فیلوجامعه‌شناسی

تزهایی در جامعه‌شناسی جامعه ”توسعه‌زده“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ قضیه
▬    برای بسیاری از افراد، شرایط امروز، شرایط غریبی است.
▬    چیزهایی که قبلاً کمیاب بودند، پریاب شده‌اند و البته، کم‌قدر؛ هنرپیشه‌ها، فوتبالیست‌ها، سیاستمداران، استادان، دانشجویان، دانشمندان، ...، مانند هر چه که پریاب شود، کم‌قدر شده‌اند.
▬    زمانی، برخی که قدر و قیمت هنرپیشگی را دیده بودند، تصمیم گرفتند تا هنرپیشه شوند. ولی وقتی هنرپیشه شدند، بسیاری دیگر هم هنرپیشه شده بودند. و چون هنرپیشه به رغم پیشین کمیاب نبود، دیگر از آن همه قدرشناسی خبری نبود. حتی همان هنرپیشه‌های قدیمی هم متعجب شدند که چرا به قدر قبل، قدر نمی‌بینند. و بدین‌سان، ملول، به گوشه‌ای پناه بردند تا دیگر در چشم نباشند.
▬    همین وضع، برای سایر «چیز»ها و «انسان»های پریاب شده روی داده است. زمانی، سیاست پیشگان، جماعت قلیلی بودند که البته قدرهای بسیار می‌دیدند. ولی امروز، برنامه «مناظره»، سیاست‌مداران را از جای خود بلند می‌کند، پشت تریبون می‌برد، پس از انقضای وقت دو دقیقه‌ای، دستور توقف کلام می‌دهد، و خلاصه همان سیاستمدارانی که تا اندکی پیش، قدر بسیار می‌دیدند را به ابزارهای دست یک مجری تلویزیونی بدل می‌کند. این مجری، حتی به هشت کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری، تصاویری را بر سبیل تست روانشناسی رورشاخ نشان می‌دهد، و آن‌ها را سوژه تحلیل روانشناسان می‌کند، تا مردم به چشم ببینند که تا چه اندازه بدبینی و سیاه‌نمایی در جانشان رسوخ کرده است. خلاصه سیاستمداران والامقام پیشین، به ابزار دست مرد رسانه‌ای بدل می‌شوند. برخی از آن‌ها، در همان برنامه از کوره در می‌روند، و روند برنامه را منافی شأن خویش اعلام می‌دارند، و برخی هم ناگفته، این را می‌فهمانند.

░▒▓ بحث اول: پساکمیابی
▬    ما، موقتاً به مرحله‌ای از پساکمیابی وارد شده‌ایم، و نتیجه این پساکمیابی در مورد انسان‌ها، کم شدن قدردانی‌ها بوده است.
▬    و نشان بارز کم شدن قدردانی‌ها، رواج زبان فارغ از ادب است. کسانی که تا دیروز در اخبار، با عنوان و پیشوند، «آقای»، «حجت‌الاسلام» «آیت‌الله»، «جناب»، «دکتر»، «مهندس»، ... خطاب می‌شدند، امروز، در بیست و سی، بدون آل و القاب روایت می‌شوند (البته در این فقره بین «روحانی» و «احمدی‌نژاد» فرق هست. روحانی، هنوز حجت‌الاسلام است، ولی احمدی‌نژاد، آقا هم نبود، چه رسد به دکتر!).
▬    و آن‌ها که به قدر بسیار کمی قدر دانسته می‌شوند، یکی یکی آزرده شدند و کنار رفتند؛ یک نحو زهد و کناره‌گیری اجباری.
▬    امروز، دیگر اغلب آن‌ها که فضیلتی دارند، دوست ندارند، «چهره» شوند. «چهره» شدن و جلوی چشم بودن، هزینه‌ای از جنس بدنامی و مفتضح شدن دارد، که آن‌ها دیگر خواهان آن نیستند. دیگر، غالباً کسی دوست ندارد که کاندیدای ریاست جمهوری باشد، چون در برنامه‌ای مانند «مناظره» مفتضح می‌شود. امروز، کسی دوست ندارد، فوتبالیست نام‌آوری شود، چرا که اسیر برنامه «نود» می‌شود. امروز کسی دوست ندارد، دانشمند مشهوری شود، چرا که اسیر برنامه گفتگوی شبکه چهار یا مناظره شبکه یک می‌شود و آن جا هم افتضاح‌بازار است.
▬    نحوی از زهد ناچار، برای این مردمان رقم خورده است.

░▒▓ بحث دوم: نهیلیسم
▬    با این شرایط، به نظر می‌رسد که زمینه برای انحطاط فراهم می‌شود. در شرایطی که آن چه قدر می‌بیند یا لااقل شماتت نمی‌شود، بی بو و بی خاصیت بودن است، و هر که حرف و طرحی برای گفتن دارد، به سوژه منفی روزنامه‌نگاران و اصحاب رسانه بدل می‌شود، همه سر خویش می‌گیرند و به کار خویش می‌روند.
▬    اندکی نامجو پیدا می‌شوند که عمدتاً نه از سر فضیلت، بلکه از سر جاه‌طلبی نافرهیخته، در موقعیت‌های حساس می‌نشینند تا در نبود مدعیان اصلی، موقتاً خودی نشان دهند. البته آن‌ها هم پس از مدت کوتاهی درمی‌یابند که خبط غیر قابل جبرانی مرتکب شده‌اند.
▬    این شرایط، یعنی انحطاط پس از شکوفایی، دغدغه مجموعه‌ای از نظریه‌پردازان اجتماعی از عبدالرحمن ابن‌خلدون و جیامباتیستا ویکو و الکسی دو توکویل، تا نوربرت الیاس و زیگمونت باومن بوده است. برای آن‌ها این سؤال مطرح است که چرا تاریخ، خصلتی دوری دارد، و پس از آن‌که توسعه به سطح معینی رسید، سرازیر می‌شود.
▬    شرایطی که در اروپای پایان قرن هیجدهم، اروپای پایان قرن نوزدهم و اروپای پایان قرن بیستم روی داد. این پایان قرن‌ها، توالی‌هایی از رسیدن توسعه به آستانه‌های نهیلیسم بود، که هر بار پس از روی دادن، عقربه‌های تمدن را به عقب برد.
▬    نهیلیسم پایان قرن هیجدهم، انقلابات و ویرانی اروپا را در سال‌های پایانی قرن هیجدهم و سال‌ها آغازین قرن نوزدهم موجب شد. نهیلیسم پایان قرن نوزدهم، باعث شکل‌گیری جنگ اول و دوم جهانی شد. و نهیلیسم قرن بیستم، باعث شکل‌گیری دو موج بحران اقتصادی ویرانگر شد که هنوز ادامه دارد، و معلوم نیست که تا چه میزان انحطاط را موجب شود.
▬    این تکرار، دوره‌های شکوفایی و توسعه، و سپس، نهیلیسم و انحطاط در دوره مدرن، افرادی مانند استفان مسترویچ و نیکلای کندراتیف را در مورد ایده ظهور و سقوط دوری تاریخ سرمایه‌داری و مدرنیت متقاعد کرده است.
▬    پس، مجموعه‌ای از نظریه‌پردازان اجتماعی از عبدالرحمن ابن‌خلدون و جیامباتیستا ویکو و الکسی دو توکویل گرفته تا نوربرت الیاس و زیگمونت باومن، معتقدند که تاریخ به طور کلی آهنگی دوری بین تمدن و انحطاط دارد، و برخی هم چون استفان مسترویچ و نیکلای کندراتیف، این دور را در دنیای مدرن شناسایی کرده‌اند.

░▒▓ بحث سوم: به هم خوردن توازن «اراده» و «قانون»
▬    ملهم از کوشش مجموعه متفکران اجتماعی علاقمند به ایده تکرار چرخه تمدن/انحطاط، می‌توان گفت که فرآیند متمدن شدن، حاصل توازنی بین «اراده» و «قانون» است، و این توازن است که مدت و میزان تمدن و انحطاط را در چرخه تاریخ تعیین می‌کند.
▬    وقتی «اراده» در سایه تراکم محصولات مادی و معنوی تمدن، به سستی می‌گراید، و انگیزه‌ها برای داشتن سهمی در فرآیند متمدن شدن زوال می‌یابد، این، میزان و ظرفیت قانونی و انضباطی و اخلاقی یک جامعه است که می‌تواند استمرار توسعه و تمدن را تضمین نماید.
▬    البته این انضباط ممد تمدن، نحو خاصی از انضباط است که اراده‌سوز نیست. جامعه‌ای که از قانون‌مندی‌ای بهره‌مند است که جا برای تکامل تا بی‌نهایت‌ها را باز می‌گذارد، و برای هر کوششی برای دستیابی به کمال فردی و اجتماعی در هر سطحی از تمدن، جایی در نظر می‌گیرد، دیرتر به آستانه‌های نهیلیسم می‌رسد؛ به آستانه‌هایی که دیگر در آن‌ها تلاش و کوشش برای بهتر بودن، بی‌معنا شود.

░▒▓ بحث چهارم: ضرورت احیای انضباط اخلاقی-دینی
▬    پس، نهیلیسم یا هویت برنامه‌دار، مسأله این است.
▬    علی‌الاصول، یک جامعه مؤدب به آداب و قوانین دینی، که چشم‌انداز تکامل را تا قرب به خدای بی‌نهایت ترسیم می‌کند، باید ظرفیت زیادی برای حفظ استمرار رشد فردی و اجتماعی از خود نشان دهد. انسان متدین، خود را در مقابل خداوند متعهد می‌داند، نه مردمان. انسان متدین، همواره خود را در مقابل خداوند مکلف می‌داند، نه مردم. پس، اصولاً چرخش روزگار، تأثیر در هویت برنامه‌دار جوان متدین ندارد.
▬    آن‌چه ظرفیت جامعه امروز ما را، در مفهوم‌سازی رشد و تکامل محدود جلوه می‌دهد، گرایش به مادی‌گری است، که عملاً و در برخی سطوح به نهیلیسم منجر شده است.
▬    ما در جریان برنامه‌های توسعه، کمتر به تحریک انگیزه‌های معنوی و بیشتر به رقابت‌جویی مادی تأکید کردیم.
▬    اولین تبلیغات تلویزیونی که آن روزها انتقادات اخلاقی بسیاری برانگیخت را یادتان هست. در انتهای تبلیغ یک بانک گفته می‌شد که «بانک ...، در خدمت شماست». انگار که می‌خواست تأکید کند که بانک ... بیش از بانک‌های دیگر  در خدمت شماست. انتقادات اخلاقی آن وقت به تبلیغات بازرگانی تلویزیونی دایر بر این بود که این تبلیغات، دامن زدن به رقابت مادی منفی بین فعالان اجتماعی، با تضعیف طرف رقابت است؛ یک جور «حسد».
▬    اکنون که آن رقابت‌جویی مادی به انقضای ثمربخشی خود رسیده است، و رقابت‌های مخرب، نیروهای مفید زیادی را سرخورده کرده، آهنگ رشد جامعه کند و حتی معکوس جلوه می‌کند.
▬    اکنون که دیگر قدر و قیمتی در برجسته بودن و فرهیخته بودن و پیشگام بودن نیست، اکنون که دیگر هنرپیشه و فوتبالیست و سیاستمدار و استاد و دانشجو، دانشمند،... قدر نمی‌بینند، یا بدتر، به سیبل مناسبی برای شماتت و کسب و کار اصحاب رسانه تبدیل شده‌اند، انگیزه‌های مادی برای برجسته و پیشتاز و پیشگام بودن، رنگ می‌بازد.
▬    بوضوح راه حلی برای حل این مشکل هست: احیای انضباط اخلاقی-دینی و احیای اهمیت مؤدب بودن به آداب دینی. و در این میان، اهمیت و جایگاه هیچ صنفی به اندازه اصحاب رسانه نیست. اگر آن‌ها اصلاح شوند، بسیاری از قوم اصلاح می‌شوند، چرا که آن‌ها سلاطین دنیای امروزند، و این سلاطین، وقتی به تمدنی وارد شوند، اهالی عزیز را ذلیل سازند (النمل/ ۳۴).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.