حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ ممکن است بدواً این قضاوت که ما درگیر یک بحران اخلاقی فراگیر در زندگی روزمره و زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خود در تمام سطوح هستیم، نوعی تندروی در گفتار و افکار برآورد شود، اما، نگاه دقیق و فاصلهگیری از محافظهکاری لازم است تا افزایش خودکشی، افزایش فساد و فحشاء، افزایش مهاجرت به خارج از کشور، افزایش اعتیاد، تصاعد جرائم اجتماعی، افزایش سکتههای ناگهانی، فزونی استرسها، فراوانی پرخاشجویی، افزایش ورشکستگیها، هنگفتی تعداد چکهای برگشتی ناشی از اختلاف، فزونی دعاوی خانوادگی، طلاق و فرار دختران، افزایش تصادفات رانندگی و افزایش بیتفاوتی نسبت به قانونشکنیها را آشکارا بهعنوان افت شاخصهای اخلاقی زندگی فردی و میانجیهای اخلاقی زندگی اجتماعی تعبیر کنیم. پذیرش به دور از تعصب این دشواریهای عمیق پیششرط تأمل همگانی برای حل دشواریهای امروز است. در واقع، میتوان شاخصی به نام «رضایت از زندگی اجتماعی» ساخت و پس از اندازهگیری متوجه شد که تا چه اندازه چنین شاخصی زوال یافته است.
▬ البته، امواج چنین رویدادی در کل کشور همسان نیست. مثلاً، در روستاها یا شهرهای کوچک این دشواریها کمتر از شهرهای بزرگ دیده میشود. در شهرهای بزرگ نیز میتوان وضعیت طبقهی متوسط شهری و بهویژه سطوح میانی و بالایی آن را که بیشتر در جریان آماج مدرن شدن قرار داشتند را قربانیان اصلی این فروپاشی اخلاقی دانست. این فروپاشی را میتوان به معنای از دست رفتن یا رو به زوال رفتن ملاکهای انتزاعی یا نمونههای جامع یا جهانشمول اخلاقی دانست. این نمونههای جامع و جهانشمول اخلاقی بر تفاوتهای موضعی مطرح در علایق، آداب و رسوم، وفاداری سنخی گروهی، وابستگیهای مذهبی، فرهنگ سیاسی، و… فائق میآیند. طبقهی متوسط شهری ایران که مهمترین جمعیت سیاسی تعیینکننده در ایران به شمار میرود، در دنیای اعتقادات و نظام ارزشی پاره پاره به سر میبرد. به لحاظ جامعهشناختی این واقعه به دلیل از دست رفتن ارزشهای مربوط به حس یک هدف مشترک پدید آمده است و، حتی، افراد جامعه و به طور خاص طبقهی متوسط شهری دارای اهداف رقیب یکدیگرند (مثل کسب رفاه از محل منابع محدود به ضرر سایر افراد یا ردههای اجتماعی). آن چه ما به شکلی جبرانپذیر و در عین حال، فاجعهبار از کف دادهایم برداشت سعادتمدارانه از فضایلی است که حلال تعارض میان التزام اخلاقی و میل طبیعی باشند و به بهترین بهرهوری از گرایشهای فطری، استعدادها و مهارتهای عملی منجر شود. این برداشتی بود که خیر را با تحقق کامل و همهجانبهی همهی ابعاد زندگی سالم انسانی همسان میانگاشت و به بهروزی همهجانبهی ما بهعنوان کشاورزان، کارگران، شهروندان، اندیشهگران، هنرمندان، سیاستمداران، و فیالجمله موجوداتی که شادمانیشان هماره بسته به نقش آنها بهعنوان اعضای یک اجتماع فرهنگی شکوفاست، منتهی میشود. این برداشت همچنین، در بر گیرندهی نوعی عنصر روایی بود که زندگی فردی و اجتماعی را بهصورت یک تداوم یکدست در میآورد و خلأهای میان آن توسط توجیههای مناسب و معنادار اخلاقی پر میشود. در این طرح، معنا و دلالتش، از موقعیت آن در بستر مشترکی از اهداف، ارزشها و اعتقادات مورد اجماع نشأت میگیرد. ما به دورهی ارزشی پارهپارهای وارد شدهایم که به ایجاد شقاق کاذبی منجر میشود. شقاقی میان آن چه برای ما بهعنوان افراد مستقلی در طلب رضایت شخصی خیر محسوب میشود و آن چه برای «جامعه» (یا منفعت عمومی) بهعنوان اعمال کنندهی نظارت اخلاقی اکیدی بر «فرومایگی» های ما، خودخواهی ما، و غرایز و امیال تحقق نایافتهی ما، خیر است.
▬ راه حل روشنفکران «عصر اصلاحات» برای ترمیم این پارهپارگی متضمن تقویت بعد دموکراتیک ساختار سیاسی است به این امید که این دموکراسی قادر است تا یک چنین طیف گستردهای از مرامها، ایدئولوژیها و سبکهای زندگی مختلف را (که تقریباً، به تعداد افراد جامعه است)، بدون ایجاد تعارضات بنیادین که به گسیختگی جامعه منجر میشود، مورد تأیید قرار دهند. هر نوع داوری نهایی در تصمیمگیریهای سیاسی میتواند موضوعی مربوط به گرایش شخصی یا همبستگی گروهی باشد و بسیاری از تکثرها را در زیر پای آن چه در نهایت میتوان «قدرت» نامید پایمال کند. چنانکه تجربهی آن چه در عرصهی سیاست از دوم خرداد تاکنون، گذشته است نیز انحصارطلبی لیبرال را به نمایش میگذارد. همچنین، عملاً تسلط منافع طبقهی متوسط شهری آشکارا باعث فراموشی ردههای اجتماعی دیگر در تصمیمگیریهای دولتی شده است. انفجار تورم در ابتدای سال جاری ناشی از چنین وضعیتی بود. بهعلاوه، در ساز و کار نظری حامی این تکثرها نیز اختلاف نظرهای اساسی وجود دارد. از سویی افرادی چون جان رالز برابری را شرط اساسی چنین دموکراسیای میدانند و از سوی دیگر، کسانی مانند رابرت نازیک لیبرالیسم کلاسیک مبتنی بر بازار آزاد را مورد تأکید قرار میدهند. در واقع، جامعهای که اختلافات آن نه به میانجی اخلاق، بلکه با قدرت و زور قدرتهای بزرگ در پس، نقاب دموکراسی حل میشود، همواره آکنده از نارضایتی و دشواری برای افراد است و بهسختی امکان همنوایی افراد چنین جامعهای با کل جامعه وجود دارد. این جامعه، صحنهی یک نبرد دائمی مؤدبانه (و گاه نامؤدبانه) است. از سوی دیگر، خود این دموکراسی لیبرال بخشی از فرآیندی است که پارهپارگی ارزشی فعلی را پدید آورده است. دموکراسی لیبرال در ذات خود با هر نوع چهارچوب ارزشی برتری سر تعارض دارد (اگر خود چهارچوب ارزشی برتر لیبرالیسم را نادیده بگیریم) و به همین دلیل است که میتواند لیبرال باشد.
▬ به نظر میرسد که حل این دشواری بر پایهی یک گفتگوی فرهنگی مستمر در چهارچوب قواعد اخلاقی مدلل و روشن، شدنی است. این نیازمند احیاء و ایجاد یک سیاست اخلاقی اصولگرا و پایبند به اصول، به جای سیاست لیبرال و پیگیری یک استراتژی پایدار رسانهای برای پیشبرد فرهنگ عمومی است. به عبارت دیگر، دستور کار جدید هر نیروی سیاسی که بخواهد نقش جانشین را برای گروههای کلان چپ و راست ایفا نماید، تشکیل گروههای خرد و در عین حال، متکثر فکری جهت تولید راهحلهای جدید برای مسائل، در کنار اولویتبخشی به بحرانهای اخلاقی و مسائل فرهنگی در جوامع شهری و ایجاد یک برنامهریزی قوی با امکانات کافی در زمینهی اصلاح فرهنگ عمومی است. به نظر میرسد تبدیل شدن صدا و سیمای جمهوری اسلامی بهعنوان یک قدرت سیاسی موثر در دوران اخیر، خود تا اندازهی زیادی ناشی از پیروی از این فرمول بوده است؛ یعنی، از سویی مسائل اخلاقی فرهنگی خرد دامنه در مناطق شهری را اولویت بخشیده است و بهعلاوه، با شناخت از امکانات رسانهای توانسته است تأثیرات مورد نظر خود را بر فرهنگ عمومی بر جای گذارد. هر چند این تأثیرگذاری کامل و همهجانبه نیست، اما، الگوی مناسبی برای اقدامات زیربناییتر است.
مآخذ:...
هو العلیم