فیلوجامعه‌شناسی

ریشه ”سیاه‌نمایی“ در تنازع بقای نخبگان

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ قضیه
•    تنازع نخبگان...
•    نخبگان این جامعه، در مناقشات بی‌پایان خود، مردم خویش را ناامید و فرسوده می‌کنند. بدتر آن که در رقابت بی‌پایان آن‌ها، برآمدن نسل جدید نخبگان با دشواری مواجه شده است.
•    با وضع غریبی مواجهیم. در حالی که توقع بود تا نخبگان جامعه، بیش از سایرین، یکدیگر را تحمل کنند و راه رسم سخن گفتن و سخن شنودن را بدانند و مراعات کنند، در برنامه‌های «مناظره» و «زاویه» و «هفت» و «نود» ، این نخبگان هستند که به جان هم می‌افتند و حتی نقاط قوت یکدیگر را نادیده می‌گیرند تا با سهولت بیشتری یکدیگر را از گردونه رقابت حذف کنند. این کاری است که به آن «سیاه‌نمایی» اطلاق گردید.
•    در این دشواری، غیر از افراد و خلقیات آنان، آنچه مشکل ایجاد کرده است، ساختار تقسیم کار در این جامعه است که برای حضور این همه نخبه مهیا نبوده است.
•    رقابت سختی میان نخبگان سیاسی و علمی و سینمایی و ورزشی و... در جریان است، و برنامه‌های تلویزیونی مذکور، تنها نمونه‌ای از این رقابت هستند. رقابت بر سر انواع مشاغل و انواع پست‌های سازمانی، صورت مسأله عمومی‌تر این معضل است.
•    به نظر می‌رسد که ما با یک پیکره عظیم نخبگان علمی و فنی و تجربی مواجهیم که هر یک خواهان تارک‌نشینی‌اند، و سازمان تقسیم کار اجتماعی در این جامعه برای تقسیم موقعیت‌ها میان این همه نخبه آماده نشده است.

░▒▓ ریشه‌یابی قضیه
•    تورم نخبگان، یک روند جهانی و در عین حال، بی‌سابقه بوده است. منتها جامعۀ ما به موازات این روند جهانی، به دلیل فوران انگیزه‌های انقلابی با شتاب بیشتر، دست‌خوش جهش آموزشی و نخبه‌پروری بوده است.
•    ناگهان در شهری مانند تهران، تراکمی از نخبگان علمی و فنی و تجربی کنار هم جمع آمده‌اند که شاید به ناچار، و در خلأ ضوابطی که پاسخگوی تنسیق مناسبات این حجم از نخبگان باشد، برای اثبات خود، یا تأمین موقعیت اقتصادی و سیاسی برازنده خویش، اسیر «سیاه‌نمایی» های غیر لازم، با سطح خشونت بالا می‌شوند. رقبایی که برای فتح یک سمت، نقاط قوت یکدیگر را مورد بی‌احترامی قرار می‌دهند و برای اسقاط دیگری، نقاط قوت را هم سیاه می‌نمایانند.
•    البته این، فقط وضع و حال ما نیست. فستیوالی از جوامع امروز، صحنه رویارویی، خصوصاً رویارویی مشحون از خشونت نمادین نخبگان است.
•    در یک بیان کلی، ریشه قضیه در آن است که جایگاه‌های اندکی برای نخبگان هست، و خواستاران بسیاری برای هر کرسی مترصددند. در این شرایط، آن چه می‌تواند چنین رقابتی را ختم به خیر کند و از تنازع بقای بی‌رحمانه جلوگیری نماید، تجدید ساختار «تقسیم کار» اجتماعی است. طوری که بتواند روند توسعه جامعه را به سمتی بکشد که جایگاه‌های تازه‌ای برای گروه‌ها و رده‌های پیشرو تدارک ببیند.
•    رقابت‌های انسانی در قلمروهایی با منابع محدود، به رغم رقابت‌های سایر انواع، می‌تواند وجه مسالمت‌آمیزی به خود بگیرد. انسان‌ها می‌توانند با تقسیم تخصص‌ها و به رسمیت شناختن نقاط قوت یکدیگر، به «تقسیم کار» دست یابند. تقسیم کار یک راه حل انسانی و متمدنانه برای رقابت‌های ویرانگر است؛ و وقتی رقابت‌ها به خشونت گرایش می‌یابد، هنگامی است که جایگزین فرهنگی تنازع بقا تسهیل نمی‌شوند و در این شرایط، شیوه‌های تهاجمی راندن حریف از میدان در جامعه تداول می‌یابد.

░▒▓ برهان
•    اعضای یک اجتماع، هر قدر به هم همانندتر باشند، رقابت بین آن‌ها شدیدتر است. آنان چون دارای نیازهای همانند هستند و هدف‌های همانندی را دنبال می‌کنند در همه جا رقیب یکدیگرند.
•    تا زمانی که منابع در دسترس رقبا بیش از نیاز آن‌هاست، می‌توانند در کنار هم به زندگی ادامه دهند؛ اما اگر شمارشان افزایش یابد و این افزایش به حدی باشد که همه نتوانند به اندازه‌ی اشتها به منابع کمیاب دست یابند، در این صورت، جنگ آغاز می‌شود، و هر قدر ناکافی بودن منابع، حادتر، جنگ نامبرده سهمگین‌تر خواهد بود.
•     اما اگر افراد موجود در کنار هم از انواع متفاوتی باشند وضع به کلی فرق می‌کند. از آن جا که شیوه‌ی معاش این گونه موجودات با هم فرق دارد، به طور متقابل مزاحم هم نیستند؛ یعنی آن چه منابع یک دسته است، هدف دسته‌ی دیگر نیست. پس، فرصت‌های تعارض و برخورد کاهش می‌یابد، و هر قدر این انواع یا اقسام موجودات از هم دورتر باشند میزان این کاهش بیشتر است.
•    آدمیان نیز تابع همین قانون‌اند. در یک شهر واحد، حرفه‌های متفاوتی می‌تواند وجود داشته باشد، بدون آن که هر کدام از آن‌ها بخواهند به طور متقابل به هم آسیب برسانند، زیرا، موضوع این حرفه‌ها فرق می‌کند. سرباز در جست و جوی افتخارات نظامی است، معلم دنبال مرجعیت اخلاقی، سیاستمدار دنبال قدرت، سرمایه دار دنبال ثروت، و دانشمند دنبال آوازه‌ی علمی؛ پس، هر کدام از آن‌ها می‌تواند به هدف‌اش برسد، بدون آن که مانع رسیدن دیگران به هدفشان شود. حتی، در مواردی که نقش‌ها تا این حد هم با یکدیگر فرق ندارند چنین است. چشم پزشک، رقیب روان‌شناس نیست، یا کفاش رقیب کلاه دوز، یا بنا رقیب نجار، یا فیزیک‌دان رقیب شیمی‌دان، و مانند این‌ها. این‌ها چون خدمتشان متفاوت است می‌توانند در کنار هم به فعالیت مشغول باشند. ولی، هر چه نقش‌ها به هم نزدیک‌تر شود، نقاط برخورد با هم بیشتر خواهد شد، و در نتیجه، صاحبان این نقش‌ها در شرایطی قرار می‌گیرند که با هم مبارزه کنند. از آن جا که در چنین موردی، آن‌ها با وسایل متفاوت به دنبال برآوردن نیازهای واحدی هستند، ناچار در صدد بر می‌آیند که در کار هم مداخله کنند و همدیگر را از میان بردارند. هرگز دیده نمی‌شود که دادرس قضایی با سرمایه‌دار صنعتی رقابت کند، ولی، بستنی‌فروش و نوشابه‌فروش چرا، یا کتان باف و ابریشم باف یا شاعر و موسیقی‌دان، اغلب می‌کوشند جای یکدیگر را بگیرند؛ انبوه مهندسان عمران و الکترونیک و اطباء که طی این سال‌ها به وفور فارغ‌التحصیل شده‌اند، و به نقش واحدی می‌پردازند، دیگر تکلیفشان روشن است؛ یعنی، در صورتی که تعدادشان زیاد باشد چاره‌ای ندارند، جز این که به ضرر دیگری به سودی برسند.
•    پس، اگر این نقش‌های متفاوت را به شکل رشته‌هایی از یک تنه در نظر بگیریم در شاخه‌های خارجی این تنه‌ی واحد، مبارزه در حداقل است و هر قدر به داخل و مرکز کانونی آن‌ها نزدیک‌تر شویم، رقابت و مبارزه نیز بیشتر می‌شود. نه تنها در داخل شهر چنین است، بلکه در تمامی پهنه‌ی جامعه نیز وضع به همین منوال است. مشاغل و حرفه‌های همانندی که در نقاط متفاوت قرار دارند هر قدر به هم همانندتر باشند بیشتر رقیب هم خواهند بود. مگر این که دشواری‌های ارتباط و حمل و نقل میدان عمل آن‌ها را محدود کند، که این احتمال در دنیای امروز یکسره منتفی است.
•    رقابت اگر بین افرادی باشد که پراکنده و از وجود هم بی‌خبرند، تنها عامل جدایی بیشتری در بین آن‌ها خواهد شد. اگر این افراد در فضاهای گسترده جهانی یا در محیط شبکه نامحدود و اینترنت به ایفای نقش بپردازند، در پی این رقابت، از هم خواهند گسیخت و نتیجه گسترش رقابت گسیختگی و فروپاشی اجتماعی بیشتر خواهد بود؛ اما، اگر حدودی برای قلمرو زندگی آن‌ها وجود داشته باشد که نتوانند از آن خارج شوند، در این صورت، یا می‌کوشند تا دیگری را از سر راه بردارند، یا به یک شیوه انسانی‌تر و مسالمت‌آمیزتر خواهد کوشید تا نحوه‌ی وجود خود را تغییر دهند و تعدیل کنند؛ به این شیوۀ انسانی‌تر اخیر می‌گویند «تقسیم کار اجتماعی» که مستلزم چهارچوب اخلاقی برای تعیین میزان تعدیل فردیت‌هاست. این، یک نحو حکمت عملی لازم برای مشارکت کنندگان حاضر در جامعه است.
•    «تقسیم کار اجتماعی» چیزی است که ضمن ایجاد تقابل، وحدت هم پدید می‌آورد؛ عاملی است برای هم‌گرایی فعالیت‌هایی که از این راه، از یکدیگر متمایز می‌شوند؛ یعنی، جداشده‌ها را به هم نزدیک می‌کنند. از آن جا که رقابت نمی‌تواند عامل ایجاد این رفق و قرابت باشد، لازم است که قرابت مذکور پیش از رقابت وجود داشته باشد؛ لازم است که افراد درگیر در مبارزه پیش از این، کار با هم همبسته باشند و این همبستگی را احساس کنند، یعنی، همه عضو یک جامعه باشند. به همین دلیل، در جایی که این نوع احساس همبستگی بسیار ضعیف است و نمی‌تواند در برابر تأثیر پراکنده ساز رقابت بایستد، رقابت آثار دیگری جز تقسیم بیشتر کار پدید می‌آورد. در سرزمین‌هایی که در آن‌ها، به دلیل تراکم بالای جمعیت، معیشت دشوار است، مردم به جای تخصص یافتن بیشتر، برای همیشه یا به طور موقت از جامعه کنار می‌کشند؛ یعنی، به مناطق دیگری مهاجرت می‌کنند یا به گوشه زیست اینترنتی پناه می‌برند.
•    برای آن که دریابیم که غیر از این نمی‌تواند باشد کافی است توضیحات بالا را در نظر بگیریم و دریابیم که ماهیت «تقسیم کار اجتماعی» چیست. «تقسیم کار اجتماعی» عبارت است از جدا کردن نقش‌هایی که تا آن لحظه مشترک بوده‌اند. برای آن که، در چنین شرایطی، یک نقش معین بتواند، چنان که تقسیم کار اقتضا می‌کند، به دو نقش دقیقاً مکمل یکدیگر تقسیم شود، ضرورت کامل دارد که دو جزء تخصص‌پذیر، در تمامی مدتی که این نوع جدایی صورت می‌گیرد، در ارتباط دائم با یکدیگر باشند: برای آن که عناصر نقش بسیط‌تر، به درستی میان نقش‌های تخصصی‌تر تقسیم شوند، نیاز به یک ساز و کار پویای اخلاقی هست. مقصود این است پیوستگی مادی مردم در جامعه، در صورتی می‌تواند عامل پیدایش پیوندهایی از جنس تقسیم کار شود که پیوندهای معنوی به آن‌ها ضمیمه شوند. اگر روابطی که در دوره‌ی گسترش نخبگی در جامعه شروع به برقرار شدن می‌کنند تابع قاعده‌های منضبط اخلاقی نباشند، اگر اقتدار معتبری در کار نباشد که در کار تعدیل و تنظیم منافع افراد دخالت کند، به نوعی آشوب و بی‌نظمی خواهیم رسید که هیچ گونه نظم و سامان تازه‌ای از دل آن بیرون نمی‌آید. امروز و در دهه دوم قرن بیست و یکم که هم دولت‌ها و حاکمیت قانون رو به ضعف و زوال نهاده و هم انضباط اخلاقی در یک محیط فرار اینترنتی رنگ باخته است، حاصل، شخصیت‌هایی هستند که یا به کلی از جامعه منزوی می‌شوند، یا به نحو بی‌رحمانه‌ای برای اثبات خود به اسقاط دیگران روی می‌آورند (همراه با اقتباس آزاد از امیل دورکیم).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.