برداشت آزاد از آزاده جعفری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ کوریولانوس، به کارگردانی رالف فاینز، اقتباسی قریب و بدیع از نمایشنامه تراژیک کوریولانوس، اثر ویلیام شکسپیر است.
▬ کوریولانوس، فیلمی جنگی است مملو از تیراندازی، خون و خونریزی، تانک و مسلسل با ریتمی تند و نفسگیر.
▬ در عین حال، فیلمی عمیقاً حماسی و قهرمانپردازانه است.
▬ سرداری مغرور که یک تنه در برابر دشمنان میایستد، اصالت و حقیقت را به دروغ و ظاهرسازی نمیفروشد و سرانجام، با مرگش یک تراژدی میسازد.
▬ تقارن کلامپردازی مطنطن شکسپیر، با اکشن سینمای مدرن، تقویت کننده مضمون نیرومند سیاسی نمایشنامه شکسپیر هم هست. از تقابل سردار فداکار، با عوام و عوامفریبان، این سؤال برمیآید که آیا میتوان به دموکراسی و رأی مردم اعتماد کرد؟
▬ فیلم با ابزار مدرنی که به کار میگیرد به گونهای شرح حال امروز دنیای ماست؛ کشورهایی آشوبزده و مردمی شورشی که به دلایل مختلفی (از مبارزه با دیکتاتوری گرفته تا وضعیت اقتصادی) در برابر دولتها قیام کردهاند، اما، این مبارزات بیمحتوا و کم عمق است. مبارزات چقدر اصیل و تا چه اندازه حاصل جوزدگی و دسیسهچینی گروهی فرصتطلب بودهاند و هستند؟
▬ کاراکتر کوریولانوس همچون بسیاری دیگر از قهرمانان شکسپیری، هملت، مکبث و... عُمق انسانی ژرفی دارد، و تماشاگران هیچوقت نمیتوانند به سهولت درکش کنند یا درونش را ببینند.
▬ درک کوریولانوس دشوار است، همواره تماشاگران را به چالش میکشد، وادارشان میکند تا در برابرش مقاومت کنند و در عین حال، به شدّت کمالگرا و اصیل است. و فیلمساز تمام قدرت بازیگریاش را برای جان بخشیدن به این کاراکتر به کار میگیرد، قهرمان/ضدقهرمانی بدون مونولوگهای معروف شکسپیری که انگیزههایش، دلیل انتخابهایش خاموش شدهاند؛ آیا او فقط یک ماشین جنگی است که حتی توان برقراری سادهترین ارتباطهای کلامی را ندارد؟ گفتوگو، سخنرانی، بازیهای کلامی که همیشه با تظاهر (با نقش بازی کردن) گره خوردهاند؛ چیزی که نفرت کوریولانوس را بر میانگیزد، چرا که، برای او نفس عمل مهم است و سوء استفاده از آن یا حتی شرح دادنش، ارزش آن عمل والا را زیر سؤال میبرد، معمولیاش میکند. از این جنبه، کوریولانوس یک اخلاقگرای کانتی به نظر میرسد، که به رهایی و اصالت فعل اخلاقی (عملی که فقط به خاطر خود عمل و نه چیزی خارج آن انجام شده است) باور دارد و نمیخواهد از جنگاوری پُر افتخارش برای برنده شدن در انتخابات استفاده کند (همان طور که از نمایش زخمهایش به مردم خجالت میکشد)، او نمیخواهد از گدایان گدایی کند. بنا بر این، بین باورهای خودش و آنچه که همه (مادرش، منینیوس سناتور و مردم) از او انتظار دارند، دو پاره شده است و حالا، هملتوار به نظر میرسد در یک موقعیت پیچیده و دوگانه: خودش باشد یا نقش بازی کند؟
▬ در اینجا فیلم (و البته، نمایشنامه) وارد لایهای درونیتر میشود و چیزی به مراتب شخصیتر میسازد. یک سؤال وجودی دربارهی مردی که جز حقیقت نمیتواند چیز دیگری بگوید، نمیتواند به زبان جامعه حرف بزند، در پیچ و خم زبان گرفتار شده و در نهایت، همین منجر به تبعیدش میشود، درحالیکه در واقعیت و در عمل، کاری انجام نداده که شایستهی چنین عقوبتی باشد. او در عین حال، گناهکار است، چرا که، مغرور به نظر میرسد.
░▒▓
▬ برای شناختن جایگاه مردم در این فیلم، بهتر است به خود نمایشنامهی شکسپیر و اقتباس برشت از آن بازگردیم که فیلم جایی در میان آنها قرار میگیرد. برای این نوشته دو جنبه از اقتباس برشت، اهمیت دارند: نقش مردم و کوریولانوس. برشت صحنههایی را به نمایشنامه اضافه کرده تا وضعیت عوام و دلیل شورش آنها در برابر قدرت حاکم را شفافتر توضیح دهد، و در عوض، کوریولانوس قهرمان و تراژیک شکسپیر را از عرش به پایین کشیده، از او فردی زمینی و معمولیتر ساخته، بدون خصوصیات خارقالعاده یا دلاوری و شجاعتی چشمگیر. اگر در نمایشنامهی شکسپیر اوفیدیوس از همراهانش میخواهد تا برای این مرد بزرگ عزاداری کنند، اقتباس برشتی، جسد بیجان کوریولانوس را تکاُفتاده روی زمین رها میکند، همان طور که فیلم به پایان میرسد.
▬ رالف فاینز، ترسیمی مهیب از گروههای مردمی ارائه داده است، به مانند انسانهایی کوکی، که نه قدرت تصمیمگیری دارند و نه میتوانند آزادانه انتخاب کنند. به دلیل شورش آنها و نفرتشان از کوریولانوس چندان پرداخته نشده است و به نظر میرسد که بیشتر تحت تأثیر آن زن و مرد سر گروه هستند که در خفا از آن دو نمایندهی فرصتطلب مجلس دستور میگیرند. کوریولانوس موفق میشود که حمایت مردم را به دست آورد، ولی، کمی بعد، فقط با سخنان مغرضانهی نمایندگان و درگیری لفظی و ساختگی سردستهها، نظر مردم عوض میشود؛ حالا حتی به خون کوریولانوس تشنهاند و سرانجام، او را خائن مینامند، واژهای که کوریولانوس را به مرز جنون میرساند و وادارش میکند که در اوج عصبانیت و نفرت تحقیرشان کند، درحالیکه مردم با چشمهای خالی بیاحساس، همچون مسخ شدگان، وحشیانه فریاد میکشند.
مآخذ:...
هو العلیم