برداشت از پل سوئیزی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
■ جهانیسازی یک پدیده یا وضعیت نوظهور نیست، بلکه از چهار یا پنج سدة پیش تاکنون به همراه سرمایهداری جریان داشته است. این موضوع از آنجا روشن میشود که سرمایهداری در ذات خود یک نظام گسترش یابنده است و همیشه به اطراف خود گسترش و تسری مییابد؛ و مارکس در کتاب «سرمایه» خود تحلیلی کلاسیک از این حرکت دوگانه دارد.
■ رزا لوکزامبورگ در کتاب خود «انباشت سرمایه» این نظریه را مطرح کرد که سرمایهداری از ابتدا تاکنون با گسترش خویش در فضای غیر سرمایهداری پیرامون خود زندگی کرده و با مصرف کردن تمامی این فضا یک بحران نهایی پدید خواهد آمد.
■ لنین در مقابل توجه خود را به سرمایهداری به عنوان مجموعهای از واحدهای کوچکتر نه به عنوان یک کل، متمرکز ساخت که در آن قویترها به خاطر تسلط بر ضعیفترها با یکدیگر رقابت و کشمکش میکردند و این بحث هسته اصلی اثر او به نام «امپریالیسم مرحله نهایی سرمایهداری» است.
■ مبارزه در میان قدرتهای عمدة امپریالیستی به سمت تضعیف نظام سرمایهداری به عنوان یک کل واحد، گرایش داشت و راه را بر روی انقلابات از پایین به ویژه انقلاب روسیه گشوده از این پس و با شروع جنگ جهانی دوم و پیدایش انقلاب چین و پیدایش ایالات متحده به عنوان ابرقدرت جهان این تضادها و برخوردها بیشتر و پیچیدهتر شد تا به نهایت جنگ سرد که در طول نیمه دوم قرن بیستم ادامه داشت با نوسازی در پیروزی سرمایهداری در یک مقیاس جهانی پایان یافت. بعد از آن در کشورهای سابقاً غیر سرمایهداری، مناطق گستردهای وجود داشت که در آنها علناً سرمایهداری رژیم حاکم و قانونی اعلام شده بود.
■ سه گرایش بنیادی که در تاریخ اخیر سرمایهداری یعنی دورهایی که با رکود ۷۵- ۱۹۷۴ آغاز شد، مهمترین جهتگیریهاست عبارتند از:
۱- آهستهتر شدن آهنگ عمومی رشد.
۲- تکثیر سریع شرکتهای چند ملیتی انحصاری در سراسر جهان.
۳- آنچه میتوان مالی شدن روند انباشت سرمایه نامید.
■ البته علت این سه گرایش مورد بحث جهانیسازی نبوده و جهانیسازی آنها را ایجاد نکرده است بلکه ریشه هر سه را میتوان در تغییراتی پیدا کرد که از خصوصیات درونی و ذاتی روند انباشت سرمایه است و آغاز آنها به حدود یک صد سال پیش و به حرکات تراکم و تمرکز سرمایه برمیگردد که شاخص اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ بود و گذار از سرمایهداری اولیه رقابتی را به سرمایهداری مؤخر و انحصاری نشان میدهد. تأثیر این گذار با جنگ جهانی اول و حوادث بعد از آن قطع و دچار اخلال شده بود، اما در بحران بزرگ سالهای دهه ۱۹۳۰ خود را به صورت تمام عیار نشان داد اما بار دیگر جنگ جهانی دوم به داد سرمایهداری رسید و با پیامدهای بعد از جنگ و همراه با جنگ سرد منجر به «عصر طلایی» سرمایهداری شد (۷۰-۱۹۵۰) اما این عصر طلایی با رکود سالهای ۷۵-۱۹۷۴ به پایان رسید و با تجدید و احیا و تشدید گرایشهایی دنبال شد که به سالهای آغاز قرن ۲۰ برمیگشت یعنی تأخیر در رشد، افزایش انحصاری شدن و مالی شروع روند انباشت.
■ انحصاری شدن در یک سو جریان متورم سود را ایجاد میکند و از سوی دیگر تقاضا را برای سرمایهگذاری انسانی کاهش میدهد. چون بازارها تحت کنترل میباشند و لذا سودها بیشتر و بیشتر و فرصتها کمتر و کمتر و همین منجر به آهستهتر شدن رشد اقتصادی از همان سالهای اولیه قرن ۲۰ گرایش به طرف مجاری مالی هدف و اکثراً مجاری سفته باز و احتکار و بازهای قمار و سوداگرانة مالی بیشتر شد و این روند دوگانه تزلزل و اختلال در سرمایهگذاری واقعی و رشد روند مالی شدن در مقابل ان در عصر طلایی بعد از جنگ جهانی دوباره پدیدار شد و با فشار روز افزون تا زمان حاضر ادامه یافته است و تمامی این تحولات بر متن و زمینه جهانیسازی مدام تحقق مییابد اما علت این امور جهانیسازی نیست بلکه همان روند انباشت سرمایه است که همواره گسترش طلب و انفجاری است.
مآخذ:...
هو العلیم