برداشت از هوبرت درایفوس و چارلز اسپینوزا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
■ چگونه میتوانیم با تکنولوژی به طریقی نسبت برقرار کنیم که نه تنها ویرانگری آن را تاب آوریم، بلکه به آن نقشی ببخشیم که در زندگی ما مثبت باشد؟
■ این پرسشی است به غایت دشوار که هیچ کس تاکنون، به آن پاسخ وافی به مقصود نداده است، لیکن این پرسش چه بسا پرسش نسل ما باشد. ما امیدواریم با بازبینی همدردانه گزینههای بورگمان و هایدگر، نشان بتوانیم داد که هایدگر پاسخی منسجمتر و باورپذیرتر از پاسخ بورگمان پیش مینهد.
■ «هستی و زمان» در ۱۹۲۷ شورشی تمام عیار بود که پارادایمهای مدرن را از بن و بنیاد متلاشی و منفجر کرد. گویی از بطن گدازههای زلزله هایدگری، متفکرانی بیرون جستند که کشمکش با هایدگر را سرلوحه کار خود ساختند. بدون آن گدازهها، این کشمکشها نیز احتمالاً، مجال بروز نمییافتند. مقالهای که از پی میآید در کل دریافتی است خوشبینانه از نگرش واپسین هایدگر به تکنولوژی و طرح او در باب نحوه مناسبت مثبت با آن. نظر بورگمان، فیلسوف امریکایی در باب تکثر هویات در جهان اینترنتی، همان طور که نویسندگان مقاله نیز گفتهاند، مصون از نقد نیست. از قالیچه حضرت سلیمان تا Dreamwork و کارخانه رؤیاسازی، در عصر ما آدمی امیال خود را مصور ساخته است. این گفته که همه چیز به همه چیز ربط دارد، هر چه واقعیت تکنیکیتر میشود بیشتر مصداق پیدا میکند. به زبان نیمه مجازی، میتوان گفت تا وقتی که نان در صفحه نمایش، شکمی را سیر نمیکند، پرسشهایی از این دست، اندیشه پسامدرن را به چالش میطلبد.
░▒▓ ۱. ذات تکنولوژی
■ آلبرت بورگمان، پرسش هایدگر را در باب تکنولوژی که قریب نیم قرن پیشتر هایدگر در هوای دهقانان جنگل سیاه، به پی پاسخ جویی آن پرداخته بود، با روایتی در فضای سرحد نشین امریکایی بسط میدهد. از آنجا که امروزه، آن گونه نقد تکنولوژی که این متفکران در آن پیشگام بودند معروف خاص و عام است، مایلیم بررسی خود را معطوف به پرسش بعدیای کنیم که هر یک از این متفکران با آن کشمکش کردهاند.
■ هایدگر آنجا که در باب تکنولوژی مینویسد، هدفی را که در اینجا محل بحث ماست به مثابه دستیافت به نسبتی آزاد با تکنولوژی صورتبندی میکند. این هدف رویکردی به نحو؟ زندگی با تکنولوژی است که به تکنولوژی رخصت نمیدهد تا «ذات ما را کژ و مژ، گوریده و سرانجام، ویران کند». ذات ما به نزدیک هایدگر باید گشاینده جهان باشد. این بدان معناست که ما آدمیان به وسیله ابزار و کردارهای همتراز گشته، زمینهها و بافتهای منسجم و متمایز و جهانهایی را گشوده میداریم که در آنها امور را در مییابیم، عمل میکنیم و میاندیشیم. هر یک از این جهانها، راهی متمایز و فراگیر را ممکن میسازند که در آن اشیاء، آدمیان و خودها میتوانند ظاهر شوند و شیوههایی معین از عمل مفهوم پیدا کنند. هایدگر در مقام نویسنده هستی و زمان، جهان را فهمی از هستی نامیده و در این باره بحث و تعلیل میکند که این گونه فهم هستی یعنی، آنچه مواجهه با خود انسانها و اشیاء را برای ما ممکن میسازد. هایدگر کشف افتراق هستیشناختی را ادای سهم بزرگ و یگانه خود به فلسفه انگاشت. مراد از این کشف هایدگر، فرق میان فهم هستی و فهم هستندگان است که به شرط فهم هستی، خود را آشکار میکند.
■ هایدگر در دوره میانی کارنامه فکری خود به تقریب از ۱۹۳۰ تا سال ۱۹۵۰ـ افزود که در غرب سلسلهای از فهمهای کلی هستی وجود داشته است که هر یک از آنها میزان و همقران با سرنمودار یا پارادایمی فرهنگی بوده است که وی آن را کاری هنری نامید. با این همه، در روند بسط تفکر هایدگر تا اواخر، برای او روشن نشده بود که کارکرد تکنولوژی بر چه منوال است؟ تا مدتها وی بر این باور بود که خطر تکنولوژی در سلطه آدمی بر همه چیز و بهرهکشی او از همه موجودات، در جهت ارضای خود اوست، به نحوی که گویی انسان سوژه، تحت اداره است و آنچه مسأله است، قلب همه چیز است به ابژه. هم از این رو، هایدگر در سال ۱۹۴۰ میگوید: انسان آنی است که در ته [یا زیر] همه موجودات است؛ و این به زبان مدرن یعنی: انسان تحت تمامی ابژهگردانی و تصورپذیری است.
■ برای آنکه این ادعای اولیه هایدگر را در بوته امتحان نهیم، به کار آلبرت بورگمان رو میآوریم که از این وجه تفکر هایدگر، بهترین گزارش را در اختیار ما نهاده است. بورگمان بیش از آنکه دست به تفسیر و تأویل متون هایدگر بزند، صرفاً آنچه را هایدگر از خوانندگانش میخواهد که انجام دهند انجام میدهد. او همان مسیر تفکر هایدگر را پی میگیرد و این پیگیری هماره یعنی: یافتن پدیدارهایی که هایدگر محل تفکر قرار میدهد. بورگمان در کتاب تکنولوژی و سرشت زندگی معاصر، توجه ما را به ابزارهای تکنولوژیک جلب میکند. قبل از پیروزی طرحهای تکنولوژیک، آدمی بدواً به کارهایی میپرداخت که به مدد آنها اشیاء گوناگون را میپرورد یا دستسازی میکرد. بدینسان، باغبانها، همّ و تلاش خود را بر آنچه برای پرورش گیاهان لازم بود مینهادند، آهنگسازان و موسیقیدانان در راه آنچه برای فرآوری موسیقی لازم بود مهارت کسب میکردند، و بخاری دیواری میبایست برای تأمین گرمای خانه با انواع خاصی از چوب، پر و به دقت نگهداری میشد. همان طور که بورگمان دریافته است تکنولوژی متعلق است به آخرین مرحله تاریخ فهمهای هستی در غرب. این مرحله به جای جهانهای پوئسیس Poieesis جهان ابداع صنعت گران و جهان مسیحیان، جهانی را جایگزین میکند که در آن سوژهها، ابژهها را تحت اداره خویش میگیرند. در چنین جهانی، چیزهایی که فراخواننده و ناظرند بر دستپروری صنعت گرانه یا ستایش کارها، جای خود را به تجهیزات و وسیلههایی میدهند که راهی هر دم شفافتر و گنجاتر برای خشنودی امیال عرضه میکنند. بدینسان، بخاری هیزمسوز که به منزله مجلس و کانون فعالیت خانواده بود، جای خود را به بخاریهای گازی و بخاریهای تون دار کارگاهی میدهند.
■ لیکن همچنان که تفکر هایدگر در باب تکنولوژی، ژرفکاوانهتر میگشت، وی دریافت که، حتی، ابژهها [برابرایستاها، برون آختهها و اعیان شناسایی و اراده و میل و اندیشه و همه کنشهای خود] نیز نمیتوانند در برابر پیشرفت تکنولوژی ایستادگی کنند. او در دو مرحله به این بینش رسید. نخست، وی دریافت که ذاتِ تکنولوژی [یا Wesen یا بودنش و رخدادِ گشایش هستیدن نه ذات در معنای تقابل ذات و ماهیت در فلسفه قرون وسطی] بر فهم سوژهها و بر کاربرد ابژهها مبتنی نیست. در سال ۱۹۴۶ هایدگر گفت که بهره برداری و مهار، فعل سوژه نیست، بنا به این دریافت «اینکه آدمی سوژه میشود و جهان ابژه، پیامد ذات تکنولوژی است که آن را خود تکنولوژی بنیان مینهد و نه به عکس». و در تحلیل نهایی هایدگر در باب تکنولوژی، وی به نقد آنانی دست زد که هنوز در بند تصویر سوژه / ابژه گرفتار بودند و میاندیشدند که تکنولوژی چون خرد ابزاری را مجسم میکند، خطرناک است. هایدگر بر این نکته پا میفشارد که تکنولوژی مدرن «چیزی یکسره متفاوت و بنا بر این، جدید» است. آنگاه، هایدگر به ما میگوید که هدف تکنولوژی، ساماندهی ذخایر به نحوی است که این ساماندهی هر دم انعطافپذیرتر و کاراتر از پیش شود. این ساماندهی نه به منزله ساماندهی ابژهها برای ارضای امیال و طلبها، بلکه صرفاً از برای خود ساماندهی است. هایدگر مینویسد: همه جا همه چیز سامان داده میشود تا در وضع آماده باش باشد، و بیدرنگ دم دست. در واقع، سفارش داده میشود تا هر چیزی درست به آن سان در آنجا باشد که مدام برای سفارش بیشتر حاضر و مهیا باشد. آنچه به این نحو به آن دستور انضباط داده میشود، قیام یا ایستادن خاص خودش را دارد، و ما آن را Bestand [یا ذخیره قائم و دائم] مینامیم.
■ بورگمان اخیر همچون هایدگر متأخر، جهتی را که تکنولوژی در پیش میگیرد، چنان میبیند که در نهایت به خلاصی کلی از ابژهها منجر میشود. بورگمان در تازهترین اثر خود، یعنی، عبور از تقسیم پسامدرن میان تکنولوژی مدرن و تکنولوژی پسامدرن قائل به تفاوت میشود. بنا به گزارش بورگمان تکنولوژی مدرن با سختسری و نظارت بر مقاومت طبیعت فائق آمد و به اختراع بناهای اثر بخشی چون پلهای راه آهن و شمار انبوهی از تجهیزات قابل دوام استانده موفق شد. در عوض، تکنولوژی پسامدرن، به مدد انعطاف پذیری و انطباقپذیریاش، مولد مجموعه متکثری از کالاهای ویژه مثلاً، کفشهای تکنیکی برتر [یاهای تک] برای قهرمانان ورزشی است که طرح آن برای هر فعالیت قهرمانی خاصی تفاوت میکند.
■ بورگمان متوجه میشود که به موازات حرکت جامعه پسامدرن از تولید به صنایع خدماتی، محصولات تولیدی نیز از کالاهای سخت به اطلاعات متحول میگردند. افزون بر این، او در مییابد که این واقعیت ابزاری مدرن نیز راه را برای بیش واقعیت سیمولاتورهایی شبیه سازها باز میکند که جویای خلاصی از محدودههای تحمیل شده جهان واقعیاند. شبیهساز با توسل به حّدها، جهانی اصلاح شده را یکسره در اختیارمان مینهد. بدینسان، دستیابی به حد و مرز پسامدرنیت بنا به دریافت بورگمان، نه با ابژهگردانی و بهره برداری از طبیعت، بلکه با خلاصی از ابژههای طبیعی و جایگزین کردن انگارههای مصنوعیای میسر است که کاملاً تحت کنترل ما باشند. ویژگی اساسی چنین بیش واقعیتی بنا به شرح بورگمان آن است که این بیش واقعیت، «کاملاً تابع میل من» است. بنا بر این، به نزد او، ابژه دقیقاً تا آن حد ناپدید میشود که سوژه کنترل تمام و کمالی به دست میآورد. لیکن بورگمان این قید و شرط مهم را نیز اضافه میکند که سوژه پسامدرن در روند دستیابی به کنترل تام به «نقطه امیال آزادکامانه» فرو کاسته میشود. سرانجام، بیشواقعیت پسامدرن بورگمان هم ابژهها را حذف میکند، و هم سوژههای مدرنیستی را که هویتها و تعهدات دراز مدت دارند. با این همه، بورگمان با قبول این نظر که سائقه بیش واقعیت، ارضای امیال است، همچنان در حیطه سوبژکتیویته باقی میماند.
■ هایدگر نیز گر چه تقریباً، نیم قرن پیشتر از بورگمان نظرش را به رشته تحریر در آورده است، در باب واپسین مرحله مدرنیت شرحی مشابه دارد. همچون بورگمان، هایدگر نیز دریافته بود که اطلاعات، ابژهها را در زندگی ما با چیزهای دیگر جابهجا میکنند، و هم هایدگر، و هم بورگمان بر سر این امر توافق دارند که ویژگی اصلی اطلاعات آن است که، به آسانی دگردیس میگردند، اما، در حالی که از نگاه بورگمان هدف این دگردیسیها آنی است که باب امیال سوژهای کمینه است، هایدگر مدعی است که «هم سوژه، و هم ابژه را ذخیره قائم و دائم به کام میکشد». برای فهم مراد هایدگر از بیان این مطلب از بازبینی مثالی میتوان آغازید که نیم قرن از آن میگذرد. هایدگر نیروگاه هیدروالکتریکی رودخانه راین را، چونان وسیله تکنیکی سرنموداری خود توصیف میکند، چه به نزد او الکتریسیته محصول تکنیکی سرنمودار است. او میگوید: ویژگی انکشافی که بر سراسر تکنولوژی مدرن حکم فرماست، هجوم در معنای دست یازی است. این دست یازی به این نحو رخ میدهد که قفل انرژی نهفته در طبیعت گشوده میشود. آنچه گشوده گشته، دگردیس میگردد، آنچه دگردیس گشته، انبار میشود. آنچه انبار شده نیز توزیع میشود و آنچه توزیع شده است، هر دم از نو جهت خود را عوض میکند.
■ لیکن اکنون، میتوان دید که الکتریسیته مثالی کامل برای محصولات تکنولوژیک نیست، زیرا، الکتریسیته برای اینکه برخی از امیال سوژه را بر آورده سازد، سرانجام، مبدل به نور، گرما یا جنبش میشود. بینش هایدگر گویای آن است که وقتی ما با همه چیز چونان ذخیره قائم و دائم یا به بیانی شاید بهتر، چونان منابع رفتار میکنیم، آنچه چنین رفتاری را ممکن میسازد، شرحه شرحهسازی بازتوزیع، و بازگردآوری از برای خود بازگردآوری به نحوی بیپایان است. هایدگر همین که اطلاعات را از قابلیت براستی بیپایانی برای دگردیسی و تطور برخوردار میداند، سرنمودار خود را [از نیروگاه راین] به دستکاری رایانه؟ای اطلاعات تغییر داده است.
■ چنان که اشاره شد، وقتی هایدگر میگوید که تکنولوژی نه ابزاری است و نه ابژهگردان، بلکه چیزی یکسره جدید است، مراد وی آن است که سوژهها با این طورِ جدید هستی، همدوش با ابژه حذف میگردند. بدین نمط به نزدیک هایدگر، تکنولوژی پسامدرن ماحصل کنترل ابژهها به دست سوژه مدرن نیست، بلکه مرحلهای جدید در فهم هستی است. هایدگر با اتکاء به نیچه به این فهم هستی، نظری اجمالی میافکند و آن وقتی است که در تفسیر نیچه وی را قائل به آن میداند که اراده به سوی قدرت، اراده به سوی کنترل از برای ارضای امیال، حتی، امیال آزادکامانه نیست، بلکه گرایش به اعمالی برای ایجاد و نگه داشت ساماندهی انعطافپذیر است، به نحوی که بتوان بر ثبات و، حتی، بر ثبات امر سپری شده چیره شد؛ این امر به ساماندهی انعطاف پذیری از برای ساماندهی بیشتر و بازساماندهی بیحد، مصادره میگردد. به باور هایدگر، نیچه این نظریه را به صورت بازگشت جاودانه امر همسان اظهار میکند. هایدگر، به مدد نیچه توانست دریابد که وقتی هر چیزی ذخیره قائم و دائم میشود، دیگر اشخاص و اشیاء، به مثابه دارندگان ماهیات و هویات، فهمیده نخواهند شد یا تا آنجا که به اشخاص مربوط است آنها دیگر هدف ارضای امیال آزادکامانه نخواهند بود. با این همه، در آن زمان یعنی، در سال ۱۹۵۵، نیل به این تشخیص که چنین جهانی چگونه مینماید، برای هایدگر ممکن نبود.
■ اکنون، که نیم قرن از زمانی میگذرد که هایدگر پرسش در باب تکنولوژی را نوشت این فهم نو از هستی، تازه دارد هویدا میشود. شری تورکل این نکته را برای ما توصیف کرده است که، شبکه چگونه دارد کردارهای مدرن را به کردارهای زمینهساز تغییر میدهد و این کردارها انواع و اقسام خودهایی را تعیین میکنند که ما میتوانیم بود. خانم تورکل در کتاب اخیرش، زندگی بر صفحه نمایش، هویت در عصر اینترنت «توانایی اینترنت در تغییر دادن فهمهای مردم پسند در باب هویت و اینهمانی» را تفصیل میدهد. او به ما میگوید که در اینترنت «ما دل و جرأت پیدا میکنیم که به خودمان چونان موجودی سیال، نابهنگام و نوپدید، مرکز زدوده، چندگانه و هماره در جریان اندیشه کنیم». هم از این رو، «اینترنت، آزمایشگاه اجتماعی مهمی شده است از برای آنکه ساختها و بازساختهای آن گونه خودی در بوته امتحان نهاده شود که مشخصات زندگی پسامدرن را توصیف میکند». شبکه، دقیقاً جرأت بر ساخت چه نوع اینهمانی یا هویتی را به ما میبخشد؟
■ ظاهراً دو پاسخ به این پرسش میتوان داد که تورکل فرق آنها را به روشنی تمیز نداده است. تجربه اینترنتیای که وی به عنوان پارادایم یا سرنمودار به کارش میبرد. مود Mud است. مود، مختصر شده Multi-User Dungeon سیاهچال چند کاربری است. مود، فضایی مجازی است که مورد علاقه بزرگسالان است و منشأ آن بازی نوجوانانه نقش بازی است. به گفته خانم تورکل، مود «میتواند بافت و زمینهایی گردد برای کشف این امر که تو که هستی و آرزو داری که باشی؟» بدین روش، کسانی نقشهایی را میجویند به این آهنگ که با وضوح و اطمینان بیشتری خودشان بشوند. در این صورت، شبکه به همان شیوه قدیمی سوژه / ابژه عمل میکند «تا راه خودشناسی و بالندگی شخصی را هموار کند». اما، از سوی دیگر، اگر چه تورکل همچنان درباره رشد شخصی به همان زبان از رواج افتاده مدرنیستی سخن میگوید، او دریافته است که کامپیوتر و اینترنت چیزی تماماً دگرگون و نو را فرا میبالاند.
■ ما به محض خو گرفتن با عصر شبکه، از مهارتهای متفاوتی برای هویتسازی برخوردار میشویم و در جست و جوی راههایی که به بهترین طریق ممکن، این مهارتها، قدرتها و شهوات را عملی سازند، در فضاهای مجازی و فضاهای واقعی اینجا و آنجا سیر میکنیم. ما میتوانیم کسانی را تصور کنیم که با هویت خاصی در این یا آن فعالیت به یکدیگر میپیوندند، مادامی که آن هویت و آن فعالیت روحافزا و بهجتزاست. در غیر این صورت کاربرها به سراغ هویتها و فعالیتهای جدید میروند. این چنین میتواند بود که چنین کسانی به آن خودی فراشکوفند که دیگر حس خانگی و حس امت خودی و بومی نداشته باشند. شبکه، نویدبخش آن است که ما همگی برای انجام یک نوع کار با یک مجموعه شرکا، سپس، رفتن به سراغ کاری از نوعی دیگر و با شرکایی دیگر، به پرورش و شکوفا کردن مهارتهای کافی نایل خواهیم آمد. اسلوب حاکم بر چنین جامعهای عبارت است از درگیریهای شدید، اما، کوتاه مدت، به نحوی که هر کاری برای نگه داشت و گسترش شرحه شرحهسازی و باز گردآوری مهارتها و استعدادهای گوناگون انجام میگیرد. امیال و ارضای امیال به شور و هیجان لحظه مجال بروز میدهد.
■ جماعتهای چنین کسانی شباهتی به جماعتها با استانده امروزی ندارند. این جماعتها در بین خودشان قائل به چارچوبی بنیادی که در گذر ایام باقی ماند نخواهند بود. به عکس، جماعتهای فردا به شیوه گروههای راک میزیند و میمیرند. یک چند میان گروهی از مردم جدّ و جهدی شدید و شکوفایی عظیمی در ذوق و هنروری پدید میآید لیکن دیری نمیپاید که این جنب و جوش، کهنه و خاموش میشود و از پی آن، اعضای گروه هر یک به راه خود میروند و به جماعتی دیگر میپیوندند.
░▒▓ ۲. پیشنهاد هایدگر
■ به آهنگ توضیح پاسخ مثبت هایدگر به اشیای تکنولوژیک، با استفاده از قرائت امریکایی بورگمان در باب آنچه او، آن را کردارهای کانونی مینامد، توصیف هایدگری نیروی گردآورندهای را که عمدتاً به اشیاء جنگل سیاه ناظر است، تعمیم خواهیم داد. آنگاه، به فرض وجود دیدگاه مشترکی در باب اینکه چگونه این اشیاء و جهانهای محلی آنها در برابر تکنولوژی مقاومت میکنند در موضعی مناسب، برای مشاهده این امر قرار خواهیم گرفت که چگونه فهم بورگمان از کردارهای تکنولوژیک به مثابه آنچه هنوز گرفتار دام سوبژکتیویته است، او را به این نتیجه میرساند که اشیای تکنولوژیک نمیتوانند در اختیار کردارهای کانونی قرار گیرند؛ حال آنکه قرائت هایدگر از کردارهای تکنولوژیک پسامدرن از آنجا که به نحوی ریشهای با کردارهای سوژه / ابژه مدرن فرق دارد، وی را به دیدن نقشی مثبت برای اشیای تکنولوژیک و کردارهایی که این اشیا میطلبد یاری میرساند. هایدگر در دو مقاله شیء ۱۹۴۹ـ و بنا سکنی تفکر ۱۹۵۱ به کاوش نوعی تجمع و فراهمی میپردازد که ما را یاری میدهد تا در برابر کردارهای تکنولوژیک مدرن ایستادگی کنیم. هایدگر در این مقالات از آن گونه تجمع فرهنگی که در سرآغاز کار هنری کاویده بود تجمعی که تفاوتهای معنادار مشترکی را بنا مینهد و بدینسان، به فرهنگی یک پارچه، وحدت میبخشد به تجمعهای محلیای که جهانهایی محلی بنا مینهند رو میآورد. این جهانهای محلی در حول و حوش شئای هر روزینه حادث میشوند و این شیء یک چند، هم خود را هم کسانی را که در فعالیت نوعی ناظر به کاربرد آن شیء دخیلاند به خود خویششان میآورد [یا خود و آنها را از آن خود میکند. ] این رویداد را هایدگر شیئیدن شیء و گرایش به خود آوردن اشیاء و مردم را خویشمندسازی مینامند. آلبرت بورگمان بر این کردارهایی که پشتوانه این فراهم آوری محلیاند نامی مینهد که مفید و گره گشاست: کردارهای کانونی. مثالهای هایدگر برای این اشیایی که ناظر بر فراهم آوری محلیاند، کوزه شراب و پل سنگی قدیمی است. اشیایی از اینسان کردارهای کشاورزان جنگل سیاه را مجموع و فراهم میسازند، لیکن از نگاه بورگمان وقتی سفره خانوادگی باعث ترغیب مهارتهای آشپزی و اجتماعی اهل خانه میشود و میطلبد که مادران، همسران، بچهها، گرمای خانوادگی، سرحالی، شوخ طبعی و وفاداری به نحوی نیکو مجال بروز یا به قول هایدگر مجال خویشمندی یابند، پس، این سفره نقش شیء کانونی ایفا میکند.
■ هایدگر، به بیانی کلی در توصیف این سان کردارهای کانونی بر آن است که وقتی اشیاء میشیءند، آنها زمین و آسمان، ایزدان و میرندگان را مجموع و فراهم میآورند. وقتی هایدگر بر این نمط سخن میگوید، تفکرش سائق به لغتهای شاعران؟ دشوار هنری هولدرلین میگردد؛ در عین حال، تا آنجا که ما پدیدار شیئیدن شیء را پیش پشم داریم آنچه هایدگر مراد میکند، از پیوستار، از انسجام خاص خودش برخوردار است. هایدگر، از پی اندیشیدن به رفتارهای مقبولی که وضعیات را بنیان مینهند و آن وضعیات را برای ما مهم میسازند، آنها را در یک کلام زمین مینامد. در مثال سفره خانواده که آن را از بورگمان وام گرفتهایم، رفتارهای بنیان نهنده باید رفتارهای فرادادهای- سنتی باشند که فرآورنده، نگهدارنده و بالاننده خانواده هستهای هستند. از لوازم اساسی این رفتارهای زمینی، طریقی است که این رفتارها در امر فراهم آوری خانواده اعمال میکنند. این قبیل رفتارهای مربوط به عرف غذاخوری صرفاً گزینههایی نیستند که اعضای خانواده آنها را آزادانه برخود روا دارند یا روا ندارند. این رفتارها اساس و پایهای هستند که همه اعتقادات آشکار بر مبنای آنها خود را نشان میدهند. دلیلآوری برای اهمیت چنین رفتارهایی باید در پس، زمینه بماند. به این منوال به نظر هایدگر زمین به یُمن رخ پسکشی و نهانمانی خود، بارور است.
■ آسمان بنا به مقصود هایدگر، امکانات گشوده یا آشکار و ثابت آن عملی است که در وضعیتهای کانونی پدید میآیند. هنگامی که وضعیت کانونی رخ میدهد، این احساس به ما دست میدهد که اعمال خاصی درست و مناسبند. سر میز شام، بیان خاطرات گذشته، صحبتهای گرم و صمیمانه و، حتی، بگو مگو درباره حوادثی که در طول روز برای اهل خانواده پیش آمده و نیز پرسشهایی که افراد خاموش را به صحبت کشاند و کنشهایی از این قبیل در میان نهاده میشوند. لیکن چیزهایی چون سخنرانی کردن، دعوای نابهنگام و بیمقدمه، لطیفههای خصوصی و سکوتی که حالت اندیشناکی دارد، نامقبول و مایه سرخوردگی میشوند. این خود وضعیت است که امور مربوط به امکانات خاص را تعیین میکند.
■ هایدگر بر این ادعاست که وقتی شیء میشیئد، ایزدان باید حضور داشته باشند. آنچه وی با این ادعا در صدد است فرادست آرد، این حس ماست که ما با کوشش خود نه این موقعیت را به مرکز معنایی کانونی تبدیل میکنیم و نه میتوانیم چنین کنیم، بلکه همنوایی خاصی که چنین موقعیتی برای کارگر افتادن لازم دارد باید بر ما عطا شود. اینکه چگونه قدرت ایزدان فهمیده خواهد شد، بسته فهم هستی فرهنگ است، لیکن پدیداری که هایدگر توصیف میکند، پدیداری میان فرهنگی است.
■ چهارمین عنصر از عناصر آنچه هایدگر چهارستان مینامدش، میرندگان است. هایدگر با استفاده از این لفظ، ما را به منزله گشایندگان توصیف میکند و میاندیشد که مرگ بدواً شیوه گشاینده هستی را بر ما آشکار میکند. وقتی او از مرگ سخن میگوید، مراد وی تهلکه یا سقط شدن به دیگر بیان، مرگ بنا به تعریف علم طب نیست. مراد وی از مرگ، خصیصه متعلق به شیوه فعلیت کردارهای آدمی است. این خصیصه سبب میشود که میرندگان کلمهای که هایدگر متأخر برای افرادی که در حیطه کردار کانونیاند، به کار میبرد دریابند که هیچ هویت یا اینهمانی تثبیت شدهای ندارد و از همین رو باید آماده ترک هویت معمول خود باشند. بدین طریق پذیرایی آن هویتی گردند که بعداً کردارهایشان آنها را به همنوایی با آن فرا میخوانند. البته، این را باید توضیح داد که این کثرت هویتها و جهانها، به چه نحو و چگونه با دگردیسی و هات گروپهایی که قبلاً آنها را توصیف کردیم فرق دارند. به زودی به این پرسش بر خواهیم گشت.
■ تا به اینجا، با پیروی از بورگمان پدیدار شیئیدن شیء را در هوشرباترین و چشم نوازترین شکل آن توصیف کردهایم؛ شکلی که گویای فراهم آمدن خانواده به مثابه کلی مجموع و یک پارچه در وقتی خاص و فراگرد رویدادی خاص است. هایدگر این قرائت مبالغه آمیز از شیئیدن شیء را نمود یا جلوه ظاهر مینامد. لیکن اگر منحصراً به قرائت بزک شده بورگمان چشم دوزیم، به آسانی دو نشانه اساسی دیگر اشیاء را که هایدگر در بنا سکنی تفکر به آنها میپردازد، نادیده نهادهایم. نخستین نشانه آن است که اشیا، حتی، وقتی با توجه تمام به آنها پاسخ نمیدهیم باز هم میشیئند. برای نمونه، وقتی از خیابانی شلوغ میگذریم و در نیمه راه به کلیسای جامعی وارد میشویم، حتی، وقتی خود متوجه نیستیم، رفتار و سکنات ما تغییر میکند. حس ما نسبت به صدای بلند و آهسته تغییر میکند و آهستهتر صحبت میکنیم. به طور کلی، ما در هر آنچه از کردارهای احترام آمیز در شیوه حیات پسا مسیحی برایمان مانده است، متجلی و متمرکز میشویم. هایدگر بر این ادعاست که اشیایی چون پلها و میادین شهر، مقری را تأسیس میکنند و بدینسان، اشیا، حتی، به شیوههایی خصوصیتر از مثال ما در مورد کلیسای جامع باز هم میشیءند. چنین مینماید مراد هایدگر آن است که تا وقتی کسانی که مرتباً با شئای مواجه میشوند با دادن پاسخ مناسب و درست به آن شیء مانوساند، کردارهای آنان نیز فراگرد آن شیء شکل میگیرد و تقاضاهای آن شیء، حتی، آن گاه که هیچ کس متوجه نیست نادیده گرفته نمیشود.
■ هایدگر پس از اشارتی مختصر و جدی به پل عصر پوئسیس، از نو آن را به سبک آبکی و پر طمطراق جنگل سایه توصیف میکند و این سبکی است که هایدگر از بابت آن بدنام است «آب گذار فروتن و افتاده پل سنگی کهن به ارابه حمل محصول، این امکان را میدهد که از کشتزارها بگذرد و به روستا رسد و گاری الوار را از مسیر کشتزار به جاده رساند». قطعاتی از این دست مینماید که مؤید این اعتقاد بورگمان باشند که «هوای موطن و نوستالژیایی نادرست بر شرح هایدگر چنگ انداخته». و اشیایی که هایدگر نامشان را میبرد «پراکنده و متعلق به دیروزند». و این نیز راست است که هایدگر به ماشین تحریر، گرامافون و تلویزیون بیاعتماد بود. بنا به دریافت بورگمان «تأملات هایدگر از این بابت که ما را وا میدارد تا برای مواجهه با اشیای کانونی در برون بومها و سرزمینهای بسته عصر پیشا تکنولوژیک جست و جو کنیم... تأملاتی گمراهکننده و یأسآورند».
■ بورگمان گر چه در بیاعتمادی به وسایل تکنولوژیک با هایدگر هم داستان است، با این همه، وی میان موضع خود و آنِ هایدگر تفاوتی قائل است. این تفاوت در آن است که بورگمان در جانب داری از اشیاء سنتی و کردارهایی که این اشیاء کانون گردآورنده آنها هستند، برای آنچه وی نام آلات تکنولوژیک بر آنها مینهد، جایگاه مثبتی مییابد. وی به تأثیر کفشهای مخصوص دو از نوع Hi-tech تکنیک برتر در پیشرفت ورزش دو میدانی اشاره میکند، میتوان بر همین منوال افزود که ماشین ظرف شویی، آلت تکنولوژیک سر راست و قابل فهمی است که بیش از آنکه مزاحم سرخوشی وعده اصلی غذا شود و بیش از آنکه این [شام خوری خانوادگی] را بیقدر کند، به آن یاری میرساند. با این حال، آنچه از نگاه بورگمان مورد کمک و یاری قرار میگیرد، هرگز تجهیزات تکنولوژیک نمیتواند بود، چرا که، این تجهیزات با ارضای امیال آزادکامانه ما، آن هم به نحوی هرچه سریعتر و شفافتر، هرگز نمیتوانند کانون جمعیت کردارها و زندگیهای ما باشند، بلکه فقط بر این کردارها و زندگیها سنگ تفرقه میافکنند.
■ لیکن اگر برای آنکه وسایل و تجهیزات تکنولوژیک بشیئند و بدین طریق ما را شمع انجمن گردند راهی وجود داشته باشد، در این صورت، ما میتوانیم به ارتباطی مثبت با وسایل و تجهیزات تکنولوژیک ره یابیم، بیآنکه منبع و سرچشمه گرفتار شدن در این شرحه شرحهسازی و بازگردآوری اشیاء و خودمان گردیم و در نتیجه، ذات خود را که همچون گشاینده رخ مینماید، گم کنیم. دقیقاً در پاسخ به این امکان است که هایدگر در آن حین که همچنان درباره پلها میاندیشد، بر آن هوای موطن و نوستالژیای خاص جنگل سیاه فائق میآید و امکانی ریشهای را پیشنهاد میکند که در اندیشه بورگمان کشف ناشده است. در خونش فهرست پلهای متعلق به مواقف و ادوار گوناگون پلهایی که هر کدام به شیوه خاص خود نهانی و نامحسوس میشیئد مینماید که کسی تاکنون، به آخرین پل در این مجموعه توجه نکرده است. هایدگر پس از قلنبه گوییهای آبکی در باب پل سنگی کهن و فروتن، چنین به سخن ادامه میدهد: «پل بزرگراه متصل به شبکه دور و دراز ترافیک است. که گام به گام آن برای تأمین حداکثر کشش و بازده محاسبه شده است». واضح است که هایدگر در اینجا به تقاطع غیر هم سطح اتوبان پسامدرن میاندیشد که در میان هیچ جایی نیست و در عین حال، بزرگراههای بسیاری را به نحوی به هم وصل میکند که دسترس به مقصدهای هرچه بیشتری ممکن شود. البته، شاید این فکر به ذهن متبادر شود که بنا به نظرگاه هایدگر، مصنوعات تکنولوژیکی چون همین پل اتوبان احتمالاً، نمیتوانند بشیئند، اما، هایدگر چنین به سخن ادامه میدهد: پل هر دم از نو به نحوی دیگر راههای شتاب آلود یا سلانه آدمیان را به پیش و به پس، بدرقه میکند... پل گرد هم میآورد؛ همچون گذرگاهی که تا به سر منزل ایزدان ره میسپارد چه به روشنی به آن ایزدان اندیشه کنیم و آشکارا سپاس داریم، حضورشان را، چنان چون حضوری در پیکر قدیس پل، چه آن حضور را ایزدی مستور باشد یا، حتی، کنار نهاده شده.
■ هایدگر این معنا را پی میجوید که اشیاء مختلف با اطوار انکشاف مختلفی میشیءند؛ و این یعنی: هر یک «به طریق خاص خود زمین و آسمان، ایزدان و میرندگان را فراگرد خود فراهم میآورند» سر در آوردن از آنچه باید مقصود هایدگر باشد در اینجا برای ما نه پرسشی در حیطه تأویلهای پر رمز و راز هایدگر، بلکه فرصتی است برای رجعت به پرسش دشواری که در آغاز این مقاله مطرح کردیم: چگونه میتوانیم در عین ایستادگی در مقابل، نقش تکنولوژی در ویرانگری ذاتمان که چونان گشاینده جهان است، به طریقی مثبت با تکنولوژی نسبت برقرار کنیم؟ حال اگر پرسش را به زبان هایدگری برگردانیم باید بپرسیم: چگونه مصنوعی تکنولوژیک همچون پل بزرگراه که وقف بهینهسازی انتخابها شده است، میتواند چهارستان را فراهم آورد؟ یا به پیروی از مفهومی که بورگمان برای این پدیدار قایل است میتوانیم پرسید: چگونه وسیلهای تکنولوژیک همچون پل بزرگراه، کانونی گذرا به فعالیت ما میبخشد؟ گیرم که پل بزرگراه منبعی باشد انعطافپذیر، چگونه ما میتوانیم بیآنکه خود منبعی انعطافپذیر شویم با پل هم ساز گردیم؟ میرندگان چگونه میتوانند صورت عوض کنند؟
■ برای پاسخ گویی به این پرسش که چگونه ما در مقام گشایندگان و میرندگان به تکنولوژی پاسخ میتوانیم داد، باید نخست تصویری روشن به دست آوریم از این امر که برحسب اینکه کدام یک از مهارتهای شرحه شرح؟ ما با قوت بیشتری از ما مطالبه کند، در باب دگرگشت به منابع پاسخ گو به هر وضعیت، قضیه از چه قرار است. اگر درباره روابط میان دار و دستهای از نوجوانان امروزی اندیشه کنیم، در این باره که در باب این بهینهسازی مهارتهای شرحه شرحه امر بر چه منوال است، میتوانیم سرنخی به دست آوریم. وقتی دستهای از این نوجوانان میخواهند سی دی جدیدی بخرند، آنی که اتومبیل دارد با مهارت و قابلیتش در رانندگی تا رسیدن به مغازه، مهمترین عضو است؛ سپس، کسی که پول دارد با قابلیت و مهارتش در خرید دسته را رهبری میکند؛ سپس، وقتی آنها میخواهند به سی دی گوش کنند، آنی که دستگاه پخش سی دی و قابلیت و مهارت کاربرد آن را دارد، از دیگران پیشتر است. در هر لحظه، دیگران نیز تا آخرین حد ممکن ابراز هر مهارت یا دارایی مرتبط دیگری از قبیل مجلس گرم کردن، حمل اسباب و لوازم، خواندن نقشهها، تنظیم کردن موج رادیو، متلکپرانی و به دنبال کارهای مفت و بیمخارج گشتن خود را، با جمع هماهنگ، و هم سنگ میکنند. حاصل آنکه آنها این مهارتهای دیگر را نیز پرورده میکنند.
■ اگر مردم در همه عمر چنین فیالبداهه میزیستند، وجود خود را تنها به حساب مهارتهایی که در لحظه حال بیشترین معنا را افاده میکند میفهمیدند. در این صورت، آنها خود را به منزله شبکهای موزون و هماهنگ از مهارتها نمیدیدند، بلکه خود را صرفاً چنان میدیدند که تصادف، لگامشان را به کف گرفته است تا اتفاقی، این یا آن مهارت را اعمال کنند. هم از این رو، آنها خود را آن قدر که در حال به سر بردنی، قابل سازگاری با روزگار میبینند، چونان ارضاکننده امیال نمیبینند. ارضای جسته و گریخته میلی، تنها سهم اندکی در این ماجراست.
■ پافشاری هایدگر بر اینکه ما میرندگان هستیم، امری اساسی میگردد. فهمیدن خود چونان میرنده به معنای فهمیدن هویت و جهان خود همچون چیزی زودشکن و زودگذر و نیازمند درگیری فعال است. در مورد پل بزرگراه این یعنی: حتی، وقتی خود را به صورت منبعی انعطافپذیر در میآوریم، ما وجود خود را همچون منبعی برای همیشه و هر جا نمیفهمیم. برای مثال، کسی همواره خود را مجبور نمیبیند تا برای بهینه کردن امکانات، تعطیلی خود را پایبند راهی میان ایالات کند یا از راههای فرعی حذر کند. بلکه هنگام سرعت گرفتن در پل هوایی ما میرندگی خود را حس میکنیم به این معنا که حس میکنیم که برای به بار آوردن چیزهایی از نوعی دیگر دارای مهارتهای دیگری هستیم و بنا بر این، هرگز تماماً منبعی ثابت نیستیم.
■ آنچه الآن وصف کردیم چه بسا نقیضنما و پارادوکسی به نظر رسد. گفتیم که شئای تکنولوژیک ممکن است گردآورنده زمین، آسمان، میرندگان و، حتی، چه بسا ایزدان باشد که بناست جنبههایی از کردارها باشند که آدمیان، تجهیزات و فعالیتها و همراه با آنها نقشها، کردارهای عادتی و اسلوبی را که حسی حاکی از وحدت، یک پارچگی و همگرایی تمرکز یافته به انسانهای گشاینده میبخشد، مجتمع کنند، لیکن اشیای تکنولوژیک به نحوی عیان و بارز، ما را در دستهای از مهارتهای نافراهم و شرحه شرحه به سبک پراکنش انعطافپذیر پخش و منتشر میکنند. پس، چیست آنچه این اشیا در جهانی محلی گرد میآورند؟ در اینجا تنها یک پاسخ وجود دارد، نه تجهیزات و وسایل میتوانند گرد آیند و نه نقش ها. لیکن آنچه برای ممکن شدن اجرای مهارتهای گوناگون و پراکنده مجموع و فراهم میآید، مهارتهایی برای تعامل با خودمان همچون مهارتهای شرحه شرحه شده و همچنین، جهان همچون مجموعهای از امکانات مفتوح است.
■ لیکن اگر توجه ما بر مهارتها صرفاً از برای پراکنش باشد، اغواگری و فریبندگی خطرناک تکنولوژی نیز افزون میشود. از آنجا که واژهپرداز رایانه، نوشتن را برای سوژههای میل و طلب آسان میکند و این آسان شدن نوشتن، از ما میطلبد که به جای تولید کارهای مختوم و تمام شده، بیشتر به حیطه گفتگو وارد شویم، پس، واژهپردازی که متصل به شبکه است از ما میطلبد که آن را جایگزین قلم و ماشین تحریر کنیم و بدینسان، وسایل و مهارتهایی را که متناسب با کردارهای سوژه / ابژه مدرن بودند کنار بگذاریم. ادامه دادن نوشتن نامههای شخصی با خودنویس و پافشاری بر اینکه مقالات نوشته شده با واژهپرداز باید حسن ختامی برازنده داشته باشند، مستلزم التزامی واقعی به آن گونه رفتارهای کانونیای است که مبتنی بر سوژهها و ابژههای با ثبات و پایدارند. اگر در برابر گرایش به اتکاء بیچون و چرا بر انعطاف پذیری وسایل تکنولوژیک مقاومت نشود، آنچه برای ما میماند، تنها یک نوع وسیله نگارش است که تنها یک سبک رفتار را ارتقاء میبخشد که جملگی ناظرند بر: دگردیسی و ارتقای بیپایان به همین منوال اگر عمر خود را پای نمایش افزارهای خانگی راه دور بگذرانیم از آنجا که به کمک این نمایش افزارها به دلخواه میتوانیم شکل عوض کنیم مثلاً، از طرفدار پر و پا قرض خوانندهها به هوادار تیمهای ورزشی و از آن به آموزنده از راه دور پس، چون در واقع، از این طریق به منبع صرف تبدیل میشویم، حس میرنده بودن میرندگانی که میتوانند گشوده بر جهانهای گوناگون و دارای هویتهای مختلف باشند، در ما خاموش میشود.
■ راه حل ابتدایی بورگمان برای نجات یافتن از ویرانگری تکنولوژیک، ایستادگی در برابر رفتارهای تکنولوژیک به یاری بالش و پرورش رفتارهای کانونی است. از آنجا که بورگمان تکنولوژی را به منزله رفیعترین صورت سوبژکتیویته میداند، او در تکنولوژی چیزی مثبتتر از جولان کفشهای برتر مخصوص دوندگان و بعضاً فرآوردههای غذایی انبوه نمیتواند پیدا کند. از این نگاه تکنولوژی، هویتهای ما را شرحه شرحه و تکه تکه میکند، اما، همچنان ما را به مثابه سوژههای میل و طلب نگه میدارد نه چونان هستندگانی جهان گشا. بر عکس، از نظرگاه هایدگر از آنجا که تکنولوژی را چنان آنچه هویتهای ما را در مجموعهای احتمالاً، بنا شده از مهارتها شرحه شرحه میکند، اشیای تکنولوژیک مهارتهای خاصی میطلبد، بیآنکه لازم باشد ما خود را به نحوی از انحا، دارای این یا آن هویت تلقی کنیم. این غیاب هویت ممکن است شیوه هستی ما را که چونان جهان گشاینده است، برای ما ممتنع کند. این همان چیزی است که هایدگر، بزرگترین خطرش مینامد. لیکن این غیاب هویت در عین حال، به ما رخصت میدهد تا نسبت به هویتهای گوناگونی که داریم حساس شویم؛ هویتهایی که آنها را در حین دلمشغولی به گشودن جهانهای مختلف دارا میشویم که گونههای مختلف اشیای آنها را فراگرد کانون خود فراهم آوردهاند. زیرا، نقش میرندگان به مثابه جهان گشایندگان فعال تنها به شرطی حفظ میشود که دست کم تجزیه خودِ گردآوری این مهارتهای پس، زمینهای ممکن است باشد، هرچند، حتی، مهارتهای تکنولوژیک پراکندهکننده نیز، هماره در جریان رشد خود به نحوی از انحا گرد میآورند. تجربه یاد شده تنها وقتی در حیطه تکنولوژی ممکن میشود که کسی بتواند هویت خود را به پس، و پیش جابهجا کند، بدین معنا که آن را از هویتهای پیشا تکنولوژیک همراه با اسلوب آنها در مهار امور، به هویت و اسلوب تکنولوژیک و بالعکس تغییر دهد. در این صورت، ما در مقام چنین گشایندگانی میتوانیم به اشیای تکنولوژیک همچون انکشاف یک نوع جهان از میان جهانهای دیگر پاسخ دهیم هم از این رو، نگرش هایدگر به تکنولوژی به او اجازه یافتن نسبتی مثبت با تکنولوژی میدهد، لیکن تا وقتی که ما مهارتهای خود را برای گشودن انواع دیگر جهانهای کانونی نگه داریم. تکنولوژی به نحوی ما را از داشتن هویت ثابت و تام، آزاد میسازد که ما این امکان را پیدا میکنیم که خودمان را همچون هویتهای متکثری تجربه کنیم که جهانهای متکثری را میگشایند. هایدگر این آزادسازی را نیروی نجات بخش تکنولوژی مینامد.
■ دریافتیم که نزد هایدگر، گردآورده شدن فراگرد کانون اشیای غیر تکنولوژیک و پرورش و بالش این اشیاء، این امکان را برای اشیای تکنولوژیک فراهم میآورد که این اشیاء نیز گردآورنده باشند. بدینسان، زندگی در کثرتی از جهانهای محلی نه فقط چنان که بورگمان دریافته است امری مطلوب است، بلکه اگر بنا به آن باشد که به وسایل تکنولوژیک جایگاه مثبتی ببخشیم، این گونه زندگی واقعاً ضروری است. بنا بر این، این دو متفکر هر دو باید با پرسشی که بورگمان در کتاب اخیرش پیش کشیده است رویارو شوند: در کثرتی از جماعتهایی که دارای مراسم کانونیاند چگونه باید زیست؟ اگر بکوشیم زندگی خود را چنان سامان دهیم که شمار جهانهای کانونیای را که هر روز در آنها سکنی میکنیم، به حداکثر برسانیم، خود را یک دم در حال درس دادن مییابیم، سپس، در حال دویدن، بعد از آن در حال آماده کردن شام و پس از آن در حال جمع و جور کردن چیزها تا به موقع به موسیقی مجلسی مان برسیم. چنین رویکرد کنترل کنندهای سوژهای را حاصل میآورد که همیشه بیرون از جهان جاری است و پیوسته برنامه کار بعدی را میریزد. در حقیقت، چنین ساماندهی عامدانهای بر ضد آن گونه پاسخ گو بودنی عمل میکند که اصلاً لازمه سکنا در جهانهای محلی است، اما، از سوی دیگر، اگر کسی از جهانی به جهانی بپرد، به نحوی که کاملاً مجذوب یک جهان شود، سپس، به تمامی گشوده بر هر آن چیز دیگری که چنگ به دل زند باشد، چنین کسی یا به مثابه مجموعهای از خودهای نامربوط خواهد زیست یا به مثابه کسی که اصلاً خودی ندارد، بلکه گوریده و سر در گم میشود. آدمی برای حذر کردن از چنین هویتهای تهی و بوقلمون صفتی، آنگونه زندگیای را باید خواستار باشد که در آن اشتغال به رفتاری کانونی به صرافت طبع یا اشتغال در رفتاری دیگر هدایت شود. زندگیای همراه با التزام و پذیرش، آن سان که شخص وقتی شیء کانونی جاری و حالیه نامربوط میشود، به طور منظم و به قاعده برای پرداختن به شیء کانونی بعدی طلبیده شود. بورگمان اشاراتی به این گونه زندگی دارد: موسیقیدانها میتوانند از حال باغبانها با خبر شوند. سوارکاران کار صنعت گران را میفهمند... تجربه این قرابت و خویشاوندی واقعیت فراختری را گشوده میکند که به شخص اجازه میدهد در آن هنگام که از دست دادن نیرو یا تغییر اوضاع پیرامونی شئای کانونی را واپس میراند، از نو زندگی خود را متوجه کانونی دیگر کند.
■ چنین کثرتی از مهارتهای کانونی صرفاً ما را به سیر از جهانی به جهان دیگر قادر نمیکند؛ این کثرت به ما نوعی هویت چندگانه میدهد که نه هویت سوژهای است که میل و طلب آزادکامانه دارد و نه انطباق پذیری بیحساب و بیلگام گون؟ منبع است.
■ این خویشاوندی و قرابت میرندگان، باب امکانات تازهای را برای روابط میان جماعتها میگشاید. همان طور که بورگمان میگوید: کسانی که مسحور موسیقیاند... موسیقی را از آن خود میکنند، اما، دوندگان را طرد یا نویسندگان را محکوم نمیکنند. در واقع، چه بسا آنها خود نیز بدوند و بنویسند یا همسران یا کسانی از خویشاوندان آنها دونده یا نویسنده باشند. جماعتهایی که مراسم خاص خود دارند با هم نوعی درهم تافتگی دارند. حدس ما آن است که در اینجا میتوان برای وسایل تکنولوژیک جایگاهی مثبت یافت. چرا که، در چنین پیوند متقابلی میان جهانها، نه فقط برای شام شادمانه خانوادگی، نامه نویسی دوست عمری و حضور در کنسرت محلی، جا و مجال هست، بلکه همچنین، است برای گشت و گذار اینترنتی، شادمانه سرعت گرفتن بر روی تمایل تقاطع شبدری اتوبان، همنوا با تکنولوژی و مسرور از گشوده بودن بر امکانات ارتباط با هر یک از این جهانها و با جهانهای دیگر.
■ اما بورگمان شرح خود را با بحث درهم تافتگی جماعتها یعنی، آنجا که هایدگر به هنگام اندیشیدن به شیئیدن اشیاء ختم کلام میکند به پایان نمیبرد. بورگمان مینویسد: بدین طریق نتیجه گرفتن... نیاز ژرف و واقعیت مبرم و تعیینکننده آیین جمعی و مشترک، یعنی، دین را توقیف میکند. مردم اشتیاق عمیقی به جهتگیری جامع و محیط دارند.
■ بورگمان میاندیشد که خوشبختانه، ما پسامدرنها پختهتر از مؤمنان سابق هستیم که پیروان امتهای غیر خودی را طرد میکردند. هم از این رو، ما میتوانیم جهانی را بنا کنیم که هم جهانهای محلی را ارتقاء دهد، و هم تا رسیدن به گونهای جماعت جماعتها [یا جامعهامم] که حاجت هر کس را به جامعیت برآورد پیشرفت کند. پذیرش این نظر که دلنگرانیهای ما به آنچه بورگمان جماعت جماعتها مینامدش صورت میبخشد به آن معنا که با آغوش باز پذیرای آن گونه فهم فراگیر هستی گردیم که هایدگر در اواسط گاهناهنامه فکری خود امید بسته بود که زمان دگر باره همچون سرنمودار فرهنگی وحدت بخشی متجلی گردد. بنا بر این، دریافت ما آن است که بورگمان همچون هایدگر در میانه گاهنامه فکریاش پذیرای این امکان است که «مرکز پنهان این کانونهای پراکنده چه بسا روزی آشکار شود تا به این کانونها وحدت بخشد» افزون بر این، چنین کانونی تواند بود که «از کانونهای حاشیهای از حیث انضمام، ژرفا و دلالت مندی فراگذرد».
■ تفکر هایدگر تا سال ۱۹۵۵ که وی پرسش در باب تکنولوژی را نوشت، مانند تفکر فعلی بورگمان بود. این مانندگی در آن بود که نزد هایدگر نگه داشت اشیا با انتظار یک خدا همساز بود. قریب به سال ۱۹۴۶ هایدگر گفت که ایزدان رد پای خدای گریختهاند. لیکن هایدگر به این اندیشه رسید که میان فهم واحد هستی و جهانهای محلی، تعارض و ستیزی بنیادی وجود دارد. البته، او همیشه از این امر واقف بود که میان اسلوبی که برنهاده سرنمودار فرهنگی است و چیزهایی که تنها در خودی خویش و با اسلوبی متفاوت با اسلوب فرهنگی غالب ظاهری میشوند، باید ستیز و تعارض باشد، چنین چیزهایی به ناچار در حواشی فرهنگ پخش و پراکنده میشوند. چنان که بورگمان نیک در یافته است این چیزها بر خلاف اسلوب حاکم میدرخشند لیکن ناچار خواهند بود در برابر این امر که بیربط یا، حتی، شرورانه به حساب میآیند ایستاگی کنند، اما، اگر فهم واحدی از هستی وجود داشته باشد، حتی، آن چیزی که در اسلوب فرهنگ مسلط با خود همساز میشوند به عنوان اشیاء ممنوع و مسدود میگردند. هایدگر قبلاً در مقاله شیء حاشیهای باز میکند تا اشاره به این نکته کند که گر چه معنای اصلی شیء در آلمانی گردآوری برای کنکاش در آن چیزی است که در جماعت محل نزاع است، در مورد شیئیدن شیء گردآوریای که محل پرسش است، باید امری باشد که مضمون آن قائم به خود است. موقعیت کانونی باید تعیین کند که کدام یک از نگرانیهای جماعت بجاست نه بر عکس.
■ با توجه به اینکه جهانهای محلی انسجام درونی خود را به نحوی مقاوم در برابر هر امر تحمیلی از خارج ایجاد میکنند، لاجرم سرنمودار فرهنگی شکوهمندی که برای کل فرهنگ فهمی از وجود بنیان مینهد با امور ناچیز و پیش پا افتاده تنش و کشمکشی ناگزیر دارد. طلیعه روشنای یکی، درخشش چیزهای دیگر را محو میکند. گرایش به یک جهان وحدت یافته مانع از گرد آمدن جهانهای محلی میگردد. با توجه به این تنش و کشمکش، هایدگر در یکی از آخرین سمینارهای خود از آنچه تا آن زمان آن را ادای سهم مهم و تعیینکننده خود به فلسفه انگاشته بود دست کشید: پندار؟ فهمی یگانه از هستی و پندار؟ ملازم با آن یعنی، افتراق هستیشناختی هستی و هستندگان. وی اشاره میکند که: «از منظر خویشمندسازی [گرایشی در رفتارها بری از آن خود ساختن چیزها] لازم است تفکر از افتراق هستیشناختی آزاد شود». او در ادامه میگوید: «از منظر خویشمندسازی [مجال حضور دادن] خود را همچون نسبت جهان و شئی نشان میدهد؛ نسبتی که به طریقی میتواند همچون نسبت هستی و هستندگان فهمیده شود، اما، آنگاه، کیفیت ویژه این نسبت از دست میرود». آنچه احتمالاً، از دست میرود، باید سرشت محلی و در خود فروبسته جهانهایی باشد که شیئیدن اشیاء، آنها را فراگرد کانون خود فراهم آورده است. پیامد این امر آن است که ما به مثابه جهان گشایندگان میرنده در مجموع، به تنها وحدتی که میتوانیم به دستیافت به آن امید ببندیم، فتوح و گشودگی ما به سکنی در جهانهای بسیار و توانش ما به سیر و حرکت در میان این جهانهاست. تنها چنین توانشی به ما اجازه میدهد که نقد تکنولوژی را از زبان هایدگر و بورگمان بپذیریم و در عین حال، مناسبت خالصاً مثبت هایدگر با اشیای تکنولوژیک را نیز از دست ندهیم.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت
هو العلیم