برداشت از دکتر عماد افروغ؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
■ پیچیدگی مفهوم فضا، همانند سایر مفاهیم متافیزیکی، باعث شده تا برخی از متفکران در برابر شکار مفهومی آن اظهار عجز نمایند. به هر حال، به رغم این پیچیدگی، تلاش برای دستیابی به فضای مفهومی آن، کماکان و بیوقفه از زمانی که بشر فکرت آموخت و پیرامون مفاهیم متافیزیکی و انتزاعی به تأمل و تفکر پرداخت، با فراز و نشیبهایی و با توجه به تأثیر و تأثر متقابل بین حوزههای مختلف فکری، از جمله تبادل بین فلسفه و علم، بویژه علم فیزیک، و سایر عوامل و تعینات بیرونی ادامه داشته است.
■ از میان آرای گوناگون فلسفی در مورد فضا، سه دیدگاه از اهمیت و شهرت بیشتری برخوردار است. این سه دیدگاه ضمن آنکه، الهام بخش متفکران و محققان فضا و مسائل فضایی بوده، زمینهساز نقادیهای آنان بوده و در بعضی جهات منشأ ارائه چارچوبهای مفهومی جدید شده است. این سه دیدگاه عبارتند از:
۱. موضع مطلق یا جوهری (عمدتاً منسوب به دکارت و نیوتن)؛
۲. موضع ربطی یا نسبی (عمدتاً منسوب به لایبنیتس)؛
۳. موضع معرفتشناختی (عمدتاً منسوب به کانت).
░▒▓ موضع مطلق یا جوهری از فضا
■ در موضع مطلق یا جوهری از فضا، فضا جوهری مستقل است که واجد صفاتی از خود میباشد فضا چون پیوسته، کمّی، قابل نفوذ و ثابت است از صفات خاصی برخوردار است.
■ در کل، مفهوم مطلقانگارانه از فضا، فضا را مستقل از موضوعات دیگر واحد موجد دینی مستقل میداند. در این موضوع فضا قلمروی منفعل و محیط و مقرّی برای اشیا و تعامل بین آنهاست. این فضا میتواند خالی باشد و موضوعات دیگر درون آن قرار گیرند.
░▒▓ موضوع نسبی یا ربطی از فضا
■ بر اساس این نگرش ربطی، عالم متشکل از ذرات ماده، و جوهرهای گوناگون (خدا، انسان و طبیعت) است، و این ذرات ماده، روابط فضایی بین یکدیگر و بین عناصر خود را به نمایش میگذارند. به طور کلی، همان گونه که جاناوری اظهار میدارد، اگر عبارتی دال بر انتساب صفاتی به فضا وجود داشته باشد، منطقاً میتوان این صفات را به روابط بین اشیا تقلیل داد.
░▒▓ موضع معرفتشناختی از فضا
■ از دید کانت، فضا و زمان نه وجودی جوهری دارند و نه وجودی بالعرض، همان گونه که ارسطو بدان باور داشت. فضا، معرفتی پیشینی است «مقولهای ذهنی است که شناخت را امکانپذیر میسازد». فضا و زمان، ابزاری برای دستهبندی پدیدههاست و کاملاً از قلمرو و تجربه جداست. این دو مقوله همراه با مقولاتی دیگر، از قبیل؛ علیت، ضرورت، وحدت و کثرت اشکالی ذهنی هستند، که از پیش در ذهن ما وجود دارند. این دیدگاه نیز بر شکلگیری رویکردهای فضایی خاصی، تأثیراتی گذاشته است.
░▒▓ میراث آرای فلسفی کلاسیک درباره فضا
■ آرای فلسفی فوق، ضمن آنکه الهام بخش بسیاری از صاحبنظران و نظریهپردازیهای متفاوت درباره فضا و مسایل فضایی بوده است، زمینهی شروع بحثها و نقادیهای فلسفی تعدادی از فیلسوفان فضا و همچنین، تدوین چارچوبهای مفهومی جدید برای نظریهپردازی در حوزههای مختلف فضایی و اجتماعی واقع شده است. این بحثها و نقادیها با ظهور فلسفهی انتقادی و مدرن، پیشرفت فیزیک نوین، از جمله نظریهی چهاربعدی اینشتین، فضا و زمان، موجودات جدا از یکدیگر نیستند.
■ به هر حال، دامنهی این نمود از مباحث فلسفی و شناختشناسی تا توصیف، فهم و تبیین پدیدهها، روابط و فرایندها و مسائل اجتماعی و ظهور رویکردها و نظریههای مختلف فضایی، نافضایی، غیرفضایی، و فضایی اجتماعی نوسان داشته است.
░▒▓ میراث فلسفی و شناختشناسی آرای کلاسیک
■ دامنه تأثیر آرای سهگانه فلسفی، از شکلگیری علم فضا و جغرافیاگرایی تا نفی مطلق تأثیر فضا و اهمیت بخشیدن به عوامل غیر فضایی از قبیل عوامل ذهنی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نوسان داشته است.
▓ الف. شالودههای فلسفی علم فضا و فضاگرایی
■ ریشههای اصلی و فلسفی جغرافیا به مثابه یک علم و به تعبیری علم فضا که موضوع مطالعهاش «فضا» میباشد، به آرای نیوتن و مهمتر از او به دکارت برمیگردد. برخورد جوهری و مطلق دکارت و فیزیک نیوتن با مسأله فضا، توأم با روح تجربهگرایی ناشی از پیشرفتهای علمی، زمینه را برای شکلگیری علم فضا در اوایل قرن بیستم فراهم ساخت.
■ از دید کانت (۱۸۰۲) جغرافیا یک رشته توصیفی یا مبتنی بر طبقهبندی بوده است و نه یک علم؛ جغرافیا تنها منزلت یک رشته پیشآموزانه را داراست. کانت از واژه کوروگرافیک استفاده کرده است، که به معنای توصیف جغرافیا بوده است؛ اما، هتنر (۱۹۲۷) این واژه را کورولوژیک (علم مطالعات ناحیهای) ترجمه کرد که دلالت بر نوعی تبیین دارد.
■ در علم فضا، فضا فینفسه متغیر مستقلی است که میتواند نقش و تأثیر عمدهای در نگرشها، رفتارها و فرآیندهای اجتماعی داشته باشد. برخورد جوهری با فضا به مثابهی آن است که فضا، محتوایی تعیینکننده داشته و میتواند مستقلاً علت پیدایی حوادثی خاص باشد.
▓ ب. بازتاب آرای فلسفی و فضاگرایی بر دیدگاههای نافضایی و ربطی
■ ناکارآمدی فضاگرایی دهه ۶۰ در اثر عواملی از قبیل؛ پیشرفت فیزیک نوین، ظهور فرهنگهای متفاوت در شرایط جغرافیایی یکسان، اهمیت عوامل انسانی و تسلط روز افزون انسان بر طبیعت که در کل با هرگونه فضاگرایی و تحلیل تکعاملی جبرگرایانه، چالش داشت، واکنشهایی برانگیخت. یک طرف طیف این واکنش را مارکسیستها با تعبیر خاصی از مارکسیسم تشکیل میدادند که به طور مطلق و کامل فضا را نفی کردند.
■ طرف دیگر این طیف، متفکرانی بودند که این گرایش افراطی را نپذیرفته و ضمن نفی موضع جوهری فضا، موضع ربطی یا نسبی اتخاذ نمودند. حوادثی که در دهه ۸۰ اتفاق افتاد، مجدداً جغرافیا را مطرح ساخت و کلمه قصار دهه ۷۰ جای خود را به کلمه قصار جدید داد و آن اینکه «اجتماعی نیز یک سازه فضایی است» و اینکه فضا نیز تفاوتی ایجاد میکند.
■ یکی از اتهاماتی که بر اندیشمندان اجتماعی وارد میسازند، این است که این متفکران به هیچ وجه فضا را وارد معادلات نظری خود نکردهاند. آنتونی گیدنز، جامعه شناس معروف معاصر و مبتکر نظریه ساختیابی در اثر خود تحت عنوان «مسائل محوری در نظریه اجتماعی» اظهار میدارد: «میخواهم این ادعا را مطرح کنم که اکثر اشکال نظریهی اجتماعی در توجه جدی و کافی به زمانمند بودن رفتار اجتماعی و صفات فضایی آن کوتاهی ورزیدهاند... نه زمان و نه مکان هیچکدام در مرکز نظریه اجتماعی قرار ندارند».
▓ ج. دیدگاه نافضایی
■ پدیدهی فضایی، پدیدهای اجتماعی است. از این دید، چون فضا تنها جایی میتواند وجود داشته باشد که اشیاء وجود داشته باشند، لذا، در کل، قابل تحویل به آنهاست. در این بین، نام دو صاحبنظر و جغرافیدان مارکسیست یعنی، مانوئلکاستل و دیوید هاروی، جلوهای دیگر دارد.
■ ادوارد سرجا از دیالکتسینهای جغرافیدان، دربارهی موضع نافضایی جغرافیایی مارکسیستی معتقد است که جغرافیای مارکسیستی (متأثر از مانوئلکاستل و دیوید هاروی) درون، سنتی رشد کرد که نافضایی بود. در نتیجه، تلاش برای بررسی استلزامات و ابعاد فضایی ماتریالیسم تاریخی و قرار دادن تحلیلهای جغرافیایی در چارچوب مارکسیستی نه تنها مقاومت جغرافیدانان غیر مارکسیستی، بلکه مقاومت سایر مارکسیستها را نیز در پی داشت.
▓ د. دیدگاه ربطی فضا
■ در مورد صاحبنظران موضع نسبی و ربطی به آرای رئالیستها، بویژه پیشگام و چهرهی برجسته فکری و روششناختی این نحله در مسایل شهری، یعنی، آندرو سایر، و شارحان وی عمدتاً جاناوری، سیمون دانکن، و پیتر ساندرز بسنده میکنیم.
▓ ه. دیدگاه رئالیستها
■ بر پایهی این پیشفرض، اشیا برخوردار از نیروهای علّی هستند که تحققشان در گرو رابطه متقابل با دیگر اشیاء با صفات و نیروهای علّی دیگر است. از این زاویه، فضا نه یک ظرف روابط اجتماعی است و نه موضوعی که با فرایندهای اجتماعی تعامل نماید، بلکه بیان روابط مشروط بین موضوعهای اجتماعی است. به سخن دیگر؛ «فضا بعد مشروط سازمان اجتماعی است». از دید رئالیسم، فضا به مثابه شیئی مستقل، وجود ندارد و فرایندهای فضایی، مستقل از فرایندهای اجتماعی عمل نمیکنند. این اشیاء فیزیکی و اجتماعیاند که تعامل میکنند، نه الگوهای فضایی. با این وصف الگوهای فضایی را نمیتوان به اشیایی که آنها را ایجاد کردهاند، تحویل کرد و اشتراط یا عاملیت اعدادی فضایی در نحوه عملکرد اشیا و فرایندهای اجتماعی و فیزیکی و اشکالی که به وجود میآورند، نقش دارد.
▓ و. دیدگاه دیالکتسینها
■ از دیالکتسینهای معروف شهری و نظریهپرداز از فضا، میتوان به هنری لوفور، ادوارد سرجا و تا حدی دورین مسی اشاره کرد. هنری لوفور، نظریه پرداز معروف فرانسوی در کتاب «تولید فضا» که در واقع، به دنبال تلفیق فضای ذهنی، فضای فیزیکی و فضای اجتماعی یا به تعبیر فردریک جیمسون به دنبال تلفیق قلمرو نظریه و عمل، ذهنی و اجتماعی، فلسفه و واقعیت است، مواضعی اتخاذ نموده که بعضی از مفسران را در تعیین جایگاهش به اشتباه انداخته است.
■ ادوارد سرجا نیز با تأسی به لوفور، فضا (فضا مندی) را یک محصول اجتماعی میداند. به تعبیر وی، فضا عنصر جدا نشدنی ساخت مادی و ساختمند شدن زندگی اجتماعی است و این بدان معناست که نمیتوان آن را جدا از جامعه و روابط اجتماعی فهمید و نظریهپردازی کرد، اینکه نظریه اجتماعی باید شامل یک بعد جامع فضایی محوری نیز باشد.
■ دورین مسی ملهم از ارتباط زمان و فضا در فیزیک انیشتینی اظهار میدارد که هیچ بعد مطلق فضا وجود ندارد. وجود فضایی به ارتباط متقابل اشیاء بستگی دارد. نمود فضا حداقل به دو عنصر اساسی نیاز است. به سخن دیگر، فضا مطلق نیست، بلکه ربطی است. رابطه متقابل بین اشیاء نیست که در زمان و فضا رخ میدهد، بلکه خود این روابطند که زمان و فضا را ایجاد و تعریف میکنند. وی ضمن پذیرش این نظر که فضا یک سازه اجتماعی است، میپذیرد که پدیدههای اجتماعی نیز سازه فضاییاند و فضا نیز نقشی دارد و سازمان فضایی جامعه در نحوه کارکرد جامعه، نقش دارد؛ به تعبیر وی، اگر سازمان فضایی نقشی در نحوه عملکرد جامعه و تغییرات آن داشته باشد، طبعاً، فضا و فضایی بیش از آنکه قلمرو سکون باشد در تولید تاریخ و بالقوه در سیاست نقش دارد.
■ وی فضا را در نهایت برآمده از روابط اجتماعی مفهومسازی کرده و اضافه میکند؛ به همین دلیل فضا، ماهیتاً، سرشار از قدرت و نماد شبکه پیچیدهای از روابط غالب و مغلوب همبستگی و همکاری است. بر خلاف لوفور و سرجا، دیدگاه مهمی برای دستیابی به درک مفهومی روشنی از فضا واجد ویژگیهایی است. این دیدگاه فاقد در همآمیختگی و اختلاط حاکم بر دیدگاههای لوفور و سرجاست و بهتر میتواند موجب فهمی روشن در خصوص فضا و جامعه شود.
▓ ز. دیدگاه فضایی بنو ورلن
■ طرح ورلن دستکم دلالت بر ضرورت نوعی مطالعات میان رشتهای دارد که باید با همکاری متخصصان و صاحبنظران مختلف علوم اجتماعی، درون چشم انداز و رویکردی مشترک ادغام شود؛ مطلبی که اهمیت آن نه تنها در خصوص مطالعات فضایی، بلکه اکثر حوزههای اجتماعی به طور روزافزون قابل رؤیت است، به علاوه، طرح ورلن حاوی نکات قابل تأملی است که میتواند مورد نقادیها و استفادههای بیشتری خارج از موضوع فضا واقع شود. یکی از تأملات وی اشاره به عناصر سهگانهی کنش مادی، ذهنی و فرهنگی- اجتماعی و نفی تحویلگرایی است.
■ از دیدگاه ورلن که یک کنش گراست، قطعاً عنصر ذهنیت، سهم عمدهای داراست، اما، میتوان با مراجعه به سایر نظریات تلفیق که تلاش نمودهاند، پارادایمهای مختلف در جامعهشناسی را ادغام نمایند و مقایسه با طرح ورلن به درک روشنتری نایل آمد. لکن به طور قطع، اشاره وی تأکیدی است بر پیچیدگی رفتارها و فرایندهای اجتماعی و هشدار نسبت به تقلیلگراییهایی که در سطوح مختلف نظریهپردازیها و حتی سیاستگزاریها شاهد آن هستیم.
مآخذ:...
هو العلیم
شاید بد نبود اگر در پایان منابع و مراجعی که در متن به مفاهیم آن ها اشاره شده نیز آورده می شد.