا مطلوب است و در باب اینکه آیا عالمان اجتماعی میتوانند یا بایداز ارزشداوری در کارشان خودداری کنند.
░▒▓ 2. مدل علم اجتماعی فارغ از ارزش
تمایزگذاری وبر بین کاربست و اصل معرفتشناختی، این اختلاف نظر را روشن میکند: مخالفان علم فارغ از ارزش معمولاً به ارزشهایی اشاره میکنند که در فعالیتها و نقش عالمان اجتماعی در جامعه حضور دارند، در حالی که موافقان عمدتاً استدلال را از اصول معرفتشناسی و آرمانهای علم آغاز میکنند. وبر، خود دلمشغول ملاکهای ارزشگذارانهای نبود که در فعالیت علمی نهفته و محرک آنند، بلکه نگران به توجیه نتیجهگیریهای علمی بود. او بر استقلال منطقی واقعیتها و ارزشها از یکدیگر و اعتبار روشهای علمی تأکید داشت.
فرض محوری در مدل علم اجتماعی فارغ از ارزش این است که صدق یا کذب فرضیات علمی و روشهای علمیای که برای تعیین صدق یا کذب به کار میروند، به ارزشداوریها بستگی ندارند. پیشفرض این مدل، قابل دفاع بودن تمایزگذاری بین واقعیتها و ارزشها است، اما این مدل متکی به تفسیر خاصی از ماهیت واقعیت یا ماهیت ارزش نیست. این مدل همچنین به دیدگاه خاصی دربارهی حقیقی یا توجیهپذیر بودن ارزشداوریها اتکا ندارد، هر چند برخی طرفداران مدل گفتهاند ارزشداوریها به لحاظ عقلی، نه توجیهپذیرند و نه حقیقی. همچنین ضرورتی نداردکه مدل، متضمن شکلی از شکگرایی در باب واقعیها یا ارزشها باشد.
فرضهای محوریای که مشترکاً در حملات به مدل فارغ از ارزش یافت میشوند، از این قرارند:
1. علم، ارزشهایی از قبیل راستگویی، شناخت، قدرت تبیین، و ملاکهای تفکیککنندهی نظریهها و تبیینهای خوب از بد رامسلم میانگارد.
2. در مقام انتخاب مسألهای برای مطالعه علمی، ارزشها فرایند انتخاب را پیش میبرند.
3. همهی عالمان دیدگاههای ارزشگذارانهای دارند که نحوهی تفسیر و گزارش آنان درباره یافتهها را، از جمله، نحوه سازماندهی شواهد و اهمیتی راکه برای برخی شواهد قایل میشوند تاسایر شواهد راکنارگذارند، تحت تاثیر قرار میدهند.
4. هرجا عالمان فرصیات را بپذیرند، دست به ارزش داوری میزنند مبنی براینکه شواهدکافی، فرضیات را تأیید میکنند، این داوری منحصراً تابع روش علمی نیست، چون هیچ فرضیهای هرگز به طورکامل، با آن روش قابل تحقیق نیست.
5. عالمی که حمایت مالی مؤسساتی را میپذیردکه ارزشهایشان بر تأمین بودجه کنترل دارند، ارزشها و اولویتهای آن مؤسسات را میپذیرد.
مفاهیم فارغ از ارزش دربارهی روش و تبیین علمی باید این مسائل را حل کنند. موافقان نوعاً اظهار میدارندکه ارزشهای مذکور، ملاحظاتی پیشاعلمی و از قلمرو خود علم خارجند، به اعتقادآنان مشاهده، تبیین و نظریهپردازی، از امور مربوط به متن واقعیت تأثیر نمیپذیرند. هرچند، اختلاط واقعیتها و ارزشها در هدایت علمی پژوهش عملی، جداسازی روشن را، اگر در واقع جدا باشند، مشکل میسازد.
░▒▓ 3. مسأله انگیزش و انتخاب
یک چالش با علم اجتماعی فارغ از ارزش، از انگیزشهای اخلاقی و سیاسی عالمان نشأت میگیرد، مثل تمایل آنان به اینکه شاهد افزایش حمایت از اعضای آسیبپذیر جامعه باشند یا هدف آنان مبنی بر افزایش شهرت مؤسسهشان. این تعهدات اخلاقی و اجتماعی، بر انتخاب موضوعات پژوهشی و همچنین بر چگونگی تفسیر؛ گزارش و کاربست نتایج پژوهش اثر میگذارند. عالمان اجتماعی همچنین نتایج را به طور انتخابی و نوعاً به گونهای گزارش میکنند که فرضیات و دیدگاههای آنان را تأیید کنند. آنچه در مطالعات بر عهده گرفته میشود، نحوهی ارتباط آن با سیاست اجتماعی؛ و آنچه به عنوان پاسخی علمی قابل پذیرش است، همگی به چهارچوبی ارزشگذارانه بستگی دارند.
از زمان وبر تاکنون، مدافعان علم فارغ از ارزش، منکر این نشدهاند که شناخت، انتخابی است، از ارزشها تأثیر میپذیرد، و علایق اجتماعی محرک آنند.
ازمنظری فارغ از ارزش، سؤال این است که آیا این ویژگیهای زمینهای یا فراعلمی کار در علم، به سؤالات راجع به روششناسی و اینکه آن ویژگیها علم را تحت تأثیر قرار میدهند، ربط دارند؟ چنین به نظر مدافعان فراغت از ارزش میرسد که انگیزههای نهفته، مستقیماً هیچ ربطی به علم ندارند. به اعتقاد آنان، عالمانی که قصد اثبات xرا دارند، وقتی از مطالعاتشان به نتایج اثبات کنندهی not–x میرسند، اگر دانشمندان خوبی باشند، نتایج را به همین صورت گزارش میکنند. از این چشمانداز، روششناسی علمی با انگیزههای اخلاقی و انتخاب مبتنی بر ارزش که نقش مهمی دارند، ولی در فعالیت علمی میتوان کنارشان گذاشت سازگار است.
طرفداران علم فارغ از ارزش معترفند که انتخابی بودن، مانند ملاکهای مربوط به دقت، ابزاری صافی گونهاند که برای علم خوب ضرورت دارند. اما آنان اصرار دارند که خصلت ارزشگذارانه انتخابی بودن، به خودی خود، دادهها یا گزارش دادهها را مخدوش نمیسازد. این عقیده، موضوعات را از انتخابی بودن در کل، به سوی این سؤال سوق میدهد که آیا انتخاب، مستلزم شکلی از پیشداوری یا عجز از بیطرفی است.
░▒▓ 4. مسأله پیشداوری و جانبداری
دقت در طراحی مطالعات برای حذف یا به حداقل رساندن پیشداوری، اصلی متداول است. به طور کلی، پیشداوری عبارت از منحرف کردن یافته از حقیقت است. فرایندهای بسیاری در جمعآوری، تفسیر، نقد و انتشار دادهها ممکن است موجب پیشداوری شوند. اما غالباً مشکل میتوان پیشداوری رابه دقت مشخص کرد، و اصطلاح پیشداوری در مباحث مختلف به معانی مختلف به کار میرود.
یک معنای پیشداوری این است که دراثر محدود بودن طرح مطالعه در یافتهای ادعایی، تحریفی رخ دهد. برای مثال، نمونهای که با پیشداوری انتخاب شده است، احتمالاً در تعمیمپذیری یافتهها مسألهساز میشود. اگر روش نمونهگیری، احتمال انتخاب شدن در نمونه را برای تمام اعضای جمعیت مرجع تضمین نکند، وقوع پیشداوری محتمل است. برای مثال، برخی از نخستین پیمایشها دربارهی «رفتار زنان همجنسباز» به نمونههای کوچک زنان همجنسبازی محدود میشد که در کافهها به آنان برمیخوردند. این نمونه اگر به تمام زنان همجنسباز تعمیم داده شود، دچار پیشداوری است، همچنین ممکن است برداشتهای منفیای را دربارهی این اجتماع گونهگون زنان القا کند. به همین سان، مطالعهای که در اوایل درباره مردان همجنسباز انجام گرفت، از نمونهای بهره میبرد که تماماً از مردان همجنسبازی تشکیل یافته بود که تحت روان درمانی بودند.
به اعتقاد بسیاری از روش شناسان، عالمان، اگر بتوانند به ندرت تمام پیشداوریها را از مطالعاتشان حذف میکنند. این روششناسان حذف کامل پیشداوریها راتوصیه نمیکنند، بلکه توصیه میکنند هر جا میتوان از آنها اطلاع حاصل کرد پیشداوریها گزارش شوند (نقطه مقابل به اصطلاح «گزارش پیشداوریها»، که مستلزم کتمان انتخابی اطلاعات است). آنان اصرار دارند که مخاطرات پیشداوریها را میتوان در پژوهشی که به خوبی طراحی شده باشد به حداقل رساند، اما هیچ روشی نمیتواند پیشداوری را حذف کند یا تضمین کند که پیشداوری حضور نخواهد داشت. علم اجتماعی در وضعیت آرمانی، بدین معنا، فارغ از پیشداوری است، اما درعمل تقریباً همیشه پایینتر از حد آرمانی است.
معنای دوم پیشداوری، اعتقاد به دیدگاهی مشخص است که پاسخهای عالمان به سؤالات مورد تحقیق را منحرف میسازد. این کاربرد پیشداوری، بر انحراف در بیطرفی یا هواداری دلالت دارد. جانبداری، از فاصله گرفتنی ارزشمحورانه از دقت، عینیت، و تعادل ناشی میشود نه فقط از تحریف غیرعمدی واقعیتها یا محدودیت در انتخاب نمونه. این نوع از پیشداوری ممکن است عاملی موثر در طرح پژوهش، تحلیلهای انتقادی، تفسیر و انتشار نتایج، و در نقد آثار همترازان باشد. همچنین اصل اساسی روششناسی این است که طرح پژوهش از جانبداری محافظت شود، اما اگر معلوم شود که چنین امری امکانپذیر نیست، یک راهبرد، نمایان ساختن ارزشهای شخصی و نحوه تأثیرگذاری احتمالی آنها بر نتایج مطالعات و گزارشهاست.
جانبداری را باید از اشکال مشروع نظر و ارزیابی تفکیک کرد. جانبداری فقط در صورتی رخ میدهد که فاصلهگیری ارزش محورانه از دقت و عینیت در کار باشد. برای مثال اگر عالم متوجه نشود که از قلم افتادگی اتفاقی، بخش تعیین کنندهای از مطالعه را دچار انحراف کرده است، تحریف ناشی از اشتباه است نه از جانبداری. جانبداری به معنای دوم فقط در صورتی خطور دارد که اطلاعات تحریف شده، ارتباطی عملی با ارزشهای محقق داشته باشند.
░▒▓ 5. مسأله حمایت و داوری درباره قوت شواهد
اتهام پیشداوری زمانی بروز مییابد که عالم اجتماعی پذیرای نقش حمایت شده باشد یا به استخدام درآمده باشد تا دیدگاه خاصی مربوط به یک نهاد یا منافع خاص را ابراز کند. برای مثال، عالمان اجتماعی که شرایط پرمخاطره، فعالیت مجرمانه، قصور حکومت و مانند آنها راشناسایی کردهاند، و آنهایی که به عنوان متخصص در چنین اموری خدمت میکنند، گاهی اوقات به حمایتکنندگانی مبدل میشوند که مداخلهها یا تدابیر کنترلی را توصیه میکنند. این توصیهها عملاً در غالب موارد، حاصل الگوهای شواهد تجربی است، الگوهایی که شاید خود حمایتکنندگان آنها را ایجادکرده یا نکرده باشند. این عالمان، ملاکهای علّی را در باب یافتههای مطالعات به کار میبندند و سپس، درباره علل (مثلًا فقر) دست به داوریهایی میزنند که با توصیههایشان پیوندی جداییناپذیر دارند.
گر چه برای عالمان اجتماعی عهده دار برخی نقشها مانند نقشهای مربوط به مسؤولان بهداشت عمومی، حمایت امری شایسته و مورد انتظار است، طرفداری تهدیدی برای عینیت علمی است، یعنی در هر جایی که گروهی مانند ادارهای دولتی، اتحادیه کارگری، مدیریت صنعتی، یا گروههای مرتبط بامنافع عمومی، هزینه پژوهش را تقبل میکنند. عالمان اجتماعی که خود را معماران اجتماعی قلمداد میکنند و از پژوهش خود در راه نیل به هدف شریف از میان برداشتن تمامی علل شناخته شده فقر، افسردگی، بیماری و مانند آنها استفاده میکنند، معمولاً همکارانشان آنان رابه دیده شک مینگرند.
اما، حمایت، علم زیربنایی یا توصیههای مبتنی بر آن راجع به سیاست نهادی یا اجتماعی را لزوماً زیر سؤال نمیبرد. وفادار بودن، متعهد بودن یا حتی متعصب بودن، معادل فقدان بیطرفی درنتیجهگیریهای علمی نیست، هر چند چنین مشارکتی، بیطرفی راتهدید میکند. عالمان اجتماعیای که متعصبند یا به طور نهادی وفادارند، علیالقاعده میتوانند تعهداتشان را در مقام اجرای مطالعه و گزارش یافتههای آن، مهار یا حتی کاملاً حذف کنند. همچنین حمایت گاهی اوقات، ازاجرای پژوهش فاصله دارد. برای مثال، عالمان ممکن است حامی تأمین مالی پژوهش و انواع خاصی از پژوهش باشند، پژوهشی که برای پرداختن به آنچه آنان سؤالات پژوهشی بیپاسخ مانده میانگارند مورد نیاز است.
مسائل مربوط به حمایت با مسائل مربوط به داوری درباره قوت شواهد ارتباط دارند، داوریهایی که متکی به چیزی است که اخلاقاً مظان خطر است. پیامدهای اجتماعی اشتباه در ارزیابی شواهد در بعضی موارد بسیار جدی و در سایر موارد از کمترین اهمیت برخوردارند. این پیامدهای اجتماعی، ممکن است بر داوریها درباره قوت شواهد علمی اثر بگذارند و غالباً هم چنین است. داوریهای دایر برکافیبودن شواهد و لزوم پذیرش فرضیه، غالباً به شدت متکی به پیامدهای داوریها در متن جامعه است. برای مثال، مطالعهای رادرنظر آوریدکه طراحی شده تا تعیین کند که آیا زنانی راکه از دولت هزینه بهزیستی دریافت میکنند میتوان از باردار شدن منع کرد یا اگر باردار شوند میتوان با محروم ساختن آنان از افزایش کمک مالی، آنان را از به دنیا آوردن فرزندشان باز داشت. پژوهش باید اثر بازدارندگی را ارزیابی کند، بدینطریق که تأثیر منع دولتی از کمک غذایی به این گونه بچهها را بر میزانهای باروری و زاد و ولد درمیان زنان رابررسی کند. هیچگونه شواهد مقدم بر تجربه برای پاسخگویی به این سؤال کافی نیست. پذیرش فرضیه در این مطالعه، تقریباً به طور قطع به ارزشداوریها وابسته خواهد بود، یعنی ارزشداوریهایی درباب اینکه پیامدهای عمل بر روی شواهد، بر رفاه زنان باردار و مسؤولان دولتی چه خواهند بود.
این استدلال (که اولین بار، ریچارد رادنر در سال 1953 آن را مطرح کرد)، این فکر راکه درجات شواهد علمی، به تفسیر بستگی ندارد به چالش میکشد، چون «قوت شواهد» خود، مفهومی انباشته از ارزش است. ظاهراً اعطای مسؤولیت داوری در باب قوت شواهد، فقط به مقامات دولتی، پیمانکاران، یا کارفرمایان امکان پذیر نیست، چون داوری در مورد قوت شواهد و اینکه برای فرضیهای علمی به طور مناسب استدلال شده استیا نه فقط کار عالم است نه کس دیگر.
░▒▓ 6. اصول حرفهای رفتار
مادام که پژوهش در علم اجتماعی با آزمودنیهای پژوهش انسانی سروکار دارد، اصلاً ممکن نیست که به لحاظ اخلاقی فعالیتی خنثی باشد. بسیاری از مسائل مربوط به ارزشداوریها در علم اجتماعی، مربوط به این است که استفاده از این آزمودنیها به چه نحو، مجاز است. کتاب هربرت کلمن، «زمانی برای سخن گفتن: در ارزشهای انسانی و پژوهش اجتماعی» (1986) که باتعدادی موارد بحث برانگیز از سوء استفادههای عالمان اجتماعی از آزمودنیها ترکیب شده است، در اواخر دهه1960 عالمان را به مسائل گوناگون در اخلاق پژوهش توجه داد. پس از آن، به داوریهای اخلاقیای که عالمان اجتماعی در اجرای پژوهششان انجام میدهند توجه دقیقی مبذول شد. ریشه مسائل در اقداماتی است از قبیل فریب آزمایشی آزمودنیها، جمع آوری دادهها راجع به اشخاص به شکلی که جداگانه قابل تشخیص است، و استفاده ازمحرکهای مالی برای دستیابی به آزمودنیها.
دو نوع ارزشداوری در این بافت، شایان توجهند. نوع اول، متضمن ارزیابیهای اخلاقی درباره تفاهم نامهها و رفتار عالمان اجتماعی است. نوع دوم، به ارزشیابیهای روششناختی در مورد کارهای پژوهشی(مشابه ارزیابیهایی که قبلاًبحث شد) مربوط است. ملاکهای روششناختی، کنترل میکنند که در طرح پژوهش، آیین نامه باید چگونه عمل کند تا از به حساب آوردن تأثیراتی که ممکن است نتایج تعمیمناپذیر یا احتمالاً غیر قابل اعتماد یا نتایج دارای تعمیمپذیری محدود بدهند احتراز شود. آییننامه ممکن است ملاک روششناختی مناسب بودن را تأمین کند و از نظراخلاقی ناموجه باشد؛ یا ممکن است آیین نامه، از نظر اخلاقی موجه باشد اما به لحاظ روششناختی نامناسب باشد. در اینجا بر سر دوراهی روششناختیاخلاقی قرار میگیریم. گاه دقت روششناختی، فدای تأمین نفعی اخلاقی میشود، و گاه دقت اخلاقی، فدای تأمین نفعی روششناختی (مثلا ًاز طریق چشم پوشی از شرط رضایت آزمودنی برای پژوهشی که متضمن فریب است).
در اینجا ارزشداوریها به طرق متعدد یکدیگر را قطع میکنند. معمولاً مناسب بودن طرح برای دستیابی به اهداف تفاهمنامه پژوهش، شرط ضروری توجیهپذیری اخلاقی پژوهش قلمداد میشود. بسیاری اظهار میدارند که بهرهگیری از منابع ارزشمند برای اجرای پژوهشی که دجار نقص روششناختی است، کاری غیرمسولانه است، و هم اینکه اگر طرح پژوهش دچار نقص است، اجرای پژوهشی که آزمودنی را در معرض خطر قرار میدهد توجیه اخلاقی ندارد. هر دو ادعا ملاکهایی را برای ارزیابی مناسب بودن آیین نامههای پژوهشی از نظر روششناختی مسلم میانگارند، و در هر دو مورد ادله اقامه شده برای اینکه صحت روششناختی را شرط توجیهپذیری اخلاقی قرار دهند، از این ملاکها مستقلند. قاعده هنجاری پیش گفته دایر بر لزوم دوری از پیشداوری در مطالعه، گاه ممکن است با الزامات اخلاقی و حرفهای نسبت به حفظ حقوق آزمودنیهای پژوهش در تعارض بیفتد. برای مثال، چون میزان پایین واکنش، ممکن است تأثیر نامطلوبی بر اعتبار مطالعه و دسترسی به سرمایهگذاری برای اجرای آن بگذارد، گاهی اوقات؛ تماسهای مکرر تلفنی و پیگیریهای جسورانه، آزمودنیهای احتمالی را ترغیب به مشارکت میکنند. این سماجت ممکن است تصمیمات آزمودنیها را نادیده بگیرد و حق آنان نسبت به برخورداری از زندگی خصوصی را نقض کند. نکته اصلی این است که انتخاب بین مواردمختلف جمعیتها برای مطالعه، گروههای کنترل، شیوههای مصاحبه، و رویکردهای به حداقل رساندن احتمال پیشداوری، متضمن ارزشهایی هم اخلاقی و هم روششناختی خواهد بود.
بیشتر حرفهها به احتمال قوی، از اخلاقیاتی برخاسته از طبیعت حرفه، همراه با اصول حاکم بر اخلاق پژوهش برخوردارند. این اصول، مسؤولیتها در قبال آزمودنیهای پژوهش، مسؤولیتها درقبال جامعه، مسؤولیتها در قبال کارفرمایان و منابع تأمین هزینه، و مسؤولیتها درقبال همکاران را مشخص میسازند. اصول ویژهای که برای انجمنهای حرفهای عالمان اجتماعی بسط داده میشوند، معمولاً تلاشهایی در جهت کشف، تدوین و بسط این اخلاقیات عامند است نه تلاشهایی در جهت به کار بستن یک نظریه عام اخلاقی. باوجود این، در برخی موارد برای کمک به ایجاد این اخلاقیات حرفهای، فلسفه اخلاق آشکارا به کار گرفته میشود. بسیاری از عالمان اجتماعی پذیرفتهاند که تلاشهای صورت گرفته در جهت اینکه پایههای معیارهای اخلاق حرفهای را کاملاً در معیارهای عمل قرار دهند–که غالباً اینکار در قلمرو، گروه یا حرفه مربوطه صورت نگرفته است – دچار مسائل خطیریاند. اگر معیارهای عمل دچار کاستیاند، ممکن است نظریه اخلاقی منبع ارزشمندی برای تأمل درباره معیارها نقد و باز تدوین آنها باشد.
░▒▓ مآخذ و منابعی برای مطالعات افزون (ارجاعات داخل متن حذف شدهاند)
1. Barnes, B. (1974) Scientific Knowledge and Sociological Theory, London: Routledge & Kegan Paul.
2. Beauchamp, T.L., Faden, R.R., Wallace, Jr, R.J and Walters, L. (eds) (1983) Ethical Issues in Social Science Research, Baltimore, MD: Johns Hopkins University Press.
3. Durkheim, É., (1895) The Rules of Sociological Method, ed. G.E.G. Catlin, trans. S.A. Solovay and John H. Mueller, Glencoe, IL: The Free Press of Glencoe, 8th edn, 1938.
4. Gräfrath, B. (1991) ‘Forschungsinterese, Tatsachenwissen und praktische Orientierung’, Zeitschrift für philosophische Forschung 45: 558-70.
5. Keat, R. (1989) ‘Relativism, Value-Freedom, and the Sociology of Science’, in Relativism: Interpretation and Confrontation, ed. M. Krausz, Notre Dame, IN: University of Notre Dame Press, 272-98.
6. Kelman, H. (1968) A Time to Speak: On Human Values and Social Research, San Francisco, CA: Jossey-Bass.
7. Longino, H.E. (1989) Science as Social Knowledge: Values and Objectivity in Scientific Inquiry, Princeton, NJ: Princeton University Press.
8. Myrdal, G. (1958) Value in Social Theory, ed. P. Streeten, London: Routledge & Kegan Paul.
9. Proctor, R. (1991) Value Free Science: Purity and Power in Modern Knowledge, Cambridge, MA: Harvard University Press.
10. Rudner, R. (1953) ‘The Scientist Qua Scientist Makes Value Judgements’, Philosophy of Science 20: 1-6.
11. Schumpeter, J.A. (1949) ‘Science and Ideology’, American Economic Review 39: 345-59.
12. Weber, M. (1949) The Methodology of the Social Sciences, ed. and trans. E.A. Shils and H.A. Finch, Glencoe, IL: The Free Press of Glencoe.
13. Weed, D. (1994) ‘Science, Ethics Guidelines, and Advocacy in Epidemiology’, Annals of Epidemiology 4: 166-71.