برداشت آزاد از آریاادیب؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ این اصطلاح را برای کسی به کار میبرند که آشکار شود چیزی در چنته ندارد و ادعاهایش توخالی بوده است.
▬ به طور متوسط میتوان گفت که ایرانیان قدیم که در سال نزدیک به پنجاه جشن داشتهاند، در هر هفته یک جشن میگرفتهاند.
▬ در کنار نوروز در آغاز بهار، جشن تیرگان در آغاز تابستان، جشن مهرگان در آغاز پاییز، جشن بهمنگان در آغاز زمستان، جشن سده در پایان زمستان، میتوان دهها جشن کوچک و بزرگ دیگر را نیز از قبیل بلاگردانی، کوزهشکنی، اسفند دود کنی، به صحرا روی، تخم مرغ شکنی، شالاندازی، بختگشایی، گرهگشایی، گردوشکنی، عاطل و باطل، فال گوش، فال کوزه، جشنهای پهلوانی، جشنهای ورزشی یا جشن مردگیران (آیینهای نوروزی، مرتضی هنزی: ۴۳).
▬ یکی از مراسم جالب که در برخی از جشنها اجرا میگردید نمایشی بود که در آن مسخره و دلقکی، لباس مضحکی به تن میکرد که درون و بیرون آن پر از گلولههای پنبه بود و او را به شکل پهلوانی تنومند و پر زور در میآورد.
▬ در کنار این «پهلوان پنبه»، حلاجی (پنبه زنی) نیز که کمانی در دست داشت و در برابر تماشاگران به رقص و پایکوبی میپرداخت، در همان حال رقص کم کم «پهلوان پنبه» را با زدن کمان خود بییال و کوپال میکرد و این کار را تا هنگامی ادامه میداد که تمام پنبههای تن او بر باد میرفت و جشم نحیف و استخوانی او نمودار میگردید (لغت نامهی دهخدا).
▬ این پهلوان که اکنون، دیگر «پنبهاش را زده بودند» و چیز دیگری نداشت تا ابراز وجود کند، به ناچار در برابر شلیک خندهی تماشاگران از صحنه خارج میگردید و نوبت را به پهلوانان واقعی میداد.
مآخذ:...
هو العلیم