دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
■ برخی از ما، بعضی از چیزها را «میدانیم و نمیدانیم»...
■ میدانیم، از آن بابت که به گوشمان خورده است، و نمیدانیم، از آن بابت که بدون تذکر مدام، فراموش میکنیم و غافلیم از آن واقعیات مهم.
■ رئیسجمهور و دو وزیر خارجه ایالات متحده امریکا (ابتدا مادلین آلبرایت/ سپس، هیلاری کلینتون/ و بعد، باراک اوباما)، همچنین وزیر خارجه بریتانیا (جک استرا)، بیپرده، بر نقش کشور خود در ساقط نمودن کابینه ملی دکتر محمد مصدق اذعان دارند. وای اگر آن دولت ساقط نشده بود، سطح توسعه امروز کشور ایران بر چه پایه بود، و توسعه این کشور، لااقل به اندازه ۲۵ سال، فراتر از آنی بود که اکنون هست. بیگمان، ایران، یکی از کشورهای بیست، و شاید، یکی از اقتصادهای هشتگانه برتر جهان میبود. علاوه بر کودتای سی و دو، نقش ایالات متحده امریکا در افروخته شدن جنگ عراق علیه ایران، و حتی ورود مستقیم آنها به جنگ دریایی در آن سالها و همچنین، هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری، و از آن بیش، اعطای نشان لیاقت به فرمانده مهاجم، همگی چیزهایی است که «میدانیم و نمیدانیم».
■ اینها چیزهایی است که بعید است یک ایرانی بالغ باشد که نداند.
■ ولی در میان ما هستند کسانی که همچنان و با همه این خصومتها، به آنها بیش از ما اعتماد میکنند. چرا چنین است؟
■ خب؛ واقع آن است که رئیس جمهور وقت ایران، به هنگام وقوع حملات یازدهم سپتامبر به امریکاییان که زمانی به قاتل مسافران هواپیمای مسافربری مدال شجاعت تقدیم کرده بودند تسلیت گفت، و جماعتی هم پیدا شدند و در دفتر حافظ منافع امریکا شمع روشن کردند، و کسانی هستند که صدای امریکا VOA و صدای دولتی بریتانیا BBC میشنوند و میبینند، و کسانی هستند که جنس امریکایی میخرند، و کسانی هستند که هنوز از اصلاحطلبانی حمایت میکنند که تا تقی به توقی میخورد از امریکا سر در میآورند، بله... اینها هستند.
■ برخی از ما، بعضی از چیزها را «میدانیم و نمیدانیم»...
■ کسی، وقتی آنچه از تاریخ روابط ما با امریکا میدانست مرور میکرد، میگفت که انتقام این همه خسارت چه تواند بود؟ آیا به شیوه خودشان، دو بمب اتمی؟ ولی چندی بعد با حزم بیشتر میپرسید که گیرم که انتقام از فرهنگ برتر ما به دور باشد، لا اقل این همه شیفتگی چرا؟... چرا صدای امریکا VOA و صدای دولتی بریتانیا BBC میشنوند و میبینند و به آنها اعتماد میکنند؟...
■ اینها چقدر باید از جانب امریکا و بریتانیا گزیده شوند؟ در مورد امریکا و بریتانیایی که چندین دهه است که سیاست جهانگشایی ثابتی در پیش گرفتهاند، نمیتوان باور کرد که به این زودی تغییر کنند. آنها همان هستند که بودند؛ هنوز هم از سیاستها دوگانه شرمسار نمیشوند، و در سوریه و اوکراین، دو حرف متفاوت میزنند. هنوز هم خصومت خود را با مردم ایران، در ماجرای اتمی و تحریم دارو پنهان نمیکنند. در همان حال که از تحریمهای هوشمند سخن میگویند، هوشمندانه، جلوی ورود دارو به کشور را میگیرند.
■ بله؛ ... ماجرا از این قرار است که برخی از ما بعضی از چیزها را «میدانیم و نمیدانیم»... میدانیم، از آن بابت که به گوشمان خورده است، و نمیدانیم، از آن بابت که بدون تذکر، مدام فراموش میکنیم، آن واقعیات مهم را.
░▒▓ ریشهیابی قضیه
■ چرا امریکا، هر قدر هم جنایت بورزد و حتی به جنایات خویش اذعان کند، باز هم نزد شماری از مردم دنیا محبوب میماند؟
■ چرا امریکا، هر قدر هم گوانتانامو و بازداشتگاههای سری در سراسر جهان و حتی اروپا بر پا کند، در سال ۲۰۰۸ به مردم دنیا وعده دهد که تعطیل میکند و نکند، باز نزد شماری از مردم که فیلمهای هالیوودی میبینند محبوب میماند؟
■ چرا امریکا، هر قدر هم به قول شماره ۴۴، اکتبر ۲۰۱۳ مجله «اشپیگل»، در قلب برلین «لانه جاسوسی ایالات متحده» (Das Nest US-Spionage) ایجاد کند، باز نزد شماری از مردم مطلوب میماند؟
■ برخی از مردم هستند که با تعجب میپرسند که آیا حکومت امریکا ستمگر است؟
■ آنها با تعجب میپرسند، مگر میشود، کشوری که در آن، منازل ویلایی قشنگ و بزرگ، تنها با پرچینهایی «سبز» از هم جدا میشوند، سرزمین دولت و مردمان بد باشد؟
■ آنان شانه به بالا میاندازند و میپرسند که مگر میشود مردمی که با همسران وفادار و پیر خود، از میان این پرچینهای دلانگیز «سبز» رد میشوند تا به صندوقهای رأی برسند، به کسانی رأی دهند که در کار ستم بر سایر ملل باشند؟ مگر میشود مردمان آن کشور از دولتی سفاک و مداخلهگر و آزاررسان و استثمارگر حمایت کنند؟
■ بله؛ امریکا هر چه کند، باز هم از چشم برخی نمیافتد و این برخی، همانها هستند که «میدانند، اما نمیدانند».
■ مادلین آلبرایت در سال ۲۰۰۰، نقش امریکا در کودتای ۲۸ مرداد ایران را تأیید کرد. در سال ۲۰۰۹، باراک اوباما سهم امریکا در آن کودتای شوم و سیاه را تأیید کرد. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه اسبق امریکا، نیز، در روز چهارشنبه، ۴ آبان ۱۳۹۰/ ۲۶ اکتبر ۲۰۱۱، در دو مصاحبه مفصل و جداگانه با دو شبکه فارسی زبان، بیبیسی فارسی و بخش فارسی صدای امریکا، با یادآوری پوزش خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه پیشین امریکا، نقش امریکا در کودتا را تصدیق نمود.
■ سال گذشته، پس از گذشت ۶۰ سال از سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق، سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) نیز، در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲، با خارج کردن اسنادی از طبقهبندی محرمانه به نقش خود در این کودتا اعتراف کرد. در اسنادی که از طبقهبندی محرمانه خارج شدهاند ارجاعاتی به رمز TPAjax (رمز عملیات امریکاییها در کودتای ۲۸ مرداد) وجود دارد. این اسناد از جمله شامل پروندههای کاری کرمیت روزولت (مأمور اطلاعاتی ارشد امریکا در خاورمیانه و ایران) که در روزهای منتهی به کودتا در تهران به سر میبرد نیز هستند. این اسناد بخشی از یک مجموعه سند و گزارش بزرگتر به نام «نبرد ایران»اند که توسط تاریخنگاران سازمان سیا و صرفاً برای مصرف داخلی در اواسط دهه هفتاد میلادی تدوین شدهاند. مجله فوق معتبر «فارین پالیسی» در حاشیه انتشار این اسناد آورده «دستگاههای اطلاعاتی امریکا و بریتانیا برای تحقق اهداف خود در اجرای کودتا، پروژهای چند لایه و پیچیده را همزمان به پیش بردند: استفاده از ماشین پروپاگاندای خود برای تخریب وجهه سیاسی محمد مصدق، رشوه دادن به برخی از نمایندگان وقت پارلمان ایران، سازماندهی نیروهای نظامی و در نهایت به راه انداختن راهپیماییها و اعتراضات خیابانی». بخشی از اسناد سیا درباره ایران که به مقطع کودتا مربوط میشوند در دهه ۱۹۶۰ از میان رفتهاند، و سیا ادعا میکند در بایگانیهای امن خود جای کافی برای نگهداری آنها نداشته است! سیا در مقدمه یکی از سندهای متعلق به سال ۱۹۵۴ است مینویسد: «در پایان ۱۹۵۲ روشن بود که دولت مصدق نمیتواند با کشورهای غربی که منافعی در ایران دارند به توافقی نفتی برسد». «هدف عملیات آژاکس سرنگونی دولت محمد مصدق، بازسازی منزلت و قدرت و شاه و جایگزینی دولت مصدق با دولتی بود که ایران را با سیاستهایی سازنده اداره کند.» بنا به این سند همچنین هدف کودتا این بوده که دولتی بر سر کار بیاید که دولتهای غربی بتوانند درباره بازار نفت با آن به توافق برسند.
░▒▓ عمقپژوهی نظری
■ بر مبنای نظریات یوهان گالتونگ و هربرت شیلر، جهانگشایی امروز کشورهایی مانند امریکا و بریتانیا و روسیه و اتحادیه اروپا، تنها، نحوی قلمروگستری نظامی و سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه به مثابه یک پکیج و شبکه عمل میکند، که رکن اساسی آن، جهانگشایی رسانهای و سپس امپریالیسم و تسخیر فرهنگ عامه است.
■ امپریالیسم رسانهای و نتیجهبخشی آن در امپریالیسم فرهنگ عامه، تضمین میکند تا سلطه نظامی و سیاسی و اقتصادی، با کارآمدی بیسابقهای تحقق یابد و اطمینان یابد که هیچ راه گریزی از آن نیست. بر این اساس، آنها طوری عمل میکنند که مردم ایران تا حد امکان، نفرتی از دولت و تاریخ ملت امریکا و بریتانیا و روسیه و اتحادیه اروپا نداشته باشند. باید به آنها اعتماد کنند.
■ وقتی میگویم کارآمدی بیسابقه، آن قدر این کارآمدی بسیار است که دشوار در تصور آید.
■ باورتان میشود، مردمی که بیشترین ضربات تاریخی قابل تصور را از امریکا و بریتانیا دریافت کردهاند، در بازارهای خود دنبال کالاهای آنان میگردند، و چرخ گوشت وطنی با مارک... را کنار میگذارند و چرخ گوشت نامرغوب امریکایی با مارک... را انتخاب میکنند. چرا؟ به دلیل آن که امپریالیسم یا جهانگشایی امریکایی آن چنان به لحاظ فرهنگی نافذ است که کالای کم کیفیت خود را سنخی فخر و مباهات جلوه دهد؛ مصرف کالای امریکایی به مثابه مصرف نحوی سبک زندگی در منازل ویلایی قشنگ و بزرگ، با پرچینهایی «سبز»، شکوهمند تصور میشود.
■ باور این سختتر است که کارخانهای وطنی پیدا میشود که کار مونتاژ آن کالاهای کم کیفیت امریکایی را با افتخار انجام میدهد و نیم بهای دریافتی کالا را مستقیماً بابت لایسنس کالا به نیویورک گسیل میکند. از نیم باقیمانده هم نیمی را به کارخانه تأمین قطعات در چین ارسال میکند و تنها ربع بهای کالا را برای خود نگه میدارد. از این قرار، نحو سوددهی این امپریالیسم بیسابقه اقتصادی، از قرار هر تومان، دهها هزار تومان است. به این میگویند کارآیی اقتصادی بیسابقه که تنها در ظل تسلط بر تکنولوژی و فن رسانه به دست میآید.
■ باور این بسیار سخت و شاید ناممکن است که سه برادر یک جامعهشناس اصلاحطلب ایرانی را همان امریکاییها میکشند، و بعد از سی سال، آن جامعهشناس، کتاب «جامعهشناسی ایران؛ جامعه کژمدرن» مینویسد، و مخاطبان را به الگوی جامعه مدرن امریکایی فرا میخواند.
■ این چه امپریالیسم نیرومندی است که میتوانی سه برادر کسی را بکشی (یک برادر، بعد یک برادر و بعد برادر دیگر)، و باز او را در خط خود نگه داری؛ آن هم نه هوادار کالای امریکایی، بلکه هوادار سبک زیست و اندیشه و مدرنیت امریکایی. همان سبک و اندیشهای که امریکا را از آن سوی کره زمین به این سو میآورد تا سه برادر تو را به ناحق بکشد و برود.
■ جوهر مطلب در این است که امپریالیسم رسانهای و نتیجه آن در تسخیر فرهنگ عامه، موجب ایجاد این عقیده میشود که «آنها بهتر از ما هستند و غایت ما در این است که به آنان برسیم». این است آن چیزی که موجب حیرت است. این امریکا، در تسلط بر تکنولوژی و دانش رسانهای، چه یافته است که با آن میتواند بدین ترتیب، خود را در هر شرایطی خوب و خواستنی جلوه دهد.
■ سه برادر خویش را در مقدم امریکا قربانی میکنیم؛ ریشه این ذهنیت فراموشکار در اینجاست که آنها، ذات خود را اصل و ذات ما را فرع جا زدهاند.
■ آنها خود را اصل و ما را فرع جا زدهاند، و من، هر چه فکر میکنم، آنها اصل نیستند و ما فرع نیستیم. آنها انسانیتر نیستند و ما پستتر نیستیم. ما یک نیروی تاریخی عظیم داریم که اگر به آن ایمان داشته باشیم، به سرعت ما را از آنها در تکنولوژیها نو هم جلو میاندازد. زمینه فرهنگی نیرومند ما نشان میدهد که فرهنگ اسلامی و ایرانی از فرهنگ اروپایی نیروی تاریخی شگرفتری داشته است، و آنها تنها با امپریالیسم رسانهای و فرهنگیشان است که خود را برتر از ما نگاه میدارند.
■ به یک نمونه توجه کنید؛ درست در زمانی که پیشوای یکۀ ایرانیان مسلمان، امام حسین ابن علی علیهالسلام، میفرمود که «مرگ از ننگ برتر است»، گرماگرم یک دوره تاریخی سیاه از خفت و ننگ اروپایی بود که اروپاییان، این انبوه خفت و ننگ را برای مدت هزار و دویست سال بعد هم تحمل کردند. و آن خفت و ننگی که انسان اروپایی طی این هزار و دویست سال... ۱۲۰۰ سال... هزار و دویست سال... ۱۲۰۰ سال... تحمل کرد، انسان ایرانی، در مخیله خود، یک ماه آن را هم تاب ندارد، و حتی در زمان حمله مغول سراغ نداشته است. فئودالیسم در اروپا، از حدود قرن ششم میلادی تا قرن هیجدهم، یعنی، حدود هزار و دویست سال، به طول انجامید. استثمار و بهرهکشی شدید از «سرف»ها یا رعایا، آنها را بیپرده و بیاغراق، به سطح گاو و گوسفندان مملوک فئودال تقلیل داده بود، طوری که تمام مشیت و ناموس حیوانی به نام رعیت، از آن فئودال بود. در این دوره، فئودال، مالکیت فردی خود را بر مزارع و مراتع و ادوات تولیدی و حتی مردان و زنان و کودکان مستقر کرد. به قول یکی از جامعهشناسان بزرگ، اصیلزادگان فئودال، سخت بیداد میکردند، سرفها را شکنجه میدادند، محصول آنها را پایمال، و زنها و دخترانشان را به عنف، هتک ناموس مینمودند. این وضع، بود تا لااقل، سال ۱۷۸۹ (پایان قرن هیجدهم) که لااقل در صحنه سیاسی این بساط جمع شد. این ویژگیهای هولناک فئودالیسم اروپایی است که برخی از تحلیلگران را به این نتیجه رسانده است که نظام ارباب و رعیتی در ایران، هیچگاه عنوان فئودالیسم را برازنده نیست. از لحاظ سازمان اجتماعی و اقتصادی و وضع کشاورزان، و خصوصیات شهرها و راههای ارتباطی، و درجه فرهنگ و رشد تمدن، نمیتوان اقتصاد زمینپایه شرق را با غرب همانند شمرد. در ایران و سرزمینهای اسلامی، وابستگی دهقانان به زمین، قانوناً وجود نداشت و در عمل هم بسیار ضعیف بود، و حال آنکه در سرواژ اروپای غربی، دهقانان وابسته به زمین بودند و با زمین خرید و فروش میشدند. حتی، پس از آغاز تهاجم مغولان در سال ۶۱۵ هجری و مصادف با سال ۱۲۱۸ میلادی، در طول قرون هفتم و هشتم هجری (قرن ۱۳ و ۱۴ میلادی)، شهرهای بزرگ اروپا جمعیت قابل توجهی نداشتند، و فرهنگ و تمدن اروپا در مقام مقایسه با شرق نزدیک، سخت حقیر و ناچیز بود، و صنعت و تجارت اروپا جلوه چندانی نداشت؛ در حالی که در قرن سوم و چهارم هجری (قرن ۹ و ۱۰ میلادی)، در غرب آسیا بعضی شهرها، نظیر بغداد و بخارا و نیشابور با صدها هزار نفر جمعیت و مدارس و محافل علمی، رونق بسیار داشت و فعالیتهای اقتصادی و صنعتی شایان توجه بود.
■ حتی در دوران مدرن هم استعداد برتر ایرانیهای مسلمان و خصوصاً روحانیت شیعی برای افزودن مزایای تمدن غربی به داشتههای خود، حیرتآور بوده است. انقلاب مشروطه مشروعه ایران، چهارمین انقلاب مردمسالارانه جهان و اولین در میان غیر اروپاییان بوده است، و از جهت بسیاری از شاخصها، شاید موفقترین انقلاب مردمسالارانه را عرضه داشته است. البته ما ایرانیها همواره توقع زیادی از خود داریم، که این هم نشان از برتری زمینههای فرهنگی ماست، ولی اگر دستاوردهای انقلاب مشروطه مشروعه را با سه انقلاب دیگر مقایسه کنیم، آن گاه در خواهیم یافت که انقلاب مشروطه مشروعه ایران از بسیاری جهات ممتازتر از سه انقلاب پیشین بوده است.
■ اینها چیزهایی است که «میدانیم، اما نمیدانیم»، و عمق این دانستن در عین ندانستن، به قدر حیرتآور و غیرقابل باوری نامعمول و پیچیده است.
■ ما جداً باید به این موضوع فکر کنیم؛ به این که امپریالیسم رسانهای و نتایج آن در امپریالیسم فرهنگ عامه، تا چه میزان، ما را با خود بیگانه کرده است، طوری که مدام ما را از آنچه میدانیم و خیلی میدانیم و خیلی میدانیم غافل میگرداند، و گویی ناخواسته به برتری آنها نسبت به خودمان رأی میدهیم. چرا باید کسانی در این کشور باشند که هنوز روی آوردن نام «اصلاحطلبی» را داشته باشند، در حالی که اعضای رسمی احزاب اصلاحطلب، مستقیماً از امریکا سر درآوردهاند؟ (توأم با برداشتهای آزاد از مرتضی راوندی و مدخل کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو دائرهالمعارف آنلاین)
مأخذ:تسنیم
هو العلیم
نوشته ی بسیار قابل تاملی است. ممنون