دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ مارکس
▬ «خصلت جداییناپذیر تئوری مارکس و روش هگلی خود از خصلت انقلابی این تئوری، یعنی، از حقیقت آن جدا نیست» (ص. ۹۹). «اندیشهی تاریخ جز با تبدیل شدن به اندیشهی پراتیک نمیتواند نجات یابد؛ و پراتیک پرولتاریا به مثابهی طبقهی انقلابی نمیتواند کمتر از آگاهی تاریخی با شعاع عملی در تمامیت جهان او باشد» (ص. ۹۹).
▬ «کار هگل میبایست دیگر نه تعبیر کردن جهان، بلکه تغییر جهان میبود. هگل با فقط تعبیر کردن تغییر خود چیزی جز اختتام فلسفی فلسفه نیست…هگل برای آخرین بار کار فیلسوفان، «یعنی تجلیل آنچه وجود دارد» را انجام داد» (ص. ۹۸).
▬ «واژگونی که مارکس برای «نجات انتقالی» اندیشهی انقلابهای بورژوایی انجام میدهد مبتنی بر این نیست که به طور عامیانه و مبتذل به تکامل یا تحول ماتریالیستی نیروهای مولد را جانسین مسیر روح هگلی کند. …طرح مارکس، طرح یک تاریخ خودآگاهانه است. …آنچه تئوری مارکس را تنگاتنگ به اندیشهی علمی پیوند میزند دریافت عقلانی از نیروهایی است که به طور واقعی در جامعه به کار میروند. …برای این تئوری، مسأله درک مبارزه است، نه درک قانون» (صص. ۱-۱۰۰).
░▒▓ نقد مارکس
▬ «جنبهی جبرگرایانه-علمی در اندیشهی مارکس درست همان گسلی بود که به فرایند «ایدئولوژیسازی» در زمان حیات او، و بویژه در میراث تئوریکی که به جنبش کارگری رسید، مجال رخنه داد. …از این راه پراتیک انقلابی، که تنها حقیقت این نفی است، به بیرون از میدان دید تئوریک رانده میشود» (ص. ۱۰۳).
░▒▓ لنین
▬ «لنین در مقام متفکر مارکسیست فقط یک کائوتسکیست وفادار و پیگیر بود که ایدئولوژی انقلابی این «مارکسیسم ارتدکس» را در شرایط روسیه به کار بست. …برههی تاریخی یگانهای که در آن بلشویسم برای خود در روسیه به پیروزی رسید، …زایش مختوم نظمی را رقم میزند که در قلب سلطهگری نمایش مدرن است: نمایندگی کارگری به مقابلهی رادیکال با طبقه برخاست. سازمانیابی پرولتاریا از روی الگوی بلشویکی، که زادهی عقبماندگی روسیه و کنارهگیری جنبش کارگری کشورهای پیشرفته از مبارزهی انقلابی بود، در این عقبماندگی روسیه با تمام آن شرایطی هم روبرو شد که این شکل از سازمانیابی به سوی واژگونی ضدانقلابیای که ناخودآگاهانه در نطفهی آغازینش داشت سوق میداد. …بوروکراسی انقلابیای که پرولتاریا را رهبری میکرد با تصرف دولت سلطهی طبفاتی جدیدی به جامعه داد. …بوروکراسی یگانه مالک سرمایهداری دولتی باقی مانده بود» (صص. ۱۱۴).
░▒▓ فرجام مارکسیسم روسی
▬ «جنبش کارگری انقلابی، در سالهای بین دو جنگ، با پیوند عمل بوروکراسی استالینی و توتالیتریسم فاشیستی نابود شد، توتالیتریسمی که شکل سازماندهیاش را از حزب توتالیتر آزموده شده در روسیه اقتباس کرده بود. فاشیسم دفاعی افراطی بود از اقتصاد بورژوایی در مصاف با بحران و بنیانبراندازی پرولتری؛ حکومت نظامیای در جامعهی کاپیتالیستی که از طریق آن این جامعه خود به طور گسترده عقلانیسازی اضطراری اولیهای برای خود ایجاد میکند، اما، بر دوش این عقلانیسازی بار ناعقلانیت وسیلهاش سنگینی میکند» (صص. ۳-۱۲۲).
▬ «هنگامی که بوروکراسی روس سرانجام، موفق شد اثرات مالکیت بورژوایی را که مانع سیادتش بر اقتصاد بود از خود بزداید و این اقتصاد را برای استفادهی خودش توسعه دهد، و در خارج در میان قدرتهای بزرگ به رسمیت شناخته شود، آنگاه، خواهان تمتع آرام از دنیای خویش، و حذف بخش خودسرانه و تحکمآمیزی از آن میگردد که بر خودش اعمال میشد: پس، استالینیسم خاستگاهی خود را افشا میکند. …در این برهه از توسعه، سند مالکیت ایدئولوژیک بوروکراسی دیگر در مقیاس بینالمللی از اعتبار ساقط میگردد. …توسعهی نابرابر اقتصادی در بوروکراسی رقیب در منافع که موفق شدند در خارج از تنها یک کشور نیز صاحب «سوسیالیسم“های خود باشند، به درگیری علنی و کامل میان دروغ روسی و دروغ چینی انجامید. …توهم نولنینیستی تروتسکیسم کنونی، از آن رو که هر لحظه با واقعیت جامعهی کاپیتالیستی مدرن، چه بورژوایی و چه بوروکراتیک، مهر تکذیب میخورد، طبعاً در کشورهای «کمتوسعه» صوراً مستقل میدان مطلوبی برای کاربست خود مییابد، یعنی، در جاهایی که توهم فلانگونه از سوسیالیسم دولتی و بوروکراتیک به مثابهی ایدئولوژی صرف توسعهی اقتصادی آگاهانه دست طبقات زمامدار محلی است. …آن نوع بوروکراسیای که قادر است کشور را در چارچوب ملی صنعتی سازد میتواند بر پایهی کسب قدرت خردهبورژوازی کادرهای ارتش شکل بگیرد، همان طور که نمونهاش را مصر نشان داد. …در این توسعهی پر پیچ و خم خوفناک که دوران مبارزهی طبقاتی را به سوی اوضاعی جدید آورد، چیزی که پرولتاریای کشورهای صنعتی به کلی از دست داد، تصدیق چشمانداز خودمختار و، در تحلیل نهایی، توهماتاش بود و نه وجودش. او از بین نرفته و همچنان بیکم و کاست در از خودبیگانگی تشدید شدهی کاپیتالیسم مدرن موجود است: پرولتاریا اکثریت بیکران زحمتکشانی است که اعمال هرگونه قدرت بر کاربرد زندگیشان را از دست داده و به محضی که این را بدانند، خود را دگربار به مثابه پرولتاریا، یعنی، عامل نفی مایشاء در این جامعه تعریف میکنند. …از لحاظ ذهنی نه فقط حوزهی کارمندان، بلکه در کارگرانی نیز که هنوز چیزی جز ناتوانی و تحمیق سیاست کهنه را کشف نکردهاند، این پرولتاریا هنوز از آگاهی طبقاتی عملی خود دور است» (صص. ۹-۱۲۵).
░▒▓ راه حل گیدبور برای بنبست مارکسیسم
▬ «وقتی جریانهای عاصی جوانان تیر اعتراض اولیهی بیشکل خود را، که به هر حال، بیواسطه شامل رد سیاستهای کهنهی تخصصی، هنر و زندگی روزمره میشود، به سوی جامعه میافکنند، با دو چهره از یک مبارزهی جدید خودانگیخته مواجهیم که به صورت جنایی آغاز میشود. اینها پیشنشانههای دومین یورش پرولتری به جامعهی طبقاتیاند. …شکل سیاسی سرانجام، کشفشدهای که در قالب آن رهایی اقتصادی کار تحققپذیر شد در این قرن در شوراهای انقلابی کارگری چهرهای بارز یافت. …در حکومت شوراها که بایستی به طور بینالمللی جایگزین هر قدرت دیگری شود، جنبش پرولتری فراوردهای خویش است، و این فراورده همانا خود فرآورنده است. …پیدایش شوراها عالیترین واقعیت جنبش پرولتری در ربع اول قرن بود، واقعیتی که یا مورد توجه قرار نگرفت یا ماهیتی دروغین یافت؛ چرا که، با باقیماندهی جنبش که آن را مجموعهی تجربهی تاریخی آن زمان تکذیب و حذف میکرد، ناپدید گردید. …سازمان انقلابی نمیتواند چیزی جز نقد وحدتمند جامعه باشد، یعنی، نقدی که سر سازش با هیچ شکلی از قدرت تمایز یافته در هیچ نقطهای از جهان ندارد، و چنان است که علیه تمام جوانب حیات از خودبیگانهی اجتماعی مجموعاً بیان میشود. سلاح سازمان انقلابی در مبارزهاش با جامعهی طبقاتی چیزی جز ذات خود مبارزه نیست؛ سازمان انقلابی نمیتواند شرایط انشعاب و سلسله مراتب را که شرایط جامعهی مسلط است در درون خود بازتولید کند» (صص. ۳-۱۳۰).
▬ «هنگامی که آفرینش روزافزون ازخودبیگانگی کاپیتالیستی در تمام سطوح با هر دم دشوارتر ساختن تشخیص و نامیدن فقر و فلاکت زحمتکشان برای آنها، آنها را بر سر دو راهی رد تمام فقر و فلاکت یا هیچ قرار میدهد، سازمان انقلابی نیز باید آموخته باشد که دیگر نمیتواند تحت اشکال ازخودبیگانه با ازخودبیگانگی مبارزه کند. …اکنون، تئوری انقلابی دشمن هرگونه ایدئولوژی انقلابی است و به این دشمنی واقف است» (صص. ۴-۱۳۳).
مآخذ:...
هو العلیم