برداشت از مرتضی راوندی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
■ خواجه نصیر الدین طوسی در روز یکشنبه، شش جمادی الاول پانصد و نود و هفت، ۲۹ بهمنماه ۵۷۹، و ۱۸ فوریه ۱۲۰۱، در طوس یا جهرود قم تولد یافت.
■ وی در زمره حکما و دانشمندانی است که تنها عمر گرانبهای خود را مصروف مطالعه و تحقیق و تألیف نکرده، بلکه در سیاست عمومی عصر خود صاحبنظر و در جریانات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن دوران عامل موثری به شمار میرفته است، وی که از برکت هوش و استعداد سرشار «از اعاظم رجال قرن هفتم و از اجله علمای جامع ایران است، علم نقلی را از پدرش و معقول را از دایی خویش و، سپس از فرید الدّین داماد» نیشابوری و علوم ریاضی را از کمال الدین محمد حاسب فراگرفت و مدتی هم در محضر دانشمندانی چون قطبالدین مصری و کمال الدین یونس موصلی و ابو السعادات اصفهانی تلمذّ کرد و در معارف زمان خویشتن به ویژه حکمت و ریاضی استاد مسلم شد و به لقب استاد البشر ملقب گشت و به دربار ناصر الدین عبد الرحیم مکنّی به ابو الفتح حکمران قهستان که از سران اسماعیلیّه و محتشمی دانشپرور بود راه یافت و کتاب معروف اخلاق ناصری را به نام او پرداخت. چندی بعد، ناصر الدین او را به قلعه الموت نزد علاء الدّین محمّد، هفتمین خلیفه حسن صباح برد، و، سپس، ملازم رکن الدین خور شاه آخرین فرمانروای اسماعیلی شد.
■ در حقیقت، خواجه نصیر نزد اسماعیلیان به صورت زندانی و بازداشته محترمی به سر میبرد. وی در وصف حال خود گوید:
به گِرداگِرد خود چندان که بینم بلا انگشتری و من نگینم
■ خود او از آن دوران محنتزا در مقدمه زیج ایلخانی چنین یاد میکند: «آن وقت که هلاکو ولایتهای ملحدان بگرفت، من بنده کمترین نصیر الدین که از طوسم به ولایت ملحدان افتاده بودم، بیرون آورده». «خواجه نصیر در پیش محتشم مزبور (ناصر الدین) محترم شد و در تأیید آئین اسماعیلیه به تألیف کتاب پرداخت... و در قلاع ملاحده بود، تا سال ۶۵۴ پس از تسلیم شدن ناصر الدین محتشم، خواجه نصیر الدین به هلاکو معرفی شد، چون مغول به ستارهشناسی و احکام نجوم علاقه مفرطی داشتند، و خواجه نیز از این حیث اشتهار یافته بود، هلاکو خواجه را گرامی داشت و خواجه از این تاریخ تا سال وفات خود در خدمت مغول بود».
■ چون خواجه از آشفتگی و فساد دربار آخرین خلفای عباسی آگاه بود به خوبی میدانست که آنان درد دین ندارند و به تعالیم اسلامی کمترین توجهی نمیکنند و جز توطئه و تحریک در کشورهای اسلامی و ترویج فساد و اختلاف در بین ملل و فرق مختلف کاری انجام نمیدهند، بر آن شد که هلاکو را از تردید بیرون آورد و او را به تصرف بغداد و برانداختن این کانون فساد، ترغیب کند و در این راه با وجود مخالفت عدهای از شخصیتهای سیاسی آن دوران توفیق یافت و به خلافت پانصد ساله عبّاسیان پایان بخشید.
■ خواجه نصیر الدین، علاوه بر آثار مشهور خود به عربی و بعضی ترجمهها، چندین کتاب و رساله فارسی نوشته که از آن میان تحریر اقلیدس، اساس الاقتباس در منطق، اخلاق محتشمی، اخلاق ناصری، منسوخنامه و اوصاف الاشراف و دهها کتاب دیگر قابل ذکر است.
■ پس از هلاکو، آباقا خان نیز خواجه را گرامی داشت، خواجه نصیر الدین گذشته از مقامات علمی، وجودش منشأ خدمت بسیار مهمی به معارف بشری بوده است، بدین شرح که: به مناسبت نفوذش در دربار هلاکو خان، مقدار معتنابهی از کتب نفیس عهد خویش را که در معرض دستبرد تاتار و در شرف تلف شدن بود فراهم آورد و در کتابخانهای نگهداری کرد، تعداد کتبی را که در این کتابخانه به سعی و همت خواجه فراهم آمده بود، تا چهارصد هزار مجلد نوشتهاند، همچنین، نفوذ و منزلت وی باعث نجات جان بسیاری از فضلا و علمای عهد، از تیغ خونریز تاتار شد. وفات خواجه به سال ۶۷۲ هجری قمری در بغداد اتفاق افتاد. وی گذشته از تدریس و تصنیف و تحقیق، گاهی نیز تفنن را به شاعری نیز میپرداخت، ابیاتی به نام او در تذکرهها ثبت است، از آن جمله است این رباعی:
آن قوم که راه بین فتادند و شدند کس را به یقین خبر ندادند و شدند
آن عقده که هیچکس ندانست گشاد هر یک بندی بر آن نهادند و شدند
■ غیر از کتب و آثاری که از خواجه ذکر کردیم، در لغتنامه دهخدا (نشان نیین) صفحه ۵۶۹ و ۵۷۰، حدود ۵۸ کتاب، رساله و تحریر از آثار او ذکر شده است.
■ اکنون، نمونهای از آثار فارسی او را از کتاب اساس الاقتباس در ماهیّت علم منطق نقل میکنیم:
• «... هر علمی و ادراکی که باشد چون آن را اعتبار کنند، از دو حال خالی نباشد، یا مجرد یابند از حکم، چه به اثبات و چه به نفی، و آن را تصور خوانند یا مقارن حکم یابند به اثبات یا به نفی و آن را تصدیق خوانند. مثال تصور: حیوان ناطق و مثال تصدیق: این حیوان ناطق است یا این حیوان ناطق نیست؛ و هر یکی از این دو قسم یا بیواسطه اکتسابی حاصل شود یا به واسطه اکتساب حاصل آید. مثال تصور نامکتسب، شناختن حقیقت فرشته، و مثال تصدیق مکتسب دانستن به یقین که فرشته هست؛ و همچنان که در اکتساب چیزی که حاصل نبود ماده مخصوص بباید که در آن ماده تصرف کنند به وجهی مخصوص، تا مطلوبی که مکتسب خواهد بود حاصل آید، مثلاً، نجّار را در نجارت تخت و چوبی که شایسته آن کار بود حاجت افتد، تا چون در آن چوب تصرف کند به بریدن و تراشید و غیر آن، بر وجهی که او داند تخت حاصل شود، مردم را نیز در تحصیل تصور و تصدیق مکتسب به معانی معلوم که در خاطر او مقرّر باشد پیش از کسب حاجت بود، و به تصرفی که در آن معانی بر وجهی که مؤدّی بود به مطلوبی که میخواهد، چون ملکه شود صناعت منطق خوانند.
• «و چنان که نجار استاد آن کس باشد که داند که از هر چوبی چه توان ساخت و کدام چوب شایسته تخت بود و کدام چوب ناشایسته، و به انواع تصرفات که مؤدّی بود به مطلوب بر وجهی اتمّ، یا بر وجهی ناقصتر، با خود مؤدّی نبود به مطلوب اصلاً، واقف و قادر باشد، منطقی استاد آن کس باشد که داند که از هر معنی که در خاطر مردم متمثّل شود، به کدام مطلوب تواند رسید، و بر انواع تصرفات که مؤدّی بود به تصورات و تصدیقات که اقسام علم است، بر وجهی اتم یا بر وجوه ناقصتر یا بر وجهی که مؤدّی نبود به مطلوبی، واقف و قادر باشد؛ و چنان که نه هر مردمی نجارت تواند آموخت، نه هر مردمی صناعت منطق حاصل تواند کرد؛ و چنان که به نادر افتد که مردمی که تجارت ناآموخته تختی نیک تواند تراشید، به نادر افتد که مردمی منطق ناآموخته، علمی مکتسب بر وجهی کامل حاصل تواند کرد. بل همچنان که بیشتر مردم که نجارت ندانند، قادر باشند بر آن که چوبی بتراشند، اما، واثق نباشند به آن که آن چوب به آن تراشیدن به اصلاح آید یا نیاید، به لک تباه شود، بیشتر مردم که منطق ندانند در معانی تصرفی توانند کرد، اما، واثق نباشند به آن که از آن تصرف، علمی حاصل شود یا نشود، به لک در حیرت بیفزاید یا در ضلالت افکند، و نه هر که کاری کند داند که چه میکند یا چه میباید کرد، به لک بسیار کسان باشند که در کارها شروع کنند بر سبیل خبط و همچنین، باشد حکم کسانی که طلب علوم کنند و بر صناعت منطق واقف نباشند.
• «پس، علم منطق، شناختن معنیهایی است که از آن معانی رسیدن به انواع علوم مکتسب ممکن باشد، و آن که از هر معنی به کدام علم توان رسید، و دانستن کیفیت تصرف، ملکه شدن این دو فضیلت نیز مقارن باشد. چنان که بیرویّت و فکری اصناف معانی شناسد و در انواع تصرفات متمکّن بود تا بر اکتشاف انواع علوم قادر بود و از ضلالت و حیرت ایمن باشد و بر مزالّ اقدام اهل ضلالت واقف؛ و این قدر اشارتیست به تصوّر ماهیت علم منطق و تنبّهی بر فائده آن به حسب امکان در این موضع، چه احاطه به کنه آن بعد از تحصیل تمامی علم تواند بود، و چون معرفت مؤلفات بیمعرفت مفردات ممتنع است و رسیدن به معانی بیوقوف بر احوال الفاظ متعذّر ابتداء به معرفت احوال مفردات و کیفیت دلالت الفاظ بر معانی باید کرد و بعد از آن در بیان مقاصد شروع نمود» (از اساس الاقتباس).
مآخذ:...
هو العلیم