برگرفته از مصاحبه با نوزده اقتصاددان برجسته دنیا؛ برای تأمل بیشتر
■ علم اقتصاد امروز مدیون اقتصاددانانی است که خود یا بنیانگذار یک مکتب فکری در اقتصاد بودهاند یا از مشاهیر آن. جان مینارد کینز با کتاب «نظریه عمومی» خود زمانی که جهان وامانده در رکود بزرگ بود، پایه گذار شاخهای از علم اقتصاد شد که امروز از آن با عنوان اقتصاد کلان یاد میشود. اقتصاد کلان کینز بر این محور بود که برخلاف آنچه اقتصاددانان پیش از کینز معتقد بودند، وضعیت رکودی میتواند تعادل پایداری از اقتصاد باشد که بازار توان ایجاد تحریک آن را نداشته باشد و برای خروج از رکود نیاز به مداخله دولت است تا با مدیریت تقاضا، تولید ناخالص داخلی افزایش و اقتصاد از رکود خارج شود.
■ تا دهه ۱۹۷۰، اقتصاد کلان معادل چنین دید کینزی بود، اما، در دهه ۱۹۷۰ با شوکهای هزینهای که ایجاد شد، اقتصاد کینزی به چالش کشیده شد و گروههای رقیب سر برآوردند. مهمترین نحله، تفکر ضد انقلاب پولی بود که پولگرایان به رهبری میلتون فریدمن از یک دهه قبل آن را بنیان نهاده بودند. فریدمن با تحقیقی فراگیر تاریخ پولی ایالات متحده را به نگارش درآورده بود و نشان میداد که اگر فدرال رزرو به موقع عمل میکرد، هیچ دلیلی وجود نداشت که اقتصاد جهان با رکود بزرگ دست و پنجه نرم کند، توصیهای که گویی در قرن بیست و یک عملی شد و فدرال رزرو توانست با برنامههای تسهیل مقداری خود این نقش را به خوبی بازی کند و رکود بزرگی در سطح رکود دهه ۱۹۳۰ رخ نداد.
■ در دهه ۱۹۷۰ نحله دیگری نیز سربرآورد. اگر پولگرایان با بازگشت به توصیههای پیش از کینز نشان دادند که بازار میتواند در بلندمدت به سطح بیکاری طبیعی بازگردد و مداخله در بازار هر چند در کوتاهمدت میتواند موثر باشد، اما، در نهایت موجب تورم میشود، اقتصاددانان کلاسیک جدید با انقلاب انتظارات عقلایی خود نشان دادند که در کوتاهمدت نیز مداخله در اقتصاد راه به جایی نمیبرد. آنان تنها طریق تأثیر سیاستها بر سطح اشتغال را اجرای غیرمنتظره آنها میدانستند و بدون شوک سیاستی از نظر آنان، اشتغال افزایش نمییافت. این خط بطلانی بود بر آرای کینز.
■ اما تأثیر کلاسیکهای جدید بیش از این بود. آنان اقتصاد کلان جدیدی را ارائه کردند که کم و بیش همان آرای کلاسیک از آن استخراج میشد و به جز این، روش آنان که مبتنی بر مدلسازی کلان با توجه به عوامل عقلایی بیشینهساز سود بود، مورد استفاده همگان قرار گرفت. با رهیافت آنان بود که دیگر مدل کلان بدون پایه خرد و بدون اشاره به نحوه تصمیمگیری عوامل اقتصادی، مدل علمی قلمداد نمیشود.
■ کلاسیکهای جدید با «نقد لوکاس» نشان دادند که با یک مدل ساده و پارامترهای ثابت نمیتوان تخمینی از نتیجه سیاستهای اقتصادی داشت. از نظر آنان با اعلام سیاستها عاملان اقتصادی، انتظارات خود را تغییر میدهند و این به معنای آن است که پارامترها متغیر است و با داشتن دادههای گذشته نمیتوان پارامترهای ثابتی را به دست آورد و نتیجه سیاستهای آتی را با آن به دست آورد.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم