دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ اصطلاح «پسااومانیسم» (Post-humanism)، در متون انتقادی علوم انسانی و اجتماعی اواسط دهه ۱۹۹۰ استعمال شد، هر چند ریشههای آن، لااقل در دهه ۱۹۶۰ و پاراگراف پایانی کتاب «نظم اشیاء؛ تبارشناسی علوم انسانی» میشل فوکو ملحوظ شد. او در این پاراگراف، چنین جمعبندی کرد که «انسان» (man)، یک مفهوم غیرتاریخی و فراتاریخی نیست، بلکه در متن دنیای مدرن متولد شده است و در این متن است که باید تشریح شود. این مفهوم که زمینه اصلی نظریات کلاسیک سده هیجدهم را میسازد، در حال زوال است، همان طور که نظریات کلاسیک سده هیجدهم، دیگر فاقد مصداق شدهاند.
▬ یک ریشه دیگر مفهوم «پسااومانیسم»، نظریه سایبرنتیک، ملهم از دیدگاههای نوربرت وینر (Norbert Wiener, 1894-1964) و جان فون نویمان (John von Neumann, 1903-57) است. نظریه سایبرنتیک و نظریه عمومی سیستمهای ملهم از آن، شامل طیف وسیعی از نظریات است که فرآیندهای بیولوژیک، مکانیکی، و ارتباطی، را جایگزین تعریف اومانیستی انسان میکنند.
▬ انسان، یک سیستم معطوف به تعادل، مرکب از اطلاعات و انرژی است. دونا هاروی (Donna J. Haraway, 1944)، در سال ۱۹۸۵، در کتاب «مانیفست سایبورگ»، موضوع علمی-تخیلی التقاط ارگانیسم انسانی با ماشین سایبرنتیک را جداً مطرح کرد. هومبرتو ماتورانا (Humberto Maturana, 1928) و فرانسیسکو وارلا (Francisco Javier Varela García, 1946-2001) در مقالۀ «در جستجوی نظریه پسااومنیستی»، مورخ ۱۹۹۵، در حالی که نظریه عمومی سیستمها را در مورد مباحث اکولوژیک و محیط زیستی اعمال میکردند، از عبارت «پسااومانیسم» استفاده کردند. در همین چهارچوب، کاترین هایلز (Katherine Hayles, 1943) در سال ۱۹۹۹، و در کتاب «چگونه پسااومانیست شدیم؟» همان برداشت سیستمی از پسااومانیسم را پی گرفت. در سال ۲۰۰۰، نیل بدمینگتن و الین گراهام (Neil Badmington and Elaine Graham)، مجموعه مرجعی با عنوان پسااومانیسم جمع آوردند که گام مهمی در بسط ادبیات این موضوع بود.
▬ مسلماً شناختهشدهترین همزاد پسااومانیسم، و مفهوم سایبرنتیکی «سایبورگ»، مفهوم «ترااومانیسم» (Transhuman) است که توسط جوئل گریو (Joel Garreau, 1948-)، روزنامهنگار و نویسنده ساز شد. او «پساانسان» را انسانی میداند که به قدری توانمندیها و ظرفیتهای او به مدد تکنولوژی سایبر و هوشمند گسترش یافته است که بر مبنای معیارهای امروزین شناخت ما از انسان، دیگر نمیتوان او را انسان نام نهاد و باید نوع جدیدی را به رسمیت شناخت. ماشینهای هوشمند که به انسان الصاق شدهاند و امتداد هستی او را تشکیل میدهند، توانمندیهای معنوی، مادی و عاطفی بشر به نحو چشمگیری میافزایند، بیماریها و درد و رنجها را شدیداً تقلیل میدهند و طول عمر را بسیار میافزایند. از این قرار، «ترااومانیسم»، فرآیندهایی است که منجر به شکلگیری پساانسان میشود.
▬ نیک بوستروم (Nick Bostrom, 1973)، فیلسوف آکسفورد، در کتاب «تاریخ اندیشههای ترااومانیسم»، پساانسان را تبلور و نهایت آرمانهای رنسانس و روشنگری در زمینه کمال انسانی و عقلانیت دانست. ترااومانیسم، ریشه در اومانیسم عقلانی آیزاک نیوتن، تامس هابز، جان لاک، امانوئل کانت، و مارکی دو کندرسه دارد. بوستروم، برای اثبات دعوی خود، پرداخت مفصلی دارد به مقاله معروف امانوئل کانت با عنوان «روشنگری چیست؟»، مورخ ۱۷۸۴.
▬ همان طور که فوکو در سال ۱۹۸۴ بدرستی دریافته بود، روشنگری یک تلفیق و ملغمه متناقض است که در یک سوی آن کانت، در سوی دیگر داروینیسم، و در سوی دیگر خرافاتگرایی انسانشناسانه قرار دارد.
▬ از این قرار، برداشت ما از «موقعیت پسااومانیته»، چیزی مشابه به برداشت ژان فرانسوا لیوتار از «موقعیت پسامدرن» است. هر دو، پس از انقضای اومانیسم و در انکار آن برمیآیند، و در مفهوم «دربردارندگی» (embodiment) و «التقاطیت» (embeddedness) لیوتار نشان داده میشود. انسان، دیگر، تنها انسان بیولوژیک نیست، بلکه جهان تکنولوژیک محیط او، به او الحاق میشوند و یک ملغمه تازه میسازد. تکنولوژی، همچون پروتز دندان یا پروتز شنوایی سمعک به بدن الحاق میشوند و یک ملغمه تازه میسازند. الحاق تکنولوژی به انسان، درست مثل الحاق فرهنگ و زبان به انسان است که یکسره او را به نوع ویژهای تبدیل میکند. این مضمون، همان تز درخشان مارشال مکلوهان (Marshall McLuhan, 1911-1980) در مورد رسانههاست که آن را استمرار و امتداد حواس انسان تلقی میکند.
▬ یحتمل، جاهطلبترین نظریهپرداز این مفهوم و تلقی اخیر از پسااومانیسم، برنارد استیگلر (Bernard Stiegler, 1952)، فیلسوف فرانسوی است که با وضع مفهوم «امر انسانی» (“the human”)، تبارشناسی فوکو را احیا میکند. مفهوم «امر انسانی»، انسان را از طریق قرار دادن آن در متن امر فنی، امر پزشکی، امر انفورماتیک و سایبرنتیک، امر اقتصاد شبکهای، مرکززدایی میکند، و بدین ترتیب، ضرورت خروج از چهارچوبها و پروتکلهای متعارف اومانیسم را گوشزد میکند.
▬ استمرار و همچنین، ریشههای عمیق این خط فکری را باید در ژاک دریدا (Jacques Derrida, 1930-2004)، اسلاووی ژیژک (Slavoj Žižek, 1949)، جودیت باتلر (Judith Butler, 1956)، کاژا سیلورمن (Kaja Silverman, 1947)، کاترین کلمنت (Catherine Clément, 1939)، استنلی کاول (Stanley Louis Cavell, 1926) پی گرفت. هر چند که مساعی بلیغ برونو لاتور (Bruno Latour, 1947) و آنری لفبور (Henri Lefebvre, 1901-1991) در این زمینه حایز کمال اهمیت است.
ادامه دارد...
برداشت آزاد از کری ولف، سرویراستار مجموعه «پسااومانیتهها»
هو العلیم