دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
■ جلسه استیضاح دکتر مهدی فرجی دانا، از جهات مختلفی، پیش و پس از آن مورد بررسی قرار گرفت. علاوه بر این جهات، این جلسه، یک وجه مهم و قبیح دیگر هم داشت، که این روزها از فرط تکرار در دوران «روحانی مچکریم» معمولی شده، ولی بیاندازه قبیح است؛ این که نظام اسلامی، پنج سال پس از غائلۀ هشتاد و هشت، تا چه اندازه میان انقلابیون مظلوم واقع شده است، که هنوز با این که وزارت اطلاعات، آن هم وزارت اطلاعات عصر «روحانی مچکریم»، یکی از مدیران وزارت علوم را فتنهگر میداند و انتصاب وی را به سمت معاونت مردود میشمرد، دعوا در مجلس بر سر لجاجت وزیر بر نگاه داشتن او بر مسند است؛ البته وزیر به «دروغ» میگوید که وزارت اطلاعات عدم صلاحیت هیچ یک از مدیران را برای احراز سمت اعلام نکرده است، ولی رئیس مجلس که او هم میکوشید چنین وزیر ظالمی را بر مسند نگاه دارد، پس از بررسی اسناد تسلیمی وزیر پیشین این «دروغ» را عیان کرد تا شاید مجلسیان بدانند که فقط و فقط و فقط یک مدیر از مدیران وزارت علوم، خائن به خون شهیدان بوده است، و یک مدیر هم چشم گاو است!
■ چرا با این مصلحتاندیشان به اینجا رسیدیم؟ البته عوامل متعدد است، ولی به نظر من، نوع حاشیهنشینی و عدم فعالیت نخبگان انقلابی در این موضوع خیلی تعیین کننده بود. قضیه چیست؟
■ در این که برخی از اصحاب «آتشفشان» بودند و هستند که دستهای پشت صحنه هشتاد و هشت را تشکیل میدادند، حرفی نیست، ولی واقع آن است که فعال نبودن بسیاری از نخبگان انقلاب و خالی ماندن کرسی عمار، نقش مهمی در کش پیدا کردن این فتنه تا کنون داشته است، و «کار» را به جایی رسانده است که پس از پنج سال، پس از آن همه رسوایی، پناهندگی جماعت فتنهگر به امریکا و انگلیس و فرانسه، و...، هنوز در پارلمان سخن از لجاجت یک عدد وزیر بر انتساب کسانی است که در آن رسوایی دخیل بودهاند.
■ انقلاب و شهیدانش مظلوماند...
■ و انقلاب، مظلوم سکوت نخبگانی است که کنج عافیت طلبیدهاند، طاقت درگیری ندارند، بازنشسته شدهاند، و مسؤولیت خود را عمل نمیکنند.
■ و این داستان نخبگان ادامه دارد. آیا ما با نحوی سندرم تنبلی اجتماعی در میان نخبگان مواجهیم؟
░▒▓ کوشش برای ریشهیابی قضیه
■ بیشتر مردم و همین طور، نخبگان، «کار» را چیزی جدا از زندگی خود میدانند، و در سایه چنین ذهنیتی است که مفهومی از «بازنشستگی» شکل گرفته است، و نخبگان ما خود را همچون سایر مردم بازنشست میکنند.
■ چنین تصوری درباره «کار» و مآلاً «بازنشستگی» همیشه وجود نداشته است. در بخش اعظم تاریخ، «کار» قسمتی از واقعیت زندگی اجتماعی تمام انسانها بوده، و از مفهوم انسان اجتماعی انفکاکناپذیر تلقی میگردیده است.
■ انسانها، هنگام «کار»، به یکدیگر وابستگی پیدا میکنند و بدینسان این وابستگی شالودهای است که جامعه را میسازد. از این قرار، وقتی نسل اول انقلاب، از احساس «بازنشستگی» استقبال کند، طبعاً ارتباط اجتماعی خود را با آینده منفک میسازد، و این نتیجه او را مغموم میسازد.
░▒▓ یک سطح عمیقتر...
■ علاوه بر این که نفس موضوع جدایی «کار» از «زندگی»، باعث شکلگیری مفهوم جدید و کمتجربهای به نام «بازنشستگی» شد، این که «بازنشستگی» در مقایسه با «کار» مزیت یافت هم تحلیل جداگانهای میطلبد.
■ این که «بازنشستگی» به عنوان، دورانی مشحون از راحتی مزیت یافت، از آن جا برخواست که «کار» حقیر شد. هنگامی که «کار» و «زحمت کشیدن» یک مؤلفه ضروری از زندگی انسان تلقی شود، «کار» عار نیست، مال تراکتور هم نیست. در چنین وضعی، به «کار» به چشم حقارت نگریسته نمیشود.
■ ولی، هنگامی که «کار» از سایر فرآیندهای زندگی مجزا شد، و خصوصاً مستلزم تبعیت از «کارفرما» گردید، به طور کلی یک خواری یا فرومایگی به حساب آمد. کار «کارفرما»دار، کم و بیش، «کار» اجباری است، و در این حال، «کار» وزر و وبال تلقی میشود.
■ برای اغلب مردم شهری، «کار» کیفری برای گناه هبوط به شهر است، و برای پارهای دیگر، وزر و وبالی که باید تحمل شود، و برای بسیاری دیگر، راهی برای زنده ماندن. «کار» با انگیزه کسب موفقیتهای دنیوی معادل شده است، و در چنین شرایطی، «کار» عار هست. این «کار» نحوی دنیاطلبی قلمداد میشود که انسان ذاتاً از آن منزجر است.
░▒▓ یک سطح عمیق عمیقتر...
■ در یک سطح عمیقتر، ما دیگر با تنبلی فردی مواجه نیستیم، بلکه آن چه جریان دارد یک پدیده اجتماعی است، به آن «تنبلی اجتماعی» (Social Indolence) میگویند. به عبارت دیگر، از زیر «کار» در رفتن، به موضوعی رقابتی تبدیل میشود. وقتی «کار» عار شد، وزر و وبالی خواهد بود که باید برابر توزیع شود. گاهی افراد تصور میکنند، دیگران سخت «کار» نمیکنند و لذا، بر اساس کمکاری سایرین، تنبلی خود را توجیه میکنند. گفتههای کارکنان یک سازمان را در مواقعی که برای کمکاری زیر سؤال میرود میتوان در این قالب تفسیر کرد. برخی در پاسخ به این سؤال مدعی هستند، آنان که سخت «کار» میکنند، و آنهایی که تنبلی میکنند در عمل تفاوتی ندارند. این پدیده «دلیل تراشی» نامیده میشود که خود از دلایل اساسی روانشناختی تنبلی اجتماعی در سازمان است.
■ علت دیگر روانشناختی در بحث تنبلی اجتماعی، عدم شناسایی سهم هر فرد در گروه و عدم نگرانی نسبت به ارزیابی شدن است؛ زیرا، به میزانی که در گروه و محیط اجتماعی ارزیابی و نظارت کاهش پیدا کند، به همان میزان هم تنبلی اجتماعی بالا میرود، و شهری مانند تهران که در آن کسی به کسی نیست یک فضای نهادینه برای کاهش نظارت اجتماعی است. فقدان معیارهای روشن که افراد موظف باشند به آن دست پیدا کنند، یا نبود شرح وظایف، از دیگر عواملی است که میتوان منجر به تنبلی اجتماعی شود.
■ البته سکه نظارتها در دنیای مدرن روی دیگری هم دارد؛ با گسترش تقسیم کار و افزایش بعد منظرها و چشماندازها، این امکان وجود دارد که ارزیابی نقشها، و بویژه نقش نخبگان، به یک تخصص کور روزنامهنگارانه تبدیل شود و از حد انصاف بگذرد. وقتی ارزیابیها، از حد «انصاف» بگذرد (منظور از حد انصاف، خود را به جای دیگران گذاشتن و سپس ارزیابی کردن است)، آن گاه، عافیتطلبی جای فعالیت و مسؤولیتپذیری را میگیرد. به عبارت دیگر، وقتی نحوی فضای روزنامهنگارانه موجب میشود تا جماعتی پیدا شوند که به نحوی غیرمنصفانه، نان خود را در جستن و افشای «حاشیهها» بیابند، رفته رفته افراد به این نتیجه میرسند که بهتر است تا مجبور نشدند، کاری انجام ندهند تا سوژه جماعت مطبوعاتی شوند.
■ برداشت من این است که این عامل اخیر، مهمترین عامل عزلتنشینی نخبگان امروز ماست. در واقع، هر چند که صنف مطبوعاتچی به خاطر تجسس و سرک کشیدنش در اسرار مردم، شغل آبرومندی در جهان محسوب نمیشود، ولی در کشور ما به دلیل رشد ناگهانی و نامتوازنش، شکل بدتر و مضاعفتری یافته است، و کارش به جایی رسیده است که رشد و توسعه را در بخشهای مختلف به مخاطره میافکند. اشکال اصلی هم بر میگردد به این که اغلب انصاف (fairness) در انتقادات لحاظ نمیشود، و این شمار بسیاری از نخبگان را پس از مدتی مقاومت، تسلیم و گوشهنشین میکند. صحنه ورزش تحت تأثیر مطبوعات ورزشی که تقریباً رها هستند، پر از چنین نخبهکشی است.
░▒▓ از یک دید وسیعتر...
■ ارزش «کار» در دنیای مدرن، و در جامعه شهری ما در حد لازم شناخته شده نیست. البته، کم نیستند افرادی که برای «کار» احترام قایل هستند، با فرهنگ اسلامی آشنایی دارند، و این ارزشها را از آباء و اجداد خود به ارث بردهاند. متأسفانه در قشر تحصیل کرده و شهر نشین این ارزشها ضعیف است. این اثر طبیعی ناشی از فرهنگ غربی و مصرفگرایی و کاپیتالیستی است که این آثار را در پی دارد. فرهنگ اسلامی و فرهنگ باستانی ما برای «کار» ارزش والایی قائل است. درباره حضرت داوود در نقل شریف آمده است که خداوند متعال به او فرمود که تو خیلی بنده خوبی هستی، فقط یک عیب داری و آن این که از بیتالمال استفاده میکنی. حضرت داوود به گریه افتاد و فرمود چه کنم که این عیب من رفع شود؟ خداوند متعال زرهسازی را به او تعلیم فرمود.
■ پس، بویژه با توجه به زمینه فرهنگی ما، برای رویارویی با سندرم تنبلی اجتماعی، در درجه اول، باید در تقویت ایمان تلاش کنیم؛ باید ایمان داشته باشیم تا بتوانیم در پرتوی آن از میوههای آن استفاده کنیم؛ همینطور نسبت به نظام ارزشی اسلام، پایبندی به این ارزشها است که همه چیز ما را به وجود آورد و حفظ کرده است.
■ از این مهم که بگذریم، واقع آن است که، نخبگی با وجود مطبوعات غیرمنصف روزگار ما، مهلکه پرهزینهای شده است. در واقع، شما میتوانید یک کارمند معمولی فدراسیون فوتبال باشید، و بدون آن که زیر ذرهبین بیرحم مطبوعات قرار گیرید، به عنوان یک کارشناس ارشد، حقوقی معادل رئیس فدراسیون فوتبال دریافت نمایید. در این شرایطی که این همه مطبوعات ورزشی با آزار رئیس فدراسیون روزگار میگذرانند، برای نخبگان، این ابهام پدید میآید که چرا باید خود را آماج مطبوعات بیرحم قرار دهیم؟ بگذریم که با جو مطبوعاتی گذشته و هم به دلیل عملکرد شماری از مدیران، نخبگی هم دیگر حیثیت نیکی ندارد. پس نخبگی نه منافع مالی دارد، نه عواید حیثیتی. به همین قیاس، بسیاری از نخبگان، در شرایطی که واهمه بسیاری از این که برچسب بخورند دارند، در حوادث هشتاد و هشت و پس از آن، ترجیح دادهاند تا گوشهای بنشینند، و به آماج حملات این سایت و آن سایت و این روزنامه و آن روزنامه، و از این جناح یا از آن جناح قرار نگیرند.
■ بر این مبنا، ضمن آن که به ارزش و مسؤولیت نخبگی نزد خداوند متعال اصرار میکنیم، ولی باید زمینههای اجتماعی را هم از شرایط نامساعد فعلی خارج کرد. در یک تحلیل اصولی، چنان چه تلاش افراد با منافع مورد انتظار رابطه معقولی برقرار کند، تنبلی اجتماعی کاهش مییابد. از این زاویه دید، افراد و بویژه نخبگان، علیالاصول به تکالیف جمعی علاقه دارند، ولی فقط زمانی تلاش وافر از خود نشان میدهند که مطمئن گردند که تلاششان ابزاری خواهد بود در جهت دستیابی به نتایج ارزشمند، و طبعاً این فرایند هم مستلزم ارزیابی و نظارت دقیق است (توأم با برداشتهایی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، ملوین وینست، جکسون مایرز، علی اکبر ارجمندنیا، احمد فضائلی، و محمد امیر نوری کرمانی).
مأخذ:تسنیم
هو العلیم