برداشت آزاد از شروین طاهری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
■ پاییز ۱۸۴۹، هنوز مدرنیته سربالایی نفسگیر نیمه اول قرن نوزدهم را به پایان نبرده بود که اروپای رمیده از انقلاب صنعتی و تنیده در امواج انقلابهای اجتماعی، سومین کنفرانس صلح را پس از لندن و بروکسل در پاریس منعقد کرد. پشت تریبون کنفرانس پاریس بود که خالق شاهکار «بینوایان» متأثر از ۲ انقلاب بزرگ در دو سوی اقیانوس اطلس - انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب ایالات متحده علیه بریتانیا- پیشنهادی تاریخی را با همقارهایها در میان گذاشت: ایالات متحده اروپا!
■ وحشت از آتش جنگهای بیانتها میان اشراف جاهطلب روسیه، پروس، بریتانیا و، حتی، نوادگان ناپلئون در فرانسه پس از انقلاب، پیرمرد نوعدوست را به فکر اتحادی صلحطلبانه میان ملل متخاصم اروپایی انداخته بود، ملتهایی که نمیدانستند چهارنعل به سوی چهار جنگ خونین تاریخ بشر در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم میروند البته، هوگو که قلب یک پیشگام حقوق بشر را داشت، سری هم داشت که هنوز هوای امپراتوری اروپای واحد را داشت که ناپلئون بناپارت وعده داده بود. نباید فراموش کرد که کنفرانس صلح پاریس کمتر از یک سال پس از انقلاب دوم فرانسه (انقلاب فوریه ۱۸۴۸) برگزار میشد که جمهوری دوم و بلافاصله بازگشت امپراتوری توسط ناپلئون سوم را در پی داشت. پاریس مبدأ صدور انقلاب به سراسر اروپا بود، اما، همزمان پاریسیها، حتی، هوگوی خوشقلب و بینوایان مورد علاقهاش، خود را در پایتخت امپراتوری آینده براساس ارزشهای فرانسوی نوین آن زمان تجسم میکردند. در همان کنفرانس صلح، پس از ویکتور هوگو، «ویلیام ولس براون» ادیب و تاریخدان دورگه افریقایی-امریکایی از ایالت کنتاکی پشت تریبون رفت و نخستین بیانیه بینالمللی در رد بردهداری را قرائت کرد و میدانیم که او و دوستان آنگلوساکسونش خیلی زودتر به رویایشان دست یافتند تا نویسنده سرشناس فرانسوی که رویایش، یک قرن و نیم برای تشکیل نخستین پارلمان فراملیتی اروپایی خاک خورد.
■ آن زمان امپراتوری فرانسه زیرپای هوگو، حکم امپراتوری امروز امریکا زیر پای سلف دورگه ویلیام براون در کاخ سفید؛ باراک اوباما را داشت. بزرگترین مرجع قدرت کره خاکی، اما، بدون ثبات و آیندهای تضمین شده. ایده ایالات متحده اروپا فقط از صلحطلبی نشأت نمیگرفت که نشانه جاهطلبی هم بود، مشابه جاهطلبی بیپایان ایالات متحده امروز. اروپا ظاهراً، متحد شد، اما، غافل از اینکه اتحادیه اروپا نه مطالبه اصلی ملتهای مختلف اروپایی که ایده امپراتوریخواهان غرب است برای تحمیل ارزشها و سیستم خود به سایرین، اما، یک امپراتوری بدون امپراتور و بدون متولی به چه کار میآید؟ حقیقتاً چه کسی مسؤولیت رهبری این اتحادیه و دروغهای بیپایان سیاستمداران دستنشانده و بیبنیهاش مبنی بر آینده بهتر شهروندان غرب و شرق اروپا را برعهده دارد؟ ضامن سند چشمانداز اتحادیه اروپا کدام فرد، حزب یا جریان است؟
■ اینها پرسشهایی بود که ذهن دستکم یکچهارم رایدهندگان فرانسوی انتخابات پارلمانی اروپا و کمی بیش از این را در میان رایدهندگان بریتانیایی به خود مشغول کرده بود، اما، متأسفانه رسانههای ما هم با ادعای حاکمان فعلی اتحادیه اروپا همنوا شدهاند که گرایش یافتن مردم فرانسه به حزب به شدت ملیگرای جبههملی، یا انگلیسیها به حزب ضد اروپای استقلال (یوکیپ) و اقبال دیگر جریانهای دستراستی و چپی و ملیگرای افراطی صرفاً به خاطر نارضایتی مردم اروپا از وضعیت کار و معیشت ناشی از بحران اقتصادی بوده است حال آنکه این بحران، کاتالیزور قیام بخشی از اروپا که بخش بسیار مهمی از آن نیز هست، علیه اتحادیه اروپا بوده است نه برانگیزاننده آن. سیاستمداران حاکم اروپا مدعی هستند که اگر مشارکت عمومی در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۴ اروپا بیشتر بود، به زعم ایشان افراطیها چنین توفیقی کسب نمیکردند، اما، به این نکته اشاره نمیکنند که اصلاًچرا مشارکت در اتحادیهای چنین نوپا که قاعدتا هنوز نباید شور دهه نخست تشکیل خود را از دست داده باشد، اینقدر پایین (میانگین ۴۳ درصد) است. در برخی کشورها درصد مشارکت بینوایانی که تا یک دهه پیش رویای اروپایی داشتند به زحمت به ۲۰ درصد واجدین شرایط میرسد (مثلاً اسلواکی ۱۳ درصد) پس، این اکثریت بینوایان خاموش و ناراضی بودهاند که راه را برای زلزله ملیگرایان در اروپا گشودهاند. نفی امپراتوری پر مدعا و سلطهگر، اما، بیمسؤولیت اروپایی بیش از آنکه مسألهای معیشتی باشد، جنبه هویتی دارد. مارین لوپن، رهبر جبهه ملی فرانسه و پیروز انتخابات در کشوری که مبدأ تشکیل اتحادیه اروپا بوده است، میگوید: «مردم ما فقط نوعی از سیاستی را میطلبند که در آن سیاستمدارانش فرانسوی و برای فرانسه باشند. مردم ما دیگر نمیخواهند فردی خارج از فرانسه برایشان قانون وضع کند». منظور او مشخصا فقدان رهبران مسؤولیتپذیر در اروپاست تا جای امپراتوری که دیگر مرده است را پر کنند. رهبرانی که اگر شخصیت محکم و با اراده ولادیمیر پوتین را ندارند لااقل شبیه میتران و هلموت کهل، از نسل سپری شده سیاستمداران باشند، نه مثل فرانسوا اولاند، رئیسجمهور کوتوله فرانسه، حتی، کوتولهتر از سارکوزی که در نخستین واکنش به پیروزی جبهه ملی در پارلمان اروپا، مثل یک بچه حسودی میکند و اتحادیه را از اعتبار میاندازد و میگوید اتحادیه اروپا باید «جایی که نیاز نیست» نقش خود را کمرنگ کند یا به زبان بیزبانی: دیگی که برای من نجوشد کله سگ در آن بجوشد!
░▒▓ اروپای ضد اروپایی
■ پیروزی خیرهکننده ناسیونالیستها و ضداروپاییها که حاکمان فعلی، آنها را افراطگرایان میخوانند، بخشی مهم از جمعیت اروپا را در مقابل، اتحادیه اروپا قرار داده است. این جریانها اگر چه حاضر به اتحاد با هم در پارلمان آینده نیستند، اما، بیشک باز تعریفی جدید از هویت سیاسی قارهای میدهند که سالهاست حاکمانش دل خود را به اقسامی از لیبرالیسم در همه زمینهها خوش کردهاند، اما، حالا اروپایی ضداروپا، پرده لیبرالیسم شکست خورده با سیاستمداران ضعیف و وابستهاش که مدام چشمشان به واشنگتن و تلآویو است را کنار میزند. هرچند که شاید میدان گرفتن دست راستیها و ملیگرایان تازه پیروز شده هم خود ترفندی برای قطبیکردن فضای بینالمللی و سوقدادن جهان به سوی جنگی دیگر باشد. پس از ۴ روز رایگیری، حزب راست افراطی فرانسه موسوم به جبهه ملی، ۲۵ درصد آرای شهروندان این کشور را به خود اختصاص داده و در بریتانیا نیز حزب استقلال توانسته است بیش از ۳۱ درصد آرا را کسب کند. هر دو حزب از مخالفان عضویت کشورهای متبوع خود در اتحادیه اروپا هستند. قویترین زلزله در اروپا با پیروزی جبهه ملی تحت رهبری مارین لوپن در فرانسه اتفاق افتاد. این حزب قصد دارد با حزب آزادی اتریش که یک حزب راستگرای افراطی است و در انتخابات آرای زیادی کسب کرده، متحد شود. مارین لوپن دختر ملیگرای مشهور فرانسوی که سال ۲۰۰۲ در انتخابات ریاستجمهوری جلوی شیراک قد علم کرده بود حال جای پدرش را به عنوان رهبر جبهه ملی گرفته است. او میگوید: «مردم فرانسه دیگر نمیخواهند از خارج رهبری شوند و از قوانینی اطاعت کنند که خودشان رأی ندادهاند. آنها نمیخواهند از کمیسیونی اطاعت کنند که مشروعیت آن متکی بر آرای همگانی نیست». مانوئل والس، نخستوزیر فرانسه در واکنش به نتیجه کسب شده از سوی جبهه ملی به رهبری مارین لوپن، این رویداد را «شوک و زمینلرزه» توصیف کرد. این واکنش نخستوزیر سوسیالیست در حالی است که حزب حاکم فرانسه تنها ۱۴ و هفت دهم درصد آرا را از آن خود کرد. از سوی دیگر، حزب ملیگرای استقلال بریتانیا موسوم به یوکیپ تحت رهبری «نایجل فاریج» در بریتانیا که توانست به ۲۷ درصد آرا دست یابد، اما، در این حزب سخنی درباره اتحاد با حزب جبهه ملی فرانسه در میان نیست. یوکیپ همزمان با ا نتخابات پارلمان اروپا در انتخابات شوراهای محلی بریتانیا نیز توفان به پا کرد و از دو کرسی به ۱۱۷ کرسی جدید رسید. فاریج که به سیاستمدار همیشه خندان مشهور است، میگوید: «رویای من به واقعیت پیوسته و به رغم یورش چند هفته گذشته علیه ما و، حتی، اگر تمام جهان علیه ما میبود، افکار عمومی بریتانیا محکم ایستاد، از یوکیپ حمایت کرد و ما در یک انتخابات ملی پیروز شدیم». حتی، در کشورهایی مانند دانمارک که تحت تأثیر بحران اقتصادی نبودهاند، افراطگرایان (به زعم طرفداران اتحادیه اروپا) به پیروزی دست یافتند و حزب مردم که راستگرا و ضد سیاستهای مهاجرت اتحادیه اروپاست، ۶/۲۷ درصد آرای مردم را به دست آورد. اگر چه در این جا هم سخنی از اتحاد با حزب مارین لوپن در میان نیست. این حزب همیشه نسبت به جبهه ملی فرانسه که متهم به ضدیهودی بودن و خصومتورزی نسبت به همجنسگرایان است، فاصله خود را حفظ کرده است. در ایتالیا نیز اگر چه حزب دموکراتیک دستبالا را در این رقابت داشت، اما، جنبش ۵ ستاره از مخالفان اتحادیه اروپا در فاصله اندکی از حزب حاکم قرار گرفت.
░▒▓ مشارکت ۴۳ درصدی
■ میزان مشارکت در انتخابات پارلمان اروپا، ۱۱/۴۳ درصد اعلام شد. این نرخ در مقایسه با حضور شهروندان در دور قبلی این انتخابات که ۵ سال پیش برپا شد ثابت مانده است. با این همه، در شماری از اعضای اتحادیه، میتوان افزایش یا کاهش میزان مشارکت را نسبت به دورههای پیشین دید.
░▒▓ دعوای یونکر و شولتز برای ریاست اروپا
■ با نگاهی به نتایج انتخابات پارلمان اروپا، ترکیب جدید این نهاد مشخص میشود. حزب راست میانه «مردم اروپا» توانسته کماکان بیشترین کرسیها را در اختیار داشته باشد. پس از آنها «اتحاد پیشرو سوسیالیستها و دموکراتها» با به دست آوردن چند کرسی بیشتر ار دور قبل در رتبه دوم قرار دارد و لیبرالها نیز جایگاه سومی خود را حفظ کردهاند. رئیس جدید کمیسیون اروپا، با رأی اکثریت نمایندگان پارلمان انتخاب خواهد شد و ژان کلود یونکر، سیاستمدار اهل لوکزامبورگ و نامزد «حزب مردم اروپا» برای کسب این مقام است. وی پس از روشنشدن نتایج رایگیری گفت: «فکر میکنم من انتخاب شوم، چرا که» حزب مردم اروپا به وضوح پیروز شده است. حالا باید با نیروهای سیاسی دیگر وارد مذاکره شوم و اکثریت را شکل دهم. در سوی دیگر، مارتین شولتز از حزب سوسیالیستهای اروپا و رئیس کنونی پارلمان، در تحلیل پیروزی حزب رقیب، نیمه خالی لیوان را میبیند. مارتین شولتز میگوید: «یک چیز روشن است و آن این است که» حزب مردم اروپا ۶۰ کرسی از دست داده. چیز دیگری که روشن است این است که بدون حصول توافق با یک گروه سوسیال دموکرات، شکلدادن اکثریت ممکن نخواهد شد.
░▒▓ یونان، ضد اروپا از هر دو طرف
■ در یونان، بحرانزدهترین کشور اتحادیه، هرچند نونازیهای «سپیده زرین» موفق شدند نزدیک به ۱۰ درصد آرا را به دست آورند، اما، پیروزی اصلی را باید از آن حزب چپ افراطی سیریزا، دیگر حزب مخالف اتحادیه اروپا دانست. یونان علاوه بر انتخابات پارلمان اروپا، دور دوم انتخابات محلی را هم برگزار میکرد که در آن نیز حزب آلکسیس سیپراس، موفقیتهایی به دست آورد. آلکسیس سیپراس، رهبر سیریزا میگوید: «فردا اروپا درباره سیریزا حرف خواهد زد. اروپاییها شکست برنامه ریاضت اقتصادی را جشن خواهند گرفت، آن هم در کشوری که از جانب رهبران اروپا به عنوان موش آزمایشگاهی بحران اقتصادی انتخاب شده بود». حزب سیریزا نخستین پیروزی انتخاباتی تاریخش را میچشد، هرچند این حزب در انتخابات اروپا پیروز شد، اما، نتوانست از ائتلاف احزاب رقیب، یعنی، «دموکراسی نوین» (لیبرال – محافظهکار) و «پاسوک» (سوسیال دموکرات) به حدی فاصله بگیرد که مشروعیت دولت را زیر سؤال ببرد. احتمال میرود حزب سیریزا بیش از ۲۶ درصد آرا را از آن خود کند. هواداران سیریزا از نتایج انتخابات اروپا و انتخابات داخلی با هیجان فراوان استقبال کردند. آنان بر این باورند که این پیروزی، میتواند زمینهساز تحولات سیاسی سریع در کشور باشد.
مأخذ:وطن امروز
هو العلیم